تابستان سال ۶۷، خورشید نفرت مزدوران رژیم تازه به دوران رسیده، قلب مادران و پدرانی را داغدیده کرد که هیچ گناهی نداشتند جز مطالبه حق عموم مردم و کشور مظلومشان...
تابستان ۶۷ همان تیر و مرداد داغ و منحوسی که با رجزخوانی آخوندهای متحجر و بلکه وحشی در کویبهکوی این دیار آریایی جوی خونهایی راه افتاد که تمام آرزوی این ملت باشرف را بهیغما برد...
مجاهدانی منافق نامیده شدند که فقط گناهشان دفاع از اصل آزادی، از اصل حقوق شهروندی و مستضعفین بود، اما باج ندادند به پارچهداران سفید و سیاهی که خود را به جای عدالت، در قلبها و افکار ضعیف ملت جای داده بودند.
۶۷ و چند سال قبل و بعدش که سالهای طرحریزی شیطانی خونخواران رژیم بود، هر مکتبرفتهیی میداند برای به قدرت رسیدن باید قدرتمندان را دور زد و باید از میدان نبرد بیرون راند... و این کار برای رژیمی که دنائت را با دیانت رنگ کرده بود و به حلقوم مردم مظلوم تحمیل کرده بود، کاری نداشت تا جایی که بدون هیچ عذاب وجدانی ۳۰هزار جوان رشید و معصوم را، در زندانها حتی بدون محاکمه، قتلعام کردند.
و البته این تنها نقشه شوم شیادها نبود. آخوندها میدانستند که برای حفظ قدرت یا باید شیاد سیاسی یا شیادگردان سیاسی بود. برای همین باید قمار راه میانداختند و تظاهر و ریا میکردند. البته برای منی که میدانم خود خمینی بیشترین خدمت را عملاً به انگلیس و آمریکا کرد هیچ تعجبی ندارد. البته در دنیای منافع سیاسی طبیعی است که قدرتهای جهانی از بدترین موضوعها هم به نفع خودشان و ملتشان بهترین استفادهها را میکنند. اما رژیم ارتجاعی آخوندی بهترین استعدادها و منابع را با تمامی وقاحت و حماقت به نابودی کشاندند و میکشانند. مشکل نه آمریکا است نه انگلیس. آخوند و پاسدار به نفع جیب خود و فرزندان خود کار میکنند و خون مردم را به شیشه میکنند.
از سال ۶۸ و حتی قبلتر و با هماهنگی کامل، رژیم در همه میتینگهای بینالمللی شرکت کرد و دست به قمار بزرگی زد؛ قماری که فقط برد برد بود و از باخت خبری نبود. قولهایی احمقانه به ملت دادند که تمدن ۳۰۰۰هزار ساله و شاهنشاهی نتوانسته بود عمل کند ولی اینها در خیالها و اوهام به رایگان دادند و امتیاز گرفتند.
حرمسراها، بانکها و حتی شهرهای توریستی ساحلی و شخصی برای خود و آقازادههای خود ساختند و حتی برای معاملات ارضی و ریالی خود در ارمنستان و تاجیکستان به تجارت مشروبات الکلی پرداخته و از طرفی در افغانستان و پاکستان به تجارت اسلحه و مواد مخدر روی آوردند تا با گردش کاذب پولی روند دزدیها را بیشتر کنند. بلایی بر سر ثروت خدادای این ملت و مملکت آوردند که هیچ بیگانهای نمیتواند این چنین کند.
سالهای ۷۰ یا ۷۱ به بعد بهدستور عمامهداران شیفته قدرت و حکومت و روباهصفت ۱۱۲۰نفر از قسمخوردههای خود را به لندن، نیویورک و حتی پاریس فرستادند که بتوانند بهعنوان تاجر و یا دانشمند علمی و عملیاتی، شهروند رسمی آنها بشوند و از همان زمان طرح تروریست جهانی و جزیرهای خود را بنیانگذاری کردند.
شریک تجاری اسلحهسازان شدند و یک بازی صوری و البته کثیف به نام شیطان بزرگ راه انداختند، ولی در خفا جنگافروزی کردند تا جایی که آمریکا فروش اسلحههایش را مدیون ایران شد و اعلام هم کرد. از طرف دیگر با همکاری و حمایت روسیه و انگیس به تربیت افراد و سیستمهای جاسوسی داخلی پرداخت و شریک سوداگری و تجارت اعضاء بدن انسان و پرنوکراسی شد. دخترکان روستایی و البته مرزنشین را برای تأمین امنیت آقازادههای خود در خارج از مرزها فروخت و طرح مشغول بهکار شدن دخترکان معصوم ۲۵سال به بالای ایرانی در دیسکوهای ترکیه و... را تصویب کرد.
