نسیم اول مهر شروع به وزیدن میکند و بوی مداد و کتاب تانخورده، خاطرات کودکی و اولین روز تحصیل را یادآور میشود. دریغا و دردا که کودکانی هستند که از قافله درس و مدرسه جا ماندهاند. انتظار این روز را کشیدند، اما هیچگاه به مدرسهای با میزهای مرتب و بخاری و پردههای رنگی و نقشههای مختلف که در کتابها دیده بودند پا نگذاشتند و حتی به چشم ندیدند.
زیرپوست شهر و روستای ایران کودکانی هستند که شوق اول مهر در آنها بهسرعت فروکش میکند و سر از کورهپزخانهها و قالیبافیهای محله برای کمک به هزینه خانوادهشان سر در میآورند.
در روزهای باز شدن مدارس، بار دیگر بحث تعداد دانشآموزان محروم از تحصیل روی میز میآید و قلب هر ایرانی را میفشارد کودکانی که سرمایهها و آیندگان این مرز و بوم هستند.
اگر بخواهیم به بحث آمار و ارقام بپردازیم بهدلیل عدم شفافیت این رژیم دیکتاتور و مرتجع که همه چیز را وارانه و کماهمیت نشان میدهد به عدد دقیقی نخواهیم رسید. اما جالب توجه اینجاست که در خود نظام هم آمار و اعداد یکسانی وجود ندارد.
وزارت آموزش و پرورش رقمی میگوید، سازمان بهزستی رقمی دیگر و نهادهای مردمنهاد و ان.جی.اوها نیز اطلاعات دیگری میدهند. شاید که همین اختلاف آمار، خود نشانهای از وخامت ماجرا باشد.
به گزارش سایت خبری رویداد ۲۴ در ۲۳شهریور ۹۷: «بر اساس تعداد کودکان و نوجوانان در سن آموزش یا لازمالتعلیم و تعداد دانشآموزان در سال تحصیلی جاری میتوان دریافت بیش از ۷میلیون نفر از کودکان و نوجوانان کشور از تحصیل در مدارس محروم هستند».
بر پایه آمار سازمان بهزیستی حدود ۳۲۷هزار کودک محروم از تحصیل تنها در تهران وجود دارد.
استان سیستان و بلوچستان در تعداد کودکان بازمانده از تحصیل نیز رتبهدار است و شهریور گذشته اعلام شد تعداد کودکان بازمانده از تحصیل در این استان ۱۲۰هزار نفر است.
از طرف دیگر، حضور کودکانی که همزمان در ساعتهای مدرسه در گوشهیی از خیابان مشغول دستفروشیاند یا آنها که شغل دائمیشان گدایی از رهگذران است یا آنهایی که در کارگاههای تولیدی و مراکز خدماتی بهصورت پنهانی کسب درآمد میکنند، حضوری آنچنان پررنگ دارد که محال است به چشم مردم حتی مسئولان آموزش و پرورش! نیامده باشد.
کودکان کار – گلفروشی بهجای تحصیل
خبرگزاری حکومتی ایلنا در گزارشهایی بهنقل از مسئولان خانه کارگر یا کانون همآهنگی شوراهای بهاصطلاح اسلامی کار ایران نوشته است که: «شرایط کنونی، بهویژه دستمزدهای پایینتر از خط فقر و یا پرداخت نشدن حقوق کارگران به مدت طولانی، سطح دغدغه آنان را به نگرانی از تأمین لوازمالتحریر و خرج تحصیل فرزندانشان فروکاسته است و این نگرانی آنقدر جدی است که فرزندان این خانوادهها بهرغم نارضایتی والدینشان برای کمک به هزینههای خانواده مجبور به ترکتحصیل و ورود به بازار کار میشوند. و این چنین کودکانی که با شوق و اشتیاق آرزوی تحصیل دارند و برای خود آیندهای رنگارنگ را تصور میکنند، از گردونه آموزشی در ایران خارج و به کارهای کاذب اجتماعی وارد میشوند».
لازم است اشاره کنیم که طبق کنوانسیون ۱۳۸ سازمان بینالمللی کار، مصوبه سال۱۹۷۳، حداقل سن کار کودک ۱۵سال در نظر گرفته شده و کودک کوچکتر از سن به پایان رساندن تحصیلات اجباری نباید مشغول به کار شود.
ماده ۷۹ قانون کار در خود همین رژیم ضدبشری نیز تأکید میکند که کار افراد کمتر از ۱۵سال تمام ممنوع است!
با این همه، بهدلیل برخی تغییرات ننگین در همین قوانین، راه برای بهکار گرفتن کودکان هموار شده است. در این مورد میتوان به ماده ۱۸۸ قانون کار اشاره کرد که بر اساس آن، کار کودکان در کارهای خانگی و به موجب ماده ۱۹۶ این قانون، کار آنها در کارگاههای کوچک زیر ۱۰نفر ممنوعیت ندارد.
اما برای این همه درد و رنج و فقر و تنگدستی، پاسخی وجود دارد.
در این جامعه ملتهب و بهجانآمده، جنبوجوش دوباره مدرسهها و دانشگاهها میتواند توفان عظیمی بهپا کند که هیچ نیرویی قادر به جلوگیری از آن نیست.
رژیم حاکم هرگز از نسل جوان و نوجوان، از معلمان بپاخاسته و از مدارس که هر کدام میتواند کانونی برای اعتراض و شورش باشد، آسوده خاطر نیست.
امسال دوباره واژهها بر تختههای سیاه جان میگیرند و مشق شب را تداعی میکنند، مشقی که امروز و این ساعت باید برای آن آماده شد؛ مشقی که یک عبارت بیش نیست:
قیام تا آزادی با کانونهای شورشی