قصهیی تکراری با سربرگ اعدام! جاری شبانه یا پگاهانه برای عادت دادن جامعه به «همین که هست» تا بشود فرهنگ اعدام!
اما ۴۴سال شد تا پگاهان اعدام به شبانگاهان دوخته شدند ولی پنجرههای فریاد آزادی در این مملکت بسته نشدند.
۴۴ سال است نسل به نسل این مملکت، تا سر از جوانی درمیآورد، احتیاج خمر با آزادی و ستیز با استبداد فقاهتی به جانش میافتد؛ و چه گردنفراز، از میدانهای فتوای «افساد فیالارض» فقیهان و احکام «محاربه» ی شیخان، سرکشانه میگذرد.
۴۴ سال هر صبح یا عصر که پیک خبر، شومیِ بوف اعدام را لب بام مینشاند، جوانان، خون رگانشان را با خون جاریشده تازه میکنند.
۴۴ سال است در این مملکت هر آرشی که جان بر چلهٔ کمان آزادی گذاشت، نشاننشان از خود افشاند و نسیمها، نشانیشان را گردافشانی کردند. جمهوری اعدامیِ اسلامی تا کجا میخواهد قلعه و بارو برای دستگیری نسیمهای گردافشان آزادی درست کند؟ اگر قلعهها کفاف هزار هزار دستگیری و میدانهای اعدام و تیرباران کفاف نیست کردن نسیمهای گردافشان آزادی و برابری را میدادند، قیامها که سال بهسال و پشتبهپشت بچه نمیکردند! هر کدامشان هم وقتی شروع میشوند دامنکشتر، ژرفتر، بالغتر، مطالبهگرتر و متمرکزتر بر رأس فاسدترین کانون فسادگستر فقاهتی.
از تمام میدانهای تیرباران و چوبههای «دار» در این ۴۴سال بپرسید که چه حرفی از الفبای آزادی را توانستند بشکنند؟ بپرسید کدام نسل جدید را که با فریاد «مرگ بر دیکتاتور» به میدان شتافت، متوقف و بیدنبال کردند؟ بپرسید کدام مادری را از دادخواهی برگرداندند؟ بپرسید کدام زن و دختری را از پلهپله بالا بردن پرچم برابریخواهی و آزادیطلبی بازداشتند؟ بپرسید کدام زن و دختری را از صیقل زدن ارادهاش برای تعقیب بیبازگشت دادخواهیِ درندهخوییهای خمینی و خامنهای نحلهٔ پلید آخوندی در سرکوب افسارگسیختهٔ زن ایرانی بازداشتهاند؟ بپرسید کی و کجا توانستهاند پیوند آزادیخواهان مشروطه و خون جاری آنان را از پیوستن به خون دهه شصتیها و دهه هفتادی و هشتادی و نودیها و خون محمدمهدی کرمی و محمد حسینی بازدارند؟ کدام میدان تیرباران و چوبهٔ «دار» ی توانسته است این پیوند تاریخی و این سلسلهٔ مشتاق محبوب آزادی را بگلسد؟ کدام؟ محمدعلی شاه توانست؟ رضاخان توانست؟ محمدرضا شاه توانست؟ خمینی توانست؟ خامنهای توانست؟
میدانهای اعدام اینان و چوبههای «دار» شان کدام گره تاریخیِ سیاسی را از سلسلهگرههای این ۱۲۰سال باز کردهاند؟ کدام مشکل اقتصادی را از سر سفرهٔ مردم و از برنامههای دولتهای تابعه و دستوری و چاکرمنش این اعلیحضرتان و ولیفقیهان گشودند؟
هر جان شیفتهٔ آزادی که در این ۱۲۰سال از میدانهای اعدام و چوبههای «دار» دیکتاتوریهای موروثی پرید، آسمانی از پر پرواز را به چشمانداز خط ممتد نسلهای پسین گشود و اینک آخرین ستارهگان دنبالهدارش، محمد حسینی و محمدمهدی کرمیاند.
این میدانها و چوبهها و صاحبان سلطانی و شاهی و شیخیشان هرگز نتوانستهاند آینده را بیدنباله کنند و آزادی را بیجان شیفته و بیراهبلد. به عدد و رقم زندانیان سیاسیِ قیام ۱۴۰۱ نگاه کنید! این هزاران جان شیفتهٔ آزادی از چند هزار میدان تیرباران و چوبههای «دار» در این ۴۴سال متولد شدهاند؟ به لیست شقایقهای سرفراز آزادی در همین قیام ۱۴۰۱ نگاه کنید! از ۱۰ساله تا ۱۵ساله، ۲۰ساله، ۲۵ساله، ۳۰ساله؛ اینان با کدام اکسیژن نفی هر گونه دیکتاتوری تنفس کردهاند که مراسم یادوارهشان، ناگهان تبدیل به والاترین پیوندهای عاشقانهٔ میراثدار راهشان و دهانهٔ آتشفشان خشم علیه دیکتاتوری ولاییِ آخوندی میشود؟ چرا این همه میدان تیرباران و چوبهٔ «دار» در این ۱۲۰سال، در این ۴۴سال و همین ایام نتوانسته و نمیتواند از سرایت و میراثبریِ عشق و پیوند به محبوب آزادی و برابری جلوگیری کند؟
خمینی و خامنهای و سربازان گمنام امام زمانشان ۴۴سال هر چه در چنتهٔ رذالت ایدئولوژیک، جنایت سیاسی، دنائت اخلاقی و دجالیت مذهبی داشتند، سر هم کردند تا با میدان تیرباران و چوبهٔ «دار»، سنگ قطور اعدام بر سقف ایرانزمین بگذارند که جلو سرایت نسل به نسل شیفتهٔ محبوب آزادی و برابری را بگیرند.
خامنهای با آخرین چوبهٔ «دار» ی که در ۱۷دی ۱۴۰۱ برپا کرد، به وسعت دادخواهی سراسری ایرانزمین برای به زیر کشیدن تمامیت جمهوری اسلامی افزود. اکنون با دو گل سرخ آزادی محمدمهدی کرمی و محمد حسینی، دو کانون قیام و انقلاب و سرنگونیخواهی در ایرانزمین تکثیر شد و به خشم انفجاری یک جامعه افزود.
جانهای شیفتهٔ آزادی و رهایی ایران از اشغالگران فقاهتی، پویان و کوشا از تمام زندانها تا تمام شهرها و تا هر جای جهان که باشند، همپیوند با آرمان شقایقهایشان، رایت مشترک را برمیافرازند: این نبردیست تا پیروزی...