مقدمه
در قسمتهای پیشین خواندیم که رضاخان پس از کشتار شماری از سرداران مشروطه و قلع و قمع مهمترین نیروهای آزادیبخش مردم، قدرت را با کمک انگلستان در ایران به دست گرفت.
او آنچنان سرسپرده انگلستان بود که «سرکلارمونت اسکراین» مأمور تبعید وی از ایران، در کتاب خود به اسم «شترها باید بروند» نوشت:
«رضاشاه هنگام رفتن به تبعیدگاه میگفت: شما میگویید که به ایران بهعنوان یک کانال ارتباطی جهت حمل تجهیزات جنگی به شوروی احتیاج داشتید، (در این صورت) به جای عملیات اگر مرا مطلع میساختید من میتوانستم تمام راهآهن سراسری ایران را در اختیارتان بگذارم»!
رضاخان، نمونهای سمبلیک از دیکتاتورهایی است که حضورشان در صحنه سیاست و هرم قدرت، برآیند اشتراک منافع استعمار و ارتجاع مذهبی است.
رضاخان با حمایت مستقیم ژنرال ادموند آیرونساید، فرمانده کل نیروهای بریتانیا در ایران، کودتای ۱۲۹۹ را انجام داده بود و در کودتای ۱۳۰۴ نیز ضمن داشتن حمایت انگلیس، از حمایت آخوندهای حوزه و افرادی مانند سیدابوالقاسم کاشانی هم برخوردار بود. بیسبب نبود که در زمان او برای اولین بار تأمین بودجه دولتی برای مدارس آخوندی برقرار شد، آخوندها از خدمت نظاموظیفه معاف شدند و...
او با چنین وابستگیهای دوسویهای، تا آخرین روز حکومتش، با دیکتاتوری مطلقه سلطنت کرد، اما همین پادشاه قدرقدرت قویشوکت، در عرض چند ساعت با اولین اشاره انگلیسیها از سلطنت خلع و به خارج از ایران پرتاب شد.
دوران واقعی حاکمیت رضاخان بر ایران
رضاشاه از بهار ۱۳۰۵ تا تابستان ۱۳۲۰ حدود ۱۵سال بر ایران سلطنت کرد. او پیش از این نیز، از سال ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۵ خورشیدی در واقع تعزیه گردان اصلی قدرت و سیاست در ایران بود و در مجموع میتوان گفت حدود ۲۰سال در ایران یک دیکتاتوری تقریباً مطلقه برپا کرد.
پس از شهریور ۱۳۲۰ و اخراج رضاشاه از ایران، دکتر مصدق به مناسبتهای مختلف نکاتی را درباره سیاستهای ضدملی رضاشاه عنوان کرد که از نظر تاریخی، گواهیهای باارزشی بهحساب میآیند.
یکی از آن نکات، بحثی بود که دکتر مصدق درباره ایجاد راهآهن توسط رضاشاه مطرح کرد.
داستان رضاشاه و راهآهن در ایران
راهآهن ایران، حداقل برای ایرانیان و علاقهمندان مسأله ایران، یکی از بحثبرانگیزترین راهآهنهای جهان بوده است. راهآهنی که بهقول روزنامههای همان روزگار، تنها راهآهنی بود که هیچیک از قطبهای جمعیتی ایران را به همدیگر وصل نمیکرد، خاصیت ترانزیت نداشت و تنها ویژگیاش، امکان استراتژیکی آن، برای دستیابی به روسیه(شوروی) بود.
البته درک واقعیت ایجاد راهآهن توسط رضاشاه بهعنوان یک طرح استعماری، نیاز به دید وسیعتری دارد.
راهآهن، زیرساخت بنیادین وجه تولید جدید
زیرساختهای تمدن نوین غربی و راه رشد صنعتی آن، در همان اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم عبارت بودند از صنایع ذغالسنگ، فلزریزی و تجارت که بدون راههای ارتباطی گسترده، پروسه رشدشان متوقف میشد.
جالب آنکه دوام و بقای زیرساختهای راه رشد اقتصادی جدید، یعنی صنایع ذغالسنگ، نفت و فولادسازی به اضافه تجارت جهانی، خودشان تماماً مشروط بودند به توسعه ۲عامل زیربنایی مهمتر یعنی:
راهآهن و تلگراف!
سرمایهداری پیشرفته بدون این ۲عامل مبنایی، در همان کشور متروپل، در نطفه خفه میشد.
به بیان دیگر، شبکه راهآهن و تلگراف در واقع سلسلهاعصاب نظم جدید بود که در تمامی محدوده جغرافیایی راه رشد صنعتی، گسترش پیدا میکرد و بدون توجه به مرزهای ملی موجود، پیکره جدیدی متشکل از کشور متروپل و سرزمینهای تحتالحمایه و مستعمره بهوجود میآورد تا بتواند جریان مکیدن منابع مستعمرات به متروپل و رشد کشور مادر را فراهم کرده و امکان برقراری تجارت و بازار مورد نیاز کشور بالادستی را فراهم کند.
استعمارگران بیش از آنکه برای شهروندان خود راهآهن ایجاد کنند، برای مستعمراتشان راهآهن میکشیدند
نسبت «سرعت رشد سرمایه مالی» و «سرعت گسترش راهآهن در مستعمرات»!
بنا به اطلاعات سالنامه آماری ۱۹۱۵ دولت آلمان و بایگانی امور راهآهن ۱۸۹۲ سرعت رشد سرمایهداری و سرمایه مالی در مجموعه اقتصاد جهانی با سرعت گسترش شبکه راههای آهن در مستعمرات و کشورهای مستقل و نیمهمستقل آسیا و آمریکا رابطه مستقیم داشته است.
احداث ۲۰۰هزار کیلومتر راهآهن جدید در مستعمرات و دیگر کشورهای آسیا و آمریکا معنایش بیش از ۴۰میلیارد مارک سرمایهگذاری جدید با شرایط بسیار پر صرفه و با دریافت سفارشهای پرسود برای کارخانههای فولادسازی و غیره بوده است.(منبع: امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایهداری لنین ص ۱۳۵ و ۱۳۶)
آمار و ارقام نشان میدهند که کشورهای استعمارگر، بیش از آن که برای خودشان(شهروندان خودشان و مالیاتدهندگان خودشان) راهآهن ایجاد کنند، سرگرم احداث راهآهن در مستعمراتشان بودهاند! تا بتوانند مسأله انتقال سریع و کلان منابع معدنی از مستعمره به متروپل و صدور کالا به بازارهای مستعمراتی را به بهترین وجه حل کرده و صدور فولاد تولید شده مازاد را نیز تضمین نمایند.
اهمیت راهآهن در استراتژی نظامی قدرتهای استعماری
یک عامل دیگر در ساخت راهآهن توسط کشورهای متروپل، نیازهای نظامی استراتژیک آنها بود، مانند راهآهن قسطنطنیه ـ بغداد برای آلمانها یا راهآهن ایران برای بریتانیا.
در چنین دستگاهی بود که انگلیسها تلاش میکردند از طریق راهآهنی که با پول مردم ایران ایجاد گردد، خودشان را یا از بنادر جنوبی ایران یا از طریق راهآهن بصره ـ بغداد ـ خانقین، به دریای خزر یعنی مرز جنوبی رقیبشان روسیه برسانند.
احمدشاه با همه بیخاصتیاش، با این طرح مخالفت کرد ولی رضاشاه اجرای آن را به عهده گرفت. حسین مکی در زندگینامه احمدشاه این را مفصل شرح داده است.(گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵)
سندی از وزارتخارجه بریتانیا
لرد کرزن (Lord Curzon) وزیرخارجه بریتانیا در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و بانی قرارداد استعماری ۱۹۱۹ در کتاب معروفش به اسم «ایران و قضیه ایران» در مورد نیاز بریتانیا به راهآهن در ایران، در همان زمان نوشته: «از سالهای ۱۸۷۰ میلادی به بعد دولت انگلیس در فکر گسترش خط راهآهن در ایران بوده است».
نیاز انگلستان به راهآهن برای دسترسی سریع آنها از بنادر خلیجفارس به سواحل دریای خزر و مرزهای جنوبی روسیه، با وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیه، شدت بیشتری گرفت. بریتانیا به یک راه سهل و ارزان با امنیت بالا در این مسیر احتیاج داشت. طرح راهآهن شمالیجنوبی ایران، جوابگوی این نیاز استراتژیک انگلستان بود.
از سوی دیگر دکتر مصدق که از مخالفان جدی طرح راهآهن شمالیجنوبی رضاشاه بود، در خاطرات خود نوشته است:
مصدق: «گفتم هر کس به این لایحه(احداث راهآهن) رأی بدهد خیانتی است که به وطن خود نموده است (این حرفم) شاه فقید (یعنی رضاشاه) را عصبانی کرد... در بادی امر نظریاتم این بود: راهآهنی که ترانزیت بینالمللی ندارد، نه فقط در ایران بلکه در بسیاری ممالک دیگر که عده ساکنان آن کم است، مفید نیست».(خاطرات و تالمات مصدق انتشارات علمی تهران ۱۳۶۵ ص۳۵۰ و ۳۵۱)
نقشه راهآهن ایران، پیش از رضاشاه، کشیده شده بود!
به هر حال، ساختن راهآهن شمالیجنوبی ایران، سال ۱۳۰۶ شروع شد و بهگفته مصدق ۱۲سال طول کشید. در حالیکه نقشه آن راهآهن، سالها پیش از ظهور رضاشاه، توسط انگلستان کشیده شده بود و حتی قبل از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان، طرح آن، همراه با نقشهمسیرش در کتابی به اسم «سیاست انگلیس در ایران» توسط یک دیپلمات هلندی ساکن ایران در سال ۱۹۱۷ یعنی سال ۱۲۹۶ خورشیدی در آمستردام منتشر شده بود.
همین یک سند که اکنون نیز در کتابخانه سلطنتی بلژیک در دسترس همگانی است، ثابت میکند که طرح راهآهنی که رضاشاه کشید، یک طرح استعماری انگلستان برای منافع پیشبرد اهداف خودش بوده است. طرحی که وقتی رضاخان یک قزاق ساده بوده، تنظیم شده و انگلستان رضاخان را اساساً برای اجرای همین قبیل طرحهای استعماری بهخصوص در مورد نفت و استفاده از موقعیت استراتژیکی ایران روی کار آورد.
یک سند تاریخی درباره راهآهن ایران
سال ۱۹۱۷ میلادی، اسناد راهآهنی که بریتانیا در نظر داشت در ایران احداث کند، در یک کتاب افشاگرانه در هلند منتشر شد. نقشه و اطلاعات آن طرح را سالها بعد یک دانشجوی ایرانی در اروپا به اسم مهندس عطایی که سالهای ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ در برلین تحصیل میکرده، به دستآورد و در سال ۱۳۰۸ خورشیدی بهعنوان یک طرح استعماری افشا کرد، اما به فاصله کمی آنچنان تحت فشار قرار گرفت که در اتاق انتظار سفارت ایران در برلین خودکشی کرد. بعدها سرمقاله روزنامه مرد امروز شماره ۴۰ مورخ ۲۳تیر ۱۳۲۴ا ین مورد را افشا کرد.(گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵ – ۲۶)
توضیحات دکتر مصدق
با تمام این اوصاف، رضاشاه، راهآهن ایران را طبق خواسته بریتانیا و البته با پول مردم فقیر ایران احداث کرد و مطلقاً هم نه به حرف مصدق و امثال مصدق گوش کرد و نه به منافع مردم ایران فکر کرد. مصدق در مجلس ششم در این باره نکات مهمی مطرح کرد.
مصدق گفت: اگر راهآهن ما یک فایده ببرد از ترانزیت مالالتجاره اروپا به آسیا خواهد بود و این خطی که امروز اجازه داده میشود... کاملا برخلاف مصالح مملکت است... امروز میخواهید ۳۰میلیون پولی را که در دست مردم است و در واقع هستی این ملت و مملکت را به یک راهی صرف کنید، یک قدر دقت کنید!(نطق دکتر مصدق در جلسه ۲۳۲ مجلس شورا - منبع: گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶)
و البته نه استعمار و نه پادشاه عامل استعمار، به حرفهای مصدق گوش نکردند و کار و نقشه ضدایرانی خود را پیش بردند.
دکتر مصدق مجدداً سال ۱۳۲۴ و به مناسبتی در مجلس، حرفهای خود پیش از تأسیس راهآهن را یادآوری کرد و عمق خیانت رضاشاه را تشریح کرد:
مصدق گفت: «همه آقایانی که در دوره پنجم و ششم بودهاند میدانند که من صحبت کردهام. بهخاطرشان میآید و ورقه کبود هم دادم! من گفتم این راهآهن... باید غرب ایران را به شرق ایران مربوط کند که ترانزیت هم داشته باشد و مالالتجاره و مسافران اروپا دیگر نباید از بحر احمر و دریای هند بروند به بمبئی! بلکه از این راه، ۳روزه آنها را ببرند هندوستان. ولی... این عملی نشد و من میدانستم که این خرجی که میشود برخلاف مصالح مملکت است».(کتاب سیاست موازنه منفی ج ۲ ص ۸۵ نطق مصدق در مجلس) (کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶)
تایید حرفهای مصدق توسط کارشناسان
آناتول تریتسکی در کتاب تاریخچه راهآهن ایران چاپ سال ۱۳۲۶، تهران ص ۲ بهروشنی توضیح داده رضاشاه در احداث راهآهن ایران چگونه دنبال اجرای طرح انگلستان بود.
تریتسکی: «ملاحظات سیاسی و نظامی بیش از همه ذهن رضاشاه را مشغول کرده بود... تصمیم گرفتند که خط به هیچ شهر بزرگ بجز پایتخت نرود و بیشتر از مناطق چادرنشین... بگذرد».
مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه) نیز جنبه دیگر این طرح استعماری را در کتاب «خاطرات و مخاطرات» خود درباره طرح احداث خط آهن روشن کرده و نوشته است:
مخبرالسلطنه: «دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد. دلیل آن هم کاملا روشن بود زیرا شهرهای مهم و اقتصادی ایران که شامل تهران، اصفهان، شیراز، همدان، مشهد، رشت و کرمانشاه بودند در مسیر این طرح قرار نداشتند».(مهدی قلی هدایت، خاطرات و مخاطرات، تهران، کتابفروشی زوار، چاپ دوم، ۱۳۴۴، ص۳۲۲)
یک مقایسه آماری
نکاتی که دکتر مصدق گفته بود تماماً کارشناسی و البته میهنپرستانه بود.
مقایسه آمار دخل و خرج راهآهن در همان سالها، نشاندهنده ماهیت استعماری طرحی بود که رضا شاه با دود و دم بسیار، مأمور به انجام آن بود.
دکتر مصدق در خاطرات خود این نکته را بهروشنی توضیح داده و نوشته است: «در جلسه ۲اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه، دو خط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بینالمللی دارد ما را به بهشت میبرد، و راهی که بهمنظور سوقالجیشی ساخته شود، ما را به جهنم!
و علت بدبختیهای ما هم در جنگ بینالملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راهآهن ایران عاید میشود، مبلغی در حدود ۲۸۰میلیون تومان است که ۵۵درصد آن صرف هزینههای اداری... و ۴۵درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است. و از بابت سود سرمایه و استهلاک، دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیاتدهندگان گذارده شود.
ساختن راهآهن در این خط، هیچ دلیلی نداشت جز اینکه میخواستند از آن استفاده سوقالجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفرو شد و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت میبرد، (دوباره) وارد انگلیس کند!...».
«هر چه کردهاند خیانت است و خیانت. با اینکه همگان به سودمندی راهآهن شرق و غرب چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ نظامی آگاه بوده و اعتقاد داشتند که این مسیر کاربردهای فراوانی دارد، ولی رضاشاه آن را نپذیرفت. این موضوع... ناشی از نفوذ انگلیسیها بر دستگاه سیاستگذاری رضاشاه بود».(ایرج افشار، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، تهران، چاپ پنجم، انتشارات محمدعلی علمی ص ۳۵۱ به بعد)
دکتر مصدق ماهیت استعماری ایجاد راهآهن در ایران را توضیح میدهد
علت پانگرفتن صنایع مادر در ایران
مصدق، علت پانگرفتن صنایع مادر از قبیل ذوب آهن در ایران را هم از پیامدهای همین خط استعماری میدانست و در کتاب خاطراتش در پاسخ به دعاوی و لاف و گزافهای محمدرضا شاه در کتاب «مأموریت برای وطنم» مفصل به آن اشاره کرده و مینویسد: «علت سرنگرفتن ذوب آهن در این مملکت همین منافع متعارضه انگلیس است... علاقمندی دولت انگلیس به فروش آهن به قدری است که بعد از ۲۸مرداد و سقوط دولت من یعنی در ۱۳مهر ۱۳۳۲ که ”ایدن“(وزیرخارجه انگلیس)... به ”دنیس رایت“ کاردار سفارت انگلیس در تهران امر نمود پیشنهاد فروش آهن را که در زمان تصدی من هیچ به ایران وارد نشده بود، هر چه زودتر به دولت ایران تقدیم کند و الحق که شاهنشاه هم در این باره هیچ فروگذار نفرموده و در آخر کتاب ”مأموریت برای وطنم“ در فصل ۱۴ میفرمایند ”تأکید کردم و از وزیر مسئول خواستم برای اتمام یکی از خطوط آهن، تاریخ معینی را تعیین کند“ و ”ژرژ پنی“ یکی از مدیران عالیرتبه شرکت ”یونایتد استیل“ بزرگترین کنسرسیوم فولادسازی انگلستان هم به ایران آمد تا بتواند بهطور مستقیم با عدهیی وزرا و سایر مقامات عالیهٔ دولتی راهآهن، راجع به فروش ریل مورد احتیاج... وارد مذاکره شود».
تفاوت راهکار مصدق و رضاشاه
مصدق خاطرنشان کرده بود برخلاف لاف و گزافهای محمدرضا شاه «از روز شروع ساختمان (راهآهن) تا اتمام آن ۱۲سال طول کشید... و چنانچه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کارخانه قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانههای قند هم میتوانستند خط راهآهن بینالمللی را احداث کنند که باز عرض میکنم هر چه کردهاند خیانت است و خیانت».
کتاب خاطرات دکتر مصدق
و این در واقع داستان راهآهنی است که رضاشاه در جهت منافع انگلستان ساخت. برای:
- اجرای طرحهای نظامی بریتانیا در مرزهای جنوبی دولت شوروی بعد از انقلاب اکتبر
- و برای بازاریابی آهن بریتانیا در ایران
- و نهایتاً هم عاملی شد برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دسترسی بریتانیا و به مرزهای شوروی. امری که رضاشاه خودش هم موقع اخراجش از ایران به آن اشاره کرده بود!
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: