این روزها حکومت آخوندها با تمامی دستگاههای تبلیغاتی خود تلاش میکنند گناه آنچه که بر اثر سیل بر سر مردم آمده را متوجه آسمان و بلایای آسمانی کنند!
این جماعت رذل که تمامی اعتبار نداشته خود را در انتساب خویش به آسمان جا میزنند اکنون که موقع حسابرسی کارنامه ننگین کشورداریشان شده، به عالیترین نماد اعتقادات خویش هم پشتپا زده و گناه فاجعهای را که خود ایجاد کردهاند به گردن آسمان میاندازند!
این نوشته نگاهی است به ردپای کشورداری جنایتکارانه فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران که اولاً در ایران بحران آب را بهوجود آورد و ثانیا با انهدام ساختار طبیعی زمین، باعث و بانی سیل مرگبار شیراز و گلستان و دیگر نقاط کشور شد.
حرص ثروتاندوزی حاکمان غارتگر، بیتوجهی به دانش علمی و تجربههای جهانی و بیلیاقتیهای سردمداران آن، ندانمکاریهای اداری و نبود یک دیدگاه همهجانبه، زمینهساز نابسامانیهای اکولوژیکی در کشور میشود.
سد در هر کشوری بهمنظور مهارکردن آب در عرض دره یا میان دو کوه ایجاد میشود و برای جلوگیری از هرزروی و ذخیرهکردن آب در پشت آن برای کشاورزی، آبیاری، آبرسانی و تولید انرژی برق آبی استفاده میشود. اما در ایران آخوندزده، سدها، بلای جان محیطزیست و فاجعهی برای امرارمعاش مردمان مسیر رودخانهها و حاشیهٔ تالابها شدهاند. در ایران بهطور معمول دیده شده هرگاه بر روی رودی سدی ساخته میشود، حوزه پاییندستی آن سد با مشکل کمآبی روبهرو میشود و اکوسیستم آن منطقه به مرور زمان تغییر میکند.
پروژه سدسازی در ایران به ظاهر برای بهینهسازی و جلوگیری از هرزروی آب رودخانهها میباشد، اما خسارتهایی که از ساخت بیحساب و کتاب این سدها به بار آمده است غیرقابل جبران است.
یکی از مهمترین مشکلات ایرانیان در سده اخیر، نبود مدیریت پایدار و صحیح منابع طبیعی بهخصوص منابع آب شیرین میباشد. رویکرد سنتی و رایج در مدیریت منابع آب شیرین، رویآوری به ساخت سد با توجه به تأمین نیاز آبی، تولید انرژی برق-آبی و کنترل سیلاب میباشد. هر چند که امروزه مشخص گردیده است اثر جمع شدن آب در مخزن سد بر اکوسیستم و گونههای مختلف زیستی، پیآمد کوچکی نیست که به آسانی قابل صرفنظر کردن باشد. برای کاهش این اثرات نامطلوب، سرمایهگذاری بر روی روشهای نوین حفاظت از محیطزیست اجتنابناپذیر شده است. از طرف دیگر، مفهوم توسعه پایدار در برنامهریزیهای آتی ساخت سدها نیز باید مورد توجه قرار گیرد. کلیه آثار زیستمحیطی یک سد در حیطه حوض آبریز مربوطه باید در یک مطالعه جامع زیستمحیطی، اجتماعی و اقتصادی برآورد گردد. این موضوع ایجاد یک دیدگاه عمومی مشترک «بینرشتهای» مابین مهندسین، اکولوژیستها و متخصصان مسائل اقتصادی-اجتماعی را ضروری میسازد وگرنه عدم وجود یک درک صحیح هیدرولیکی-اکولوژیکی، بهعنوان یک محدودیت بزرگ در حفاظت صحیح و موفق زیستمحیطی باقی میماند و خسارتهای جبرانناپذیری بهبار میآورد.
اینکه میگوییم این رژیم کمر به نابودی حرث و نسل ایران بسته است به همین دلیل است. در این ۴۰سال نابودی جنگلها و خشکاندن رودخانهها و دریاها و حتی فروش دریا به کشورهای دیگر و از بین بردن تالابها و... کمترین خسارت سیستماتیک واردشده بر این سرزمین در برنامههای اعلامشده و ناشده این رژیم است.
خود رژیم از پایان عمر جنگلهای شمال در ۳۰سال آینده خبر داده است.(ایسنا ۲۱آبان ۹۷)
رژیم در ادامه ویرانگریهای خود در این ۴۰سال به قتل سیستماتیک و زنجیرهای رودخانهها هم روی آورده است، از زاینده رود گرفته تا کارون و سیمینه رود و... خبرگزاری حکومتی ایسنا ۲۴تیر ۹۷ نوشت: «معاون حفاظت و بهرهبرداری شرکت آب منطقهای استان مرکزی گفت: بهدلیل کاهش روانآبها کلیه رودخانههای استان در حال خشک شدن هستند».
عیسی کلانتری که از ابتدای ریاستجمهوری رفسنجانی تا سال سوم دولت اول خاتمی وزیر کشاورزی بود، در ۲۴مهر ۹۶ چنین گفت: «هر بلایی بر سر حوزه محیطزیست آمده طی ۴دهه گذشته بوده است».
«وی سیاستهایی که ایران را به ورشکستگی آبی کشانده بهشدت انتقاد کرده و افزود این سیاستها باعث شده امروز یک تالاب و دریاچه زنده در کشور وجود نداشته باشد.
بسیاری از کارشناسان معتقدند در کنار طولانی شدن دورههای خشکسالی، سدسازیهای بیرویه در جمهوری اسلامی، بهخصوص در ۳دهه گذشته عامل اصلی خشکی و نابودی بسیاری از دریاچهها و تالابها است».
پروژههای سودآور برای رژیم زیانبخش برای مردم
پروژههای عمرانی رژیم در دوران حکومت ۸ساله احمدینژاد(که از حمایت کامل ولیفقیه برخوردار بود) یکی بعد از دیگری بهقول معروف تقشان درمیآید. اقتصاد مقاومتی ولیفقیه و پروژههای رئیسجمهورهای وی نه تنها برای مردم ایران و برای مناطقی که این پروژهها در آنها اجرا میشد هیچ نتیجهای عاید نکرد، بلکه بر عکس ضرر و زیان آنها دامنگیر مردم شده است.
یکی از این قبیل بلایا که رژیم تحت عنوان پروژه عمرانی بر سر مردم آورده است، پروژه سدسازی است. سدهایی که ساخته شدهاند بهاصطلاح برای استفاده بهینه از آب و جلوگیری از هرزروی آب رودخانهها ساخته شدهاند، اما اکنون که آثار آنها بیشازپیش بارز میشود، بیشتر معلوم میشود که این سدها بلای جان محیطزیست و فاجعهای برای امرارمعاش مردمان مسیر رودخانهها و حاشیه تالابها شدهاند. هماکنون حوضههای آبی دریاچه ارومیه، بختگان، هامون، زاینده رود و کارون نمونههایی هستند که یا در حال محو شدن و یا در حال احتضار هستند و نابودی و مرگ تدریجی آنها نتیجه سیاستهای ضدمردمی نظام و خصوصاً زدن سدهایی در مسیر و یا در حوضه آنها است.
فاجعه روی فاجعه
یک رسانه رژیم بهنام جوان آنلاین در ۲۲شهریور ۹۳ با عنوان «ضرر زیستمحیطی سدها بیش از مزایای آنهاست» نوشت: «در دنیای کنونی یکی از عوامل تخریب محیطزیست را سدسازیها عنوان میکنند که میتواند آسیبهای جبران ناپذیری به جنگلها، رودحانهها، کوهستانها، آبخیزها، دریاچهها، تالابها، دشتها و حتی دریاها وارد کند. حتی گروهی از اساتید دانشگاهها پا را از این نیز فراتر گذاشته و معتقدند که سدسازی فعالیتی بیابانزا بهحساب میآید. آنها میگویند، هر سد سالانه بخشی از آب تجدیدپذیر کشور را تبخیر میکند که این رقم تا بیش از ۵میلیارد مترمکعب نیز میرسد امری که موجب تبخیر آب تجدیدپذیر کشور در پشت سدها میشود. متأسفانه در کشور ما سدها سبب تخریب یا تهدید جدی اکوسیستمهای آبی و زیستگاههای وابسته به آن در تالابها و دریاچهها شدهاند.
بهعنوان مثال کرمان از جمله استانهای خشک ایران بهشمار میآید که در بهترین شرایط بارندگیها هم نمیتوان به سطح بارشها در این نقطه اعتماد کرد. با این حال وقتی ایران در خشکسالیها قرار دارد دیگر میشود بهخوبی حال و روز کرمان را درک کرد. اما بازی به همین جا ختم نمیشود. به موارد فوق اضافه کنید سدسازیها را تا مشخص شود چه فاجعهای در گرمترین استان کشور رخ میدهد.
یک نمونه روشن از سدسازیهای اشتباه
چندی قبل خبری منتشر شد مبنی بر اینکه اکوسیستم شهر فهرج بهعلت کمآبی در حال نابودی است و اگر قرار است حیات جانوران و گیاهان و زیستگاه آنها مورد حمایت قرار گیرد، باید آب مورد نیاز آنها از سد نساء تأمین شود». یعنی سد آبش را رها کند تا طبیعت منطقه زنده بماند. به این میگویند سدسازی بیمورد و خطا.
در ادامه به یک نمونه دیگر از خبرگزاری حکومتی ایسنا به تاریخ ۲۲دی ۹۵ اشاره میشود که تحت عنوان «وقتی ما سد میسازیم و دنیا سد تخریب میکند» نوشته است: «ما برای سدسازی بسیاری از روستاهای بالادست و پاییندست را نابود کردهایم و چون برنامهریزی مناسبی برای روستاییانی که زمینهایشان نابود شده بود، نداشتیم لاجرم بسیاری از آنها به سمت شهرها مهاجرت کردند و این غیر از آسیبی است که به بخش تولید کشاورزی داشت مسائلی همچون حاشیهنشینی و... نمونهای از آنهاست.
بهانه توسعه کشاورزی و صنعت و افزایش جمعیت باعث شد تا بر سر دشتهای حاصلخیز در خوزستان، شهریار، ورامین، میناب، مسیله، کربال، گاوخونی و ارومیه با ساخت سدهایی چون زرینهرود، کرخه، سیمره، داریان، کرج، جاجرود، قمرود، زایندهرود، گتوند، درودزن، سیوند، ملاصدرا، استقلال میناب و... بلایی بیاوریم که اثرات آن آرامآرام در حال بروز ظهور است».
اعتراضات مردمی علیه سیاستهای غارتگرانه رژیم
این همه در حالی است که حتی مردم محل همین سدها بارها سر این موضوع اعتراض کرده و تجمعاتی هم گذاشتهاند و استاندار رژیم در خوزستان هم در سال ۹۵ اعتراف کرد سدسازی غیراصولی عامل خشکسالی و ایجاد کانونهای گرد و خاک است.
دوم اردیبهشت۹۵ جمعی از شهروندان اهوازی با تجمع در ساحل غربی رودخانه کارون نسبت به انتقال آب کارون و سدسازی در اهواز تجمع کردند و زنجیره انسانی تشکیل دادند.
۱۸دی ۹۷ مردم کرمان مقابل استانداری بهمنظور مخالفت با سدسازی و نقل و انتقال بین حوزهای آب هلیلرود و ابراز نگرانی از خشک شدن تالاب بینالمللی جازموریان تجمع اعتراضی کردند.
۱۱مهر ۹۵ جمع کثیری از مردم شهر رامهرمز و روستاهای مسیر رودخانه «علا» تا این شهر، با برگزاری تجمع نسبت به احداث سد توسط کارگزاران رژیم، اعتراض کردند.
اینها و دهها نمونه زمینهساز نابسامانیهای اکولوژیکی مرگباری در کشور شده که اینک تاوان آن را مردم بهویژه بیدفاعترین تودهها میدهند.
علت تبدیل شدن یک باران تند به سیلی غیرقابلمهار چیزی جز سیاستهای چپاولگرانه رژیم نیست. از یکسو با تغییر مسیل به اتوبان، زیستگاه مالیاتدهندگانشان را در کمینگاه سیل ساختهاند و از سوی دیگر با ایجاد سدهایی که علت آن چیزی جز پرکردن جیب سپاه پاسداران پیمانکار اصلی سدسازی نیست، زمینهای پاییندست رودخانهها را به نابودی کشاندهاند.