جهان و انسانها؛ آزمون آرمانها و نقشها
دنیای انسانی ما در گذار از چندین میلیون سال بر این هستی بیکران، میدان نبرد ایدهها، ایدئولوژیها، آرمانها، مدیریتها و کیفیت رهبریها است.
جنبشهای اجتماعی، قیامها، انقلابها، جنگها، دولتها، کنشهای سیاسی و چرخههای اقتصادی و هرآنچه که بر مجموع حیات اجتماعی بشر اثر میگذارند و نظام میدهند، پیاپی جریان مییابند و از خود نشانههای ستودنی یا نکوهیدنی بر جای میگذارند و درمیگذرند. آنچه اما سیر تداوم تاریخ را آینهیی برابر بشر و انتخابهایش میکند، سرنوشت ملتها است. آزمون ایدئولوژیها، مکتبها، دولتها، گروهها و رهبریها را باید در آینهٔ سرنوشت ملتها و اقوامشان بازخواند و سنجید.
بهراستی در این عرصهٔ نبرد خواستهها، آرمانها، مدیریتها و رهبریها چگونه میتوان سرنوشت ملتها و اقوام را بهطور نسبی هم شده به نیکویی رقم زد؟ تجربههای بشر در سیر تداوم تاریخ حیات و تکامل اجتماعیاش بر کدام اصل غیرقابل تردید، انگشت تأکید و نشانهٔ راهنما مینهند؟
کنکاش و تکاپو برای پاسخ به این آزمونها و پرسشها میتواند در آستانهٔ پنجاه و هفتمین سال تولد سازمان مجاهدین خلق ایران، موضوع و دستمایهٔ یک شناخت از آنها باشد.
یک زمینهٔ راهنما
رسیدن به فلسفهٔ سیاسی برای پاسخ دادن به چراییهای بازدارندگیِ پیشرفت اجتماعی ایران،
رسیدن به مسؤلیتپذیریِ انسانی و تاریخی برای رقم زدن «طرحی نو» در فلک اجتماعی ایران،
رسیدن به تلاقی بنبستهای پارلمانی و چشم دوختن به تغییر از درون دایرهٔ قدرت
و رسیدن به خلق ارزشهای نو برای تربیت و پرورش نسل نو که بتواند رسیدنهای فوق را پاسخ دهد، نقطهٔ آغاز یا علت تولد و تداوم تشکلی شد که اکنون به آستانهٔ پنجا و هفتمین سال تأسیس خود رسیده است: سازمان مجاهدین خلق ایران.
۵۶ سال از عمر یک زندگی نامتعارف در این هستیِ پرکشاکش بر سر آزادی و ضدآزادی، چگونه طی میشود؟ در هنگامههای زندگی متعارف بشری که رنج از پی رنج و تلاش برای لختی آسودن، عمر آدمیان را گروگان میگیرد، میتوان تصور نمود که پای بیرون نهادن از حیات کلاسیک و از پیش تعریف شده یا بهقول معروف خلاف جریان شنا کردن، چه بهای سنگین و خونین در تقدیر دارد.
بدون ورود به تاریخچه و زندگی پشت سر سازمان مجاهدین خلق ایران ــ که اسناد و متون آن فراوان و در دسترس است ــ باید به آن سرمایههایی چشم دوخت و شناختشان که هم سوژهٔ بهای سنگین و خونین بودهاند و هم شکستدهندگان سرنوشتی که تقدیرنویسانش از پهنهٔ ایران تا جغرافیای جهان کم نبودهاند.
درک پیچیدهٔ فصلهای سرد
در حیات ۵۶ سالهٔ مجاهدین خلق، سرفصلها یا گردنههایی یافت میشوند که پیچیدگی تئوریک، هیبت و هیمنهٔ سیاسی و ضربههای نظامیشان «فصولی سرد» یا «گذرگاهایی پر پیچ و خم» را در چشمانداز آشکار میکنند که هم «درک صریح» شان و هم برونرفت از آنها را در نگرشی کلاسیک و متعارف، غیرممکن مینماید. سرفصلها یا گردنههایی مثل:
ضربه سیاسی ـ نظامی اول شهریور ۱۳۵۰،
ضربه ایدئولوژیک ـ تشکیلاتی ۱۳۵۴،
ضربههای ۱۹بهمن ۱۳۶۰ و اردیبهشت و مرداد ۱۳۶۱،
قتلعام زندانیان مجاهد در تابستان ۱۳۶۷،
اعلام ناگهانی آتشبس توسط خمینی در جنگ با عراق برای قفل کردن ارتش آزادیبخش
بمبارانهای قرارگاههای ارتش آزادیبخش توسط آمریکا و انگلستان در فروردین ۱۳۸۲،
خلع سلاح ارتش آزادیبخش در اردیبهشت همان سال،
ضربه سیاسی کودتای ۱۷ژوئن ۲۰۰۳ در پاریس،
انتقال از قرارگاه اشرف به لیبرتی در سال۱۳۹۰،
موشکبارانهای پیاپی از ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۵ در لیبرتی
و هجرت بزرگ از عراق به آلبانی در بهار و تابستان ۱۳۹۵.
ضرورت شناخت یک مبنا و یک شرط
با وجود چنین حجم از ضربهها و ابتلائات خونبار و فراز و نشیبهای مدام که سنگینترینهایشان هم در خارج از ایران رخ دادهاند، مجاهدین با چه اندوخته و مایه و ریشهیی توانستند کمر راست کرده، خود را نو کنند و راه را مصممتر از پیش ادامه دهند؟ پاسخ مشترک همهٔ این نمونهها در یک اصل قابل فهم میشود: بازخوانی و جمعبندی گذشته، انطباق فعال تکاملی با شاخص حفظ تشکیلات و محقق کردن کیفیتها از پس پیمودن و تجمع کمیتها.
چکیدهٔ اصل فوق در این عبارت خلاصه میشود: یک پایداری همبسته و جمعی بر سر آزادی در مبنا و یک رهبری پرداخت کنندهٔ بها در شرط. بازخوانی چنین حیات تاریخی ۵۶ساله، ما را بهوجود بالفعل یک گنجینهٔ ملی و میهنی و انسانی میرساند.
اگر از مشروطیت بهعنوان پله نخست تاریخ جدید آزادیخواهی در ایران راه بیفتیم، در تمامی سرفصلهای دنبالهرو آن، کمبود مبنای همبستگی تشکیلاتی و رابطهٔ آن با کیفیت رهبری را شاهدیم. از این رو در کمبود مبنای همبسته و کیفیت شرط، ارتجاع و استعمار پیشی گرفتند.
درسهایی از نیم قرن گذشتهٔ ایران
برای داشتن تصویری از ضرورت کیفیت رهبری، چند نمونه از آزمون و نقش رهبری مجاهدین را در تحولات ۴۲سال گذشته مرور میکنیم. نمونههایی که درسهای نیم قرن گذشتهٔ ایران هستند:
ظهور نقش رهبری مجاهدین در کشاکش تضادهای پیچیدهٔ ایدئولوژیک، تشکیلاتی و سیاسی از سال۱۳۵۵ به بعد بارز میگردد. از سال۱۳۵۸ این نقش با چگونگی حل تضاد اجتماعی و نوع تنظیم رابطه با حاکمیت ولایت مطلقهٔ فقیه شناخته میشود.
صلاحیت رهبری مجاهدین باید با شاخص تعیین «اولویت منافع ملی» آزموده میشد. مسعود رجوی در اسفند سال۱۳۵۷ صورت مسألهٔ ایران را «ضرورت آزادی» اعلام نمود. از آن پس تمام فعالیتهای سازمان حول این استراتژی شکل گرفت. تمام آموزشهای تئوری حول درک و فهم این ضرورت از جنبههای ایدئولوژیک، تاریخی، سیاسی و اجتماعی تنظیم و در نشریات و کتابها و کلاسها ارائه میشد. چند نمونهٔ برجسته:
ـ در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، مجاهدین آن را «ضد آزادی و اختیار» و شروع یک دیکتاتوری اعلام نموده و به آن رأی ندادند.
ـ در ماههای نخست پس از سلطهٔ ارتجاع مذهبی بر اریکهٔ قدرت، شبکهٔ آخوندی و دستگاه تبلیغاتی تحتامر خمینی خواستند که بساط مناظره بین ایدئولوژیها را راه بیاندازند. مجاهدین با هوشیاری سیاسی، هدف از آن را که ایجاد بگومگوهای حیدر نعمتی و سرکوبگرانه بود، رد و افشا کردند. مجاهدین با صراحت گفتند که موضوع اصلی ایران نه تفاوت عقاید و ایدئولوژیها است، بلکه مسألهٔ اصلی همانا آزادی و دموکراسی است.
ـ در تضاد بین جناحهای ارتجاعی و لیبرال که از تابستان سال۱۳۵۹ آغاز شد، مجاهدین تضاد اصلی را ارتجاع آخوندی تشخیص دادند و وحدت و تضاد با نیروها را حول اصل آزادی پیش بردند. تمام وقایع بعد از آن سالها و سرنوشت تمامی گروههای دستاندرکار در بیرون و درون حاکمیت، اثبات کردند که هوشیاری مجاهدین منطبق بر «اولویت منافع ملی» ایران بوده است.
ـ در جنگ ضدمیهنی که از قضا از مهمترین نمودهای ناصالح بودن رهبری خمینی است، مجاهدین از خرداد ۱۳۶۱ آن جنگ را نامشروع اعلام نمودند، صلح و آزادی را سرلوحهٔ فعالیت داخلی و بینالمللیشان تعیین کردند، خمینی را با توجه به دسترس بودن صلح بعد از عقبنشینی عراق از اراضی ایران در خرداد۶۱، طرف جنگطلب و خائن به منافع ملی ایران معرفی کردند و در اسفند ۱۳۶۱ شورای ملی مقاومت طرح صلح خود را منتشر نمود.
-مجاهدین در نبردشان با فاشیسم درنده دینی حاکم و چاه عمیق باطل، نیازمند رهایی از هر قید و بندی برای نبرد تمامعیار با ایلغار خمینی بودند. مجاهدین معتقد بودند با توجه به اینکه خصلت اصلی و بارز نظام ولایت فقیه و اندیشه خمینی «زن ستیزی» است، آنها باید در این رابطه در نقطه مقابل قرار داشته و هیچوجه اشتراکی با این اندیشه ارتجاعی نداشته باشند. با قرار گرفتن ذیصلاحترین زن انقلابی مجاهد خلق (مریم رجوی) در جایگاه رهبری، شورشی انقلابی علیه تفکر ارتجاعی مردسالار در سازمان شروع شد که هدف غایی این تحول و انقلاب رهایی از دوگانگی انسان در نظام فکری جنسیت و تمرکز قوا در مسیر پیکار تمامعیار با دشمن ضدبشری بود. حقیقتی که پس از آن در نبرد با ارتجاع و استعمار و عبور از گردنههای مختلف به شکوهمندترین شکل خود را بارز و برجسته کرد و بهطور ایدئولوژیک مجاهدین را در برابر اندیشه و دسیسههای ارتجاعی و استعماری بیمه نمود.
- خمینی با پذیرش ناگهانی آتشبس در جنگ با عراق در پی آن بود که با یک توطئه ارتجاعی استعماری در حساسترین لحظه از صلحی که ارتش آزادیبخش بیشترین قیمت را برای تحقق آن پرداخته بود، طناب داری برای آن بسازد. فرماندهی ارتش آزادی با عملیات کبیر فروغ جاویدان و پرداخت ۱۳۰۴شهید، نه تنها ابتکارعمل را به دست گرفت و تمام توطئههای دشمن و ایادی داخلی و بینالمللیاش را باطل کرد، بلکه با زلزلهای که سرتا پای رژیم را فرا گرفت و با تکان بزرگ اجتماعی و حمایت عظیم مردمی که نثار شد، بسیاری از راهها را بر دشمن سد نمود.
ـ در ماجرای رئیسجمهور شدن محمد خاتمی که در داخل و خارج ایران بسیاری را فریب داد و به دام تغییر از درون نظام کشاند، تنها رهبری مجاهدین بود که در سوم خرداد ۱۳۷۶ طی بیانیهیی، اعلام کرد «افعی ولایت فقیه هرگز کبوتر نخواهد زایید». تمام تحولات از آن پس تا همین امروز که ولیفقیه یکدست کردن نظامش با گماشتن یک جلاد را در خیال خامش میپروراند، دقت و صحت تحلیل و شناخت رهبری مجاهدین اثبات شد.
ـ از پس سر کار آمدن آخوند خاتمی و معامله و استمالت اروپا و آمریکا به نفع آخوندها، لیستگذاریِ ارتجاعیـ استعماری علیه مجاهدین صورت گرفت. این هوشیاری سیاسی رهبری مجاهدین بود که با شاخص گرفتن نظام آخوندی بهعنوان دشمن اصلی ایران، کارزار افشاگرانه و روشنگرانهٔ چندین ساله را علیه مماشاتگران با آخوندها پیش برد. در نهایت، رهبری مجاهدین با عبور دادن تاریخچهٔ یک مقاومت از دهلیزهای سیاسی و حقوقی و قضایی و دیپلماسی، حقانیت مبارزه برای آزادی ایران توسط مجاهدین و شورای ملی مقاومت را در دادگاههای متعدد در اروپا و آمریکا به کرسی نشاند.
ـ در ماجراهای چندین سالهٔ باندها بین اصولگرایان و اصلاحطلبان قلابی درون نظام آخوندی، این رهبری مجاهدین بود که آن را ترفندی رسوا برای کش دادن و استمرار عمر نظام ملایان تعبیر نمود. واقعیتی که قیامآفرینان دی ۱۳۹۶ از پس سالها تجربه، به شعار استراتژیک آن رسیدند و فریاد زدند: «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا».
ـ وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، رهبری مجاهدین بیطرفی اعلام نمود و تأکید کرد که جز برای آزادی میهن به عراق نیامده و با هیچکس جز رژیم آخوندی سرجنگ ندارد و در مذاکره با هیأت آمریکایی بر استقلال خود و مبارزه برای آزادی کشورشان تأکید کردند،
مشکل اصلی مردم عراق را دخالتها و تجاوز و جنایات رژیم ایران در کشورشان اعلام نمودند،
با شکل دادن لشکری از حقوقدانان و وکلا و پارلمانترها توانستند از دهلیزهای تاریک و سهمگین سختترین شرایط محاصره و غیرقابل پیشبینی عبور کنند،
توانستند صدها طرح رژیم آخوندی و مواجب بگیران محلیاش را در عراق خنثی نمایند،
با تأکید مدوام بر مبارزه با دشمن اصلی ایران یعنی حاکمیت ولیفقیه، از اتحاد و همبستگی تشکیلاتیشان یک پایداری تاریخی را طی ۱۴سال در عراق رقم زدند،
با هوشیاری رهبریشان یک هجرت بزرگ را با عبور از میدانهای مین امنیتی و اطلاعاتی محقق کردند.
رهبری مجاهدین[بهعنوان شرط] و همبستگی تشکیلاتی مجاهدین [بهعنوان مبنا] همهٔ این موفقیتها را با شاخص «اولویت منافع ملی» ایران یعنی مبارزه برای تحقق آزادی و دمکراسی پیش بردهاند.
دانشهای مواجهه با واقعیتهای محض و پیچیده
مشاهده میشود در این دنیای انسانی که میدان نبرد ایدهها، ایدئولوژیها، آرمانها، مدیریتها و کیفیت رهبریها است، نقش رهبری ذیصلاح با شاخص پرداخت مستمر از خویش و نیز همبستگی تشکیلاتی و داشتن پیوند با آرمان آزادی، ضرورتهای ناگزیر و دانشهای مبرم برای رودررویی با واقعیتهای محض و پیچیده و برونرفت از آنها هستند.
اینگونه است که تجربههای بشر در سیر تداوم تاریخ حیات و تکامل اجتماعیاش بر اصل غیرقابل تردید کیفیت رهبری، انگشت تأکید و نشانهٔ راهنما مینهند.
محصول سرمایه انسانی و آرمانی
مجاهدین با چنین سرمایههای انسانی و آرمانی توانستهاند ۵۶سال حیات پرکشاکش در مقابله با دو دیکتاتوری را با موفقیت رقم بزنند. توانمندی و سرمایهیی که در هماوردی ۴۲ساله با تمامیت نظام ولایت فقیه و نیز مماشاتگران با آن، به طرف اصلی تعیینکنندهٔ تعادلقوای کنونی برای رقم زدن سرنوشت آینده ایران بالغ شدهاند. نقش این توانمندی و سرمایهٔ کمنظیر را باید در پاسخ به شرایط عینی قیام و انقلاب در ایران و ضرورت تحقق شرایط ذهنی آن (رهبری) بیشتر شناخت. این میتواند موضوع یک کنکاش و تکاپوی مکمل این بحث، بهمناسبت پنجاه و هفتمین سال تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران باشد.