امثال حسن کلیدسازها و وابستگانشان رفتند و شهروند آمریکایی و اروپایی شدند با ثروت مردم مظلوم کشورم هم رفتند و... کردند، ولی صدای هویشان گوش مردم را کر کرد و قلبشان را شکاند.
برگشتند و سردار شدند ولی مردم را سر دار کردند اما خود نشستند بر سر آب و نان و نفت و...
برگشتند و نماینده مجلس شدند ولی مردم را نماینده فقر و حقارت کردند. دوست را دشمن و دشمن را دوست نشان دادند. با برچسب زدن مجاهد را منافق جلوه دادند و منافق را مجاهد. برای کیسهای که آخوندها دوخته بودند و البته برای جیبهای خودشان بهصورت کاملاً سیستماتیک کار کردند و اندوختند و اندوختند و هنوز هم میاندوزند.
یکی شد پلیس خوب و آن دیگری پلیس بد و مردم هم توپ فوتبال بین این دو... دور را نزدیک و نزدیک را دور نشان دادند و سیاستبازیهایی کردند که با دهها کلیله و دمنه نوشتن هم نمیتوان ماجرا را توضیح داد.
کشتار زندانیان سیاسی ۶۷ و اهدافی که مردم و مجاهدین و دلسوختگان وطن برای آن بهپاخاسته بودند از یاد رفت حتی با بازیگردانی آخوندهای شیاد از یاد سازمانهای بینالمللی هم رفت. و مجرم به جای قاضی نشست و حکم داد و حکم راند.
ملت نردبان شدند، نردبان سردار شدن بعضیها، ملت تماشاچی شدند، تماشاچی و کف و سوتزنهای سلیبریتیها. یکی آمد گفت برای اینکه راحت زندگی کنید لبنیات نخورید آن یکی آمد گفت ماشین نخرید و... باید که پرسید با فریاد هم پرسید که خانم مگر همسر شما از سربازان گمنام و نفوذی در کنسرسیوم نفتی اویل ورد آمریکا نیست؟ خود شما مگر از مهندسان افکار وزارت در صدا و سیما نیستید؟ پس چرا همه توصیههایتان به سمت مردم است؟ چرا آیینهای جلوی خودتان نمیگذارید و حسابهای میلیاردی که بابت هر نقش در فیلمها داشتید را به یاد نمیآورید؟
اعتماد و تکیه به تکتک اعضای حکومت آخوندی ظلم است در حق همه آنهایی که خون دادند و خون دل خوردند.
حتی آنهایی که ادعای حمایت از آزادی این مردم باشرف و باغیرت را داشتند خودشان دزد از آب آمدند. خاتمی، موسوی و حسن کلیدسازها هم آمدند و سالها بر سر این مردم شیره مالیدند و پشتپرده به ما خندیدند و الآن در باغهایشان با یار غارشان کروبیها و خویینیها و... همدم گل و بلبل هستند و من و تو را مشغول کردهاند که یادمان برود دزد خود اینها هستند نه کس دیگر.
سپاه و سردار سپاه با مؤسسه خاتمالاوصیا، یک تجارت خانه با اصول قمار ساختند و در هر اعتراضی خیابان و تونل و بوستانی افتتاح کردند تا ملت سرگرم بشود. بازیگران چشمسفید و با کارگردانی و بازیگردانیشان برای صدا و سیمای رژیم، خندوانهها، دور همیها، یوسف پیامبرها و مختارها درست کردند تا همه دزدیها، چپاولها، خیانتها و جنایات خود و آقازادهشان را از این مردم مظلوم پنهان کنند.
از خودمان فقط یک سؤال کنیم و به خودمان همان یک سؤال را جواب بدهیم؛
سؤال این است: به نظرتان چرا عدهیی در صدا و سیما بهترین و گرانترین برنامهها را دارند و گرانترین نقشها را دارند ولی در عینحال میتوانند رژیم را نقد کنند؟ در حالی که اگر یک کارگر نقد کند بدون محاکمه به چندین سال حبس و... محکوم میشود؟
آیا به غیر از این است که رژیم در سوریه و عراق، قاسم سلیمانیها را علم کرده و در صدا و سیما و زندانها و حساسترین نکتههای اجتماعی و فرهنگی و سیاسیاش این جماعت را علم کرده تا نقش سوپاپ اطمینان رژیم را بازی کنند؟
کمی تمنای فکر دارم...
برای من بین بازیگر و سپاهی و آخوند این رژیم هیچ فرقی نیست و همه اینها بر سر یک سفره نشستهاند آن هم بر سر سفرهای که از مردم غصب کردهاند. تنها نقشهایشان متفاوت است و سرخاب سفیدشان کمرنگ یا پررنگتر.
بهرام از تهران
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند