گنجینهٔ یک نام
در آستانهٔ آبان هستیم. «آبان» واژهیی و اسمی که خود را در اراده و طنین خروش نسلهای شورشیِ یک جامعه جاودانه کرده است. «آبان» واژه و اسمی که با دْر و گوهر مرز پرگهرش، خاطرههای گلهای سرخ و رازقیهای آرزومند راهیان کاشفانی شورآفرین را تداعی میکند. «آبان» یعنی انگیزش غرور و همت و حمیت ایرانی در برابر اهریمن بدسگال و اشغالگر ولایی.
تأملی در یک سال روشنگر
در آستانهٔ آبان، شرایط ایران بسا بحرانیتر، حادتر و مستعدتر برای خیزش نسبت به آن زمینهٔ سیاسی و اجتماعی است که خروش و شورش آبان ۹۸ را برانگیخت.
یک سال است بحران معیشت و مایحتاج زندگی، غولآساتر از بحران مشابه در سال۹۸شده است.
یک سال است خون رازقیهای ۹۸روشنگریها و افشاگریهای گستردهتری از قیامهای پیشین علیه اهریمن بدکیش فقاهتی کرده است.
یک سال است آثار قیام آبان ۹۸بسیاری مرزبندیهای جدید سیاسی و اجتماعیِ داخلی و بینالمللی را علیه حاکمیت قاتلان و دزدان رقم زده است.
یک سال است که گشایشها و افقهای جدیدی پیش روی مردم ایران برای تعیین سرنوشتشان ایجاد شده و بنبستها و لاعلاجیها پیش پای نظام آخوندی گسترده شده است.
یک سال است که تشدید انحصاریِ چپاول کارتلها یا نهادهای مالی وابسته به ولیفقیه، جامعهٔ ایران را به جانب تشدید فاصلهٔ طبقاتی شتاب داده است. شتاب قطاری که همواره به ایستگاه انفجار نهایی نزدیک و نزدیکتر میشود.
یک سال است که پدیدهٔ زندان و زندانی بسا بیش از چهار دههٔ گذشته گلوی خامنهای و جلادان قضاییهٔ تحتامرش را میفشارد و بحران زندانی و خروش علیه احکام ضدبشری، به کارزار میلیونی ایرانیان علیه قاتلان اشغالگرِ باز آمده از قرون وسطی بدل شده است.
مکافات نیمقدم اصلاح
یک سال است که بر اثر تکثیر آثار قیام آبان در رگ و رود جامعهٔ ایران، نظام آخوندی در باتلاق و مرداب بیآیندگی فروتر میرود و دیوارهای بنبستاش قطورتر میشوند.
در یک سال گذشته برای قاطبهٔ مردم ایران اثبات شد و برای بسیاری از درونیهای نظام ولایت فقیه تفهیم شد که جمهوری اسلامی آخوندی آنقدر جنایت و غارت کرده است که جز با حس مداوم جنایت و انحصارخواهی، نمیتواند روانشناسی قدرت و اقتدار را در خود دامن بزند؛ از این رو توان یک نیمقدم گشایش سیاسی و اجتماعی ندارد؛ چرا که برداشتن چنین قدمی همانا و از همدریده شدن کرباس قبای ولایت فقیه همانا.
طنین رشد یک کلمه
از پس یک سال گذشته، مجموع چنین مختصاتی اکنون دروازهٔ نظام آخوندی را دقالباب کرده است. یک طنین آن را روزنامه حکومتی اعتماد در شماره ۹مهر ۹۹ اینطور رسید دریافت میدهد:
«آبان تمام نمیشود. هر از چندی یکی از زخمهای آن روزهای فاجعهبار باز میشود و سوزشش جان جامعه را میخراشد».
طنین دیگر این کوبش بر دروازهٔ نظام، آنچنان فراگیر و نافذ است که پژواک قدرتمند آن، صحن مجلس آخوندی را پر کرد. پژواکی که صدای مردم را به گوش دیکتاتور رسانده و ملازمان مجلسنشینش را وادار به اعتراف نموده است که:
«آقای رئیسجمهور! میدانید مردم در شهر چه میگویند؟ پیاده راه بیفت برو ببین چه میگویند. میگویند خدا لعنت کند روحانی را»! (مجلس ارتجاع، اردشیر مطهری، ۸مهر ۹۹)
اگر چه این نمایندهٔ باند خامنهای تلاش میکند روغن ریخته را نذر باند خودش کند، اما مردم ایران با دو قیام ۹۶ و ۹۸ به ماجرای خامنهای و روحانی و اصولگرا و اصلاحطلب پایان تاریخی دادهاند.
تشکیل نهایی دو جبهه
در یک سال گذشته مردم ایران از سر سفرهشان تا بازار قیمتهای نجومی، تا بیپاسخ ماندن مطالبات صنفیشان و تا فریادهای عدالتجویانهشان در پشت در زندانها و در شبکههای اجتماعی، با تمام خاطره و تجربهشان به یقین رسیدند که این رژیم ظرفیت کوچکترین تغییر و اصلاح و پاسخ به نیازهای مبرم سیاسی و اجتماعیشان را ندارد. این تجربه از جامعه و مردم هم فراتر رفته و به درون نظام آخوندی هم سرایت نموده است. روزنامه اعتماد در ادامهٔ یادداشت ۹مهر خود به ناتوانی مطلق حاکمیت ولایت فقیه در برداشتن نیمقدم اصلاح و تغییر اذعان میکند. این روزنامه بنبست لاعلاج نظام را «تداوم نمایش اقتدار» مینامد که «با روان جامعه بازی میکند» و محرک «زخمها و بغضها» است:
«انتظار کاملاً طبیعی از حکومتی که از قضا خود را متکی به حمایت محرومان و مردم عادی جامعه میداند، این بود که درصدد دلجویی از جامعه برآید، سهم خود را در شکلگیری آن تقابل تلخ پررنگتر ببیند. کش دادن آن اتفاق با نگهداشتن بازداشتیها و صدور و اجرای احکام سنگین، بازی با روان جامعه است و با تداوم نمایش یکسویه و خطی اقتدار، زخمها و بغضها باقی میمانند».
همهٔ این نشانههای اجتماعیِ جامعهٔ ایران و اعترافات ناگزیر درونیهای نظام، اشاره به تشکیل نهایی دو جبهه سیاسی در ایران دارند. جبهه خالقان قیامها به وسعت شهرها و زندانها و جبهه حاکمیت آخوندی و نانخورهای وابسته به آن.
فصل رفع ابهام و شتاب تعیین تکلیف
در آستانهٔ آبان، با نگاه به آثار و نتایجی که در این یک سال بارز شده است، تشکیل دو جبهه سیاسی در ایران یعنی بروز و بلوغ مرزبندی قاطع بین آزادی و ضدآزادی در صحنهٔ سیاسی و اجتماعی. دیگر هیچ ابهامی باقی نیست که جبهه آزادی با نفی مطلق تمامیت نظام آخوندی و همسویان و مبلغان و مماشاتگران با آن شناخته میشود.
در حالی که برای نظام آخوندی هیچ راهی جز تکیه دادن به زندان و «دار» و دل بستن به نتیجهٔ انتخابات آمریکا باقی نمانده است، اما روند قیامها از ۸۸ تا ۹۸ و تا اکنون گویای گشایش مداوم مسیر سرنگونی آخوندها بهمثابه تکامل مطالبات مردم ایران میباشد. با وجود چنین مختصاتی، همهٔ شواهد بالفعل داخلی و بینالمللی گواه و نشانهٔ شتاب گرفتن تعیینتکلیف نهاییِ حاکمیت ولایت فقیه هستند.