728 x 90

تفسیر آزادی، از منظر سرجلاد

رئیسی جلاد ۶۷
رئیسی جلاد ۶۷

آزادی در پرتو امنیت اتفاق می‌افتد/ عمیقاً به آزادی فکر، اندیشه، قلم و آزادی بیان اعتقاد دارم»

(ابراهیم رئیسی. مشرق‌نیوز. ۱۰خرداد ۱۴۰۰)

***

مواجهه با یک پارادوکس

مشاعر آدمی با خواندن این تیتر، ناگهان از ادراک و باز فهم این پارادوکس باز می‌ماند. برای لحظاتی هیچ واکنشی نمی‌شود نشان داد. وقتی به خود می‌آییم باز از فکر کردن به آنچه خوانده‌ایم دچار شوک می‌شویم و می‌خواهیم چشمانمان را از حیرت بمالیم و به یقین برسیم که در دنیای واقعیتها به این جمله برخورده‌ایم.

 

روزمه‌ای با تکرار کلمهٔ «دادستان»!

ابراهیم رئیسی، تنها نامزد انتصابی‌ خامنه‌ای برای ریاست قوه مجریه‌اش وقتی می‌خواهد رزومهٔ خودش را بیان کند، در آن جز به تکرار کلمهٔ «دادستان» و «قوه قضاییه» برنمی‌خوریم. دقت کنید.

«افتخار بنده این بود که به اقتضای شرایط ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و سخن امام بزرگوارمان، در دوره جوانی یعنی در حدود ۲۰سالگی