رژیم آخوندی تمام دستگاه قدرت پوشالی خودش را کوک کرد که به گمان خودش با «توپ پر» پای میز مذاکرات با کشورهای عضو برجام بنشیند. سقف خواستههای خامنهای در این میز، احیای برجام ۲۰۱۵ و باز پسگیری امتیازاتی بود که در اوج سیاست ننگین مماشات به ولیفقیه نظام داده شده بود. حتی برای سادهاندیشترین و خوشبینترین نیروهای باند مغلوب نظام هم روشن بود که هرگز چنین چیزی بهوقوع نخواهد پیوست!
چرا برجام ۲۰۱۵ مرده است؟!
از هر کسی که آشنایی نسبی هم با دنیای سیاست داشته باشد بپرسید، پاسخ خواهد داد که بازگشت به آن روزگار نه ممکن و نه منطقی است. چرا؟! پاسخ بسیار ساده و کوتاه در چند محور بدون شرح و بسط چنین است:
- رژیم آخوندی در فرط استیصال و زیر فشار سنگین تحریمهای دورهٔ ترامپ پای میز مذاکرات نشسته است و در موازنهٔ قدرت و توان باجگیری، جایگاه پیشین را ندارد.
- ضربات اقتصادی و محرومیت نظام آخوندی از حراج بیدریغ نفت و اموال و سرمایههای مردم ایران، دستش را از پولهای باد آورده تا حدود زیادی کوتاه کرده است.
- غرب پس از پروسهٔ تحریمهایی که در دورهٔ ترامپ بر رژیم اعمال شد، علاوه بر قطعنامههای پیشین شورای امنیت علیه رژیم آخوندی که با برجام ۲۰۱۵ متوقف شده بود، دست پر تری برای امتیاز گیری از خامنهای دارد.
- توطئهٔ تروریستی آشکار نظام جنایتکار در خاک اروپا و تهدیدی که میتوانست با انفجار در مراسم سالانهٔ کهکشان مقاومت ایران در پاریس هزاران قربانی در فرانسه روی دست کشورهای اروپایی بگذارد؛ در میز سیاست نیز تاثیر خود را گذاشته است. پس از روند طولانی بازجویی و دادرسی و صدور حکم سنگین دادگاه آنتورپ علیه سرشبکهٔ تروریسم رژیم در اروپا و محکومیت دیپلمات تروریست نظام به اشد مجازات، دست رژیم برای زیادهخواهی بستهتر است.
- و مهمتر از همه، تغییر بسیار جدی موازنهٔ قدرت در ایران بهخاطر قیامهای قهرمانانهٔ مردم علیه حکومت آخوندی در جریان خیزشهای ۹۶ و ۹۷ و آبان خونین ۹۸، حساب و کتابهای سیاسی غرب و دیدگاهشان نسبت به جایگاه متزلزل نظام نزد مردم ایران را واقعبینانهتر کرده است.
آن سبو بشکست!
اینچنین بود که کشورهای اروپایی که خودشان در روزگار ترامپ با سیاست «فشار حداکثری» همراه و همدل نبودند، در این دور مذاکرات حاضر به پذیرش زیادهخواهیهای ابلهانهٔ آخوندها نشدند! اعلام لیست تحریمهای جدید اتحادیه اروپا علیه پاسداران دستاندرکار کشتار آبان خونین ۹۸ را، جدا از اهمیت ذاتی آن، میتوان بهعنوان یکی از چراغهای هشداری علیه رژیم آخوندی بهشمار آورد.
از سوی دیگر خبر انفجار در سایت نطنز هم دست حکومت آخوندی برای باجخواهی اتمی در مذاکرات را خالی کرد و جیغ بنفش سران نظام و مفتخوران مجلس ارتجاع را هم در آورد.
این رخدادها و موضعگیریها، باعث به هم خوردن تعادل رژیم و «پز» اولیهاش شد! در نتیجه تاکتیکی که خامنهای با اتکا به آن قصد داشت در میز مذاکرات با غرب، به گمان خویش «امتیاز گیری» کند، بر باد رفت و میز اکنون از نو چیده شده و اوضاع مطابق میل خامنهای پیش نمیرود.
خامنهای در دوراهی ذلت و هراس!
در یک روند منطقی نباید به میزی که برای یک شطرنج پیچیده و حساس سیاسی چیده شده تنش وارد کرد. اما با انتشار خبر تحریم ۸تن از سرکردگان سرکوب قیام آبان ۹۸ و در پی آن انفجار سایت هستهیی نطنز، کوزهٔ روغن نقد خیالی ولیفقیه نظام بر سرش شکست و یک از جدیترین اهرمهای فشار برای باجخواهی را از کف داد.
این ضربه چنان وارد شده که تاکنون زبان دراز خامنهای در کامش حبس شده و هنوز نمیداند با میز مذاکرهٔ متشنج شده چه کند! آیا باید بازگردد و با زانوان خاکی و زخمی میز را از موضع پایینتر باز چینی کند؟ یا اینکه به توصیهٔ پاسداران هار باند خودش و موجوداتی از جنس پاسداران حسین شریعتمداری عمل کند. در ۲۴فروردین۱۴۰۰ کیهان شریعتمداری و روزنامهٔ سپاه پاسدارن موسوم به «جوان» همزمان خواستار این شدند که حکومت آخوندی باید با خروج از مذاکرات وین، پاسخ «قاطعی» به این ضربات دهد و «انتقام سخت!» بگیرد؟!
تابلوهای پیش روی خامنهای
ناگفته پیداست که نشستن ذلتبار پای میز بدون برگ طلایی «غنیسازی اتمی» (بخوانید تهدید بمب اتمی)، هرگز خروجی نزدیک به خواستههای جاهطلبانهٔ خامنهای نخواهد داد. آن هم در روزگاری که بهدلیل تحریمهای سنگین توان تأمین مالی گستردهٔ نیروهای نیابتی خارج کشوریاش را هم ندارد و بازی با این برگ هم برایش چندان مفید فایده نیست. افزون بر این، چنین رویکردی باعث ریزش و تنشهای فراوانی در درون باند کفتاران ولایی و بیآبرویی بیشازپیش خودش نزد پاسداران و بسیجیان کف بر لب خواهد شد و خامنهای عملاً هژمونیاش را از دست خواهد داد که این مهمترین مرزسرخ برای نظام ولایت است. ضمنا این ریزشها و تنشها هم تاثیر مستقیمی در کند شدن تیغ سرکوب خامنهای علیه مردم و جامعهٔ در حال انفجار خواهد داشت.
اما از سوی مقابل، ترک میز مذاکره و مقابله با طرف حسابهای غربی هم نه تنها سودی به جیب خامنهای نخواهد ریخت؛ بلکه راه را برای بردن پرونده اتمی رژیم به شورای امنیت ملل متحد هموار خواهد کرد و چماق بند ۷منشور ملل متحد نیز بالای سر رژیم قرار خواهد گرفت. این تابلو در شرایط خفگی رژیم، فشار را بالاتر خواهد برد و بحران انفجار اجتماعی را تشدید خواهد کرد.
اکنون توپ بهمثابه گوی آتشین در بیتالعنکبوت ولایت است. بهنظر میرسد خامنهای بیش از آنکه به فکر «سود» احتمالی در گزینش تابلوهای ممکن باشد، در اندیشهٔ انتخابی است که کمترین «زیان» را برایش داشته باشد. البته از آنجا که نهایت هر دو تابلو به سقوط نظام ختم میشود لذا انتخاب خامنهای در این بنبست انتخابی است بین مرگ و خودکشی