728 x 90

آینهٔ تاریخ روبه‌روی ایران امروز

قیام‌های دانشجویی ـ عکس از آرشیو
قیام‌های دانشجویی ـ عکس از آرشیو

«پوتینی را مجسم کن که چهره‌ی انسان را لگدمال می‌کند.»[۱]

 

گفته‌اند و نوشته‌اند که «تاریخ تکرار نمی‌شود». و گفته‌اند و نوشته‌اند «ملتی که تاریخ نخواند،‌ مجبور است آن را تکرار کند».

این‌ها اقوال و افواه عام هستند که از تجربه‌ی مشترک بشری درآمده‌اند و مکتوب و مرجع مستند نیستند. با این‌حال می‌توان از تلفیق هر دوشان، دریافت که شناخت درس‌های تاریخ چقدر مهم است. شاید بتوان حاصل ترکیب این دو را در این بیت رودکی خلاصه کرد:

آن که نامخت از گذشت روزگار

نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.

مصرع اول، تاریخ[روزگار و سرنوشت نسل‌ها] را منشأ آموختن و تجربه معرفی می‌کند و مصرع دوم، «آموزگار» زمانه را محصول گنجینه‌های تاریخ.

 

چهره‌ی این‌روزهای ایران که در حادترین شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به‌سر می‌برد، به‌طور عجیبی نشان می‌دهد که تاریخ می‌تواند تکرار شود؛ چرا که تاریخ را اگر تلفیقی از مکان و زمان بدانیم، رقم‌زننده‌‌ی وجه اجتماعی‌اش، جز انسان نمی‌تواند باشد. چگونه می‌شود که رخدادهای قرن‌ها پیش در چند سده‌ی بعد ــ که تکنولوژی و تمدن به مدارهای رفیع رسیده‌اند ــ‌ عیناً و حتی بدتر تکرار می‌شوند؟ آیا تصویرهای زیر که قرن‌ها پیش در وصف «روزگار تیره» نوشته شده‌اند، آینه‌ی تمام‌نمای ایران امروز با صدارت حاکمیت ولایت فقیهی نیستند؟ کامل‌ترین و دقیق‌ترین وصف ایران اشغال‌شده‌ی امروز را بخوانید:

«خاصه در این روزگار تیره که همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته. کارهای زمانه میل به ادبار دارد، و چنانستی که افعال ستوده و اخلاق پسندیده، مدروس گشته. راه راست بسته و طريق ضلالت گشاده. عدل ناپیدا و جور ظاهر. علم متروک و جهل مطلوب. دنائت مستولی و کرم منزوی. نیک‌مردان رنجور و شریران فارغ. مكر و  خدیعت بیدار و وفا و حريت در خواب. حق منهزم و باطل مظفر. متابعت هوا، سنت متبوع و ضایع گردانیدن احكام خرد، طریق مشروع. حرص غالب و عالم غدار بدین معانی شادمان و به حصول این ابواب، خندان.»[۲]

 

در ایران امروز، اقتصاد برده‌ی سیاست شده است، زندگی برده‌ی اقتصاد و آدمی برده‌ی زندگی! این چرخه‌ی «خاصه‌ی روزگار تیره‌یی»‌ست که  حکومت‌داران ولایی، منطبق بر «زمانه‌ی ادبار» قرن‌ها پیش، در کار تکرار آنند.

این‌ها چرکین‌زخم‌های «عالمان غدارِ» دین‌پناه برای تکرار تاریخ «جهل و دنائت و خدیعت»‌اند.

ولی مگر این، همه‌ی چهره‌ی ایران است؟ این ناقوس آزادی و شرافت که هستی و ساختار حاکمیت «غدار» را به چنین تلاطم درونی و بیرونی کشانده، نماینده‌ی کدام ایران است و به کدام ایرانی فراخوان می‌دهد؟

 

به‌راستی در آستانه‌ی روز ۱۶ آذر که نماد غرور ایرانی در برهه‌یی از تاریخ اجتماعی‌اش است، ناقوس آزادی، فراخوانی ملی و سراسری برای شکست و گسست زنجیرهای برده‌ساز «دنائت مستولیِ» ولایی ــ آخوندی است. برای آن است که بار دیگر، «علمِ متروک» را زنده کند و «راه راست» را از زیر آوار جهل و جور بیرون بکشد.

 

۱۶ آذر نه یک خاطره، که یک امکان است؛ امکانی برای بازخوانی ظرفیت تاریخی مردم ایران، برای به‌خاطر آوردن این‌که نسل‌ها چگونه هر بار از دل تاریکی، روشنایی آفریده‌اند.

این ناقوس، دعوتی است به همه‌ی آنان که در برابر «دنائت مستولی» ایستاده‌اند:

دعوت به بازسازی پیوندهای گسسته‌ی جمعی، به مغلوب نکردن امید، به اینکه انسان را ــ با همه‌ی منزلت و کرامتش ــ از زیر چکمه‌ی استبداد بیرون بکشیم و به جایگاه شایسته‌اش بازگردانیم.

۱۶ آذرها به‌یاد ما می‌آورند که امروز اگر تاریخ تکرار می‌شود، نه فقط از آن‌روست که ستمگران شیوه‌های گذشته را زنده و تکرار کرده‌اند، بلکه از آن‌رو نیز هست که مردمی در هیأت شورشگران شب‌شکن، بار دیگر، در آستانه‌ی تکرار شکوه مقاومت خویش ایستاده‌اند.

 

پی‌نوشت:

[۱]  جورج اورول، رمان ۱۹۸۴، ترجمه صالح حسینی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۶۱، ص ۲۶۷

[۲] کلیله و دمنه، ترجمه نصرالله ابوالمعالی، نشر ثالث، چاپ دوم،۱۳۹۲، باب برزویه طبیب، ص ۵۵ و ۵۶

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/36145b7f-1c99-4bef-b526-7d70a28967d6"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات