اکنون بیشازپیش مشخص شده است که جلوگیری از ورود زنان به ورزشگاهها، نه برحسب یک اتفاق یا اشتباه، نه بر اساس تصمیم مقامهای محلی یا برآمده از سیاستهای خاص «ولایت خراسان»، بلکه با «دستور از تهران» بوده است. دستور از تهران یعنی دستور از خامنهای در موضع ولایت فقیه و تصمیمگیرندهٔ اصلی حاکمیت. تأکید بر این موضوع ما را از دامنزدن به حاشیههای کماهمیت و گمراهکننده رها کرده و متوجه اصل نظام ولایت فقیه میکند؛ نظامی که پایه اصلی آن بر زنستیزی یا آپارتاید جنسی استوار است.
نگاهی به آپارتاید جنسی
آپارتاید بهمعنی «جدانژادی»، واژهیی هلندی است که در مورد سیاست تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی بهکار رفته است. منظور از آن جدا کردن نژادهای غیر سفید از نژاد سفید پوست و وادار کردن آنها به اقامت در محلهای اجباری است. وقتی واژهٔ ترکیبی «آپارتاید جنسی» را بهکار میبریم، مقصود ما اشاره به تبعیض نهادینه شده و سیستماتیکی است که در نظام مبتنی بر ولایت فقیه بر زنان ایرانی اعمال میشود.
آپارتاید جنسی، موتور محرکهٔ بنیادگرایی دینی و سرشتنشان تفکر آن است. در این آپارتاید، به زن بهعنوان بردهای در خدمت مرد نگریسته میشود.
آبشخور آپارتاید جنسی در ایران
آپارتاید جنسی حاکم بر ایران مبتنی بر یک طرز تفکر قرونوسطایی است.
این دیدگاه منحط با تأکید بر فیزیولوژی متفاوت زن و مرد، سعی دارد آن را ناشی از خواست آفرینش بداند و به این ترتیب پای تبعیض جنسی را با تحریف آموزههای دینی سفت کند.
بر اساس این آپارتاید زنان در این حکومت، شهروند درجهٔ دوم محسوب میشوند. این تعریف، عمل محدودیتها و نبایدهایی را متوجه آنان میکند. ممنوعیت شرکت در رهبری سیاسی جامعه، ممنوعیت حضور در صحنهٔ فعالیتهای اجتماعی، مشروط کردن زن در زمینهٔ طلاق، مسکن، شغل، تابعیت، مسافرت و تحصیل به مرد، نهادینه کردن ستم مضاعف به زنان در قوانین جزایی و دست باز دادن به مرد در اعمال شکنجه و حتی مرگ همسر با اتهامهای واهی و خودساخته، قائل نشدن حق برابر برای زنان در ارث و شهادت دادن، سلب حق انتخاب در پوشش و نوع زندگی، خانهنشین کردن زنان در پوش عفت و صیانت، مجاز شمردن کودک همسری و تجارت جنسی و...
با کمال تأسف باید گفت بهدلیل حاکمیت پراگماتیسم و سیاست کثیف مماشات بر اعمال و رفتار دولتها، این نوع از آپارتاید چندان که باید مورد توجه و حساسیت جهانی قرار نگرفته است. ستم مضاعف بر زنان ایرانی در پوش احترام به «تنوع فرهنگی و آزادی ادیان»! توجیه و چشمپوشی شده است.
علت ضدیت هیستریک بنیادگرایی دینی با زنان
علت ضدیت هیستریک بنیادگرایی دینی با زنان و تأکید آن بر نهادینه کردن آپارتاید جنسی این است که زنان در پیشاپیش جنبش عظیم آزادیخواهی و برابریطلبی قرار دارند. زن ایرانی در نبرد با ارتجاع قهار، همواره در صف اول ایستادگی، جانبازی، پرداخت بهای آزادی قرار داشته است. احیا و بهکارگیری قوانین منسوخ شدهٔ هزارههای پیشین علیه زنان، هدفی جز سرکوب آنان را دنبال نمیکند. در واقع اگر میخواهیم شناختی همهجانبه از بنیادگرایی دینی داشته باشیم باید عملکرد آن را در سرکوب زنان مدنظر قرار دهیم. این عملکرد با آپارتاید جنسی توجیه و تئوریزه میشود.
برای پایان دادن به این آپارتاید هولناک در ایران، نخست باید منشاء و مولد این آپارتاید یعنی حاکمیت زنستیز آخوندی را سرنگون کرد.
زنان پیشتاز در نبرد علیه بنیادگرایی
اکنون در سازمان رهبری کنندهٔ جنبش زنان در جایگاه هژمونیک و تعیینکننده قرار دارند. این جایگاه هژمونیک بر مبنای یک انقلاب عظیم در تفکر و نگرش مجاهدین رخ داده است. زیرساخت و سلسلهجنبان این انقلاب، حضور فعال و سیستماتیک زنان مجاهد خلق در کوران مبارزه انقلابی، بیوقفه و سراسری با بنیادگرای دینی بوده است.
آنها در اتمسفر ایدئولوژی رهاییبخش مجاهدین و پیشتازی و بنبستشکنی خانم مریم رجوی، به این جایگاه دست یافتهاند. این قویترین پیام به زنان ایرانی است که باید برای رهایی از آپارتاید جنسی بر نظام حاکم برشورند و به سلک پیشتازان براندازی درآیند.
اگر روح و جوهر بنیادگرایی دینی و نظام بنیادگرای حاکم بر ایران بر زنستیزی استوار است، بنابراین درست رو در روی آن، آنچه خانم مریم رجوی و زنان مجاهد خلق مبشر آن هستند آنتیتز بنیادگرایی دینی در تمامیت آن است.
سرنگونی نظام زنستیز ولایت فقیه بیگمان با پرچمداری زنان آگاه، آزاد و شورشی امکانپذیر میشود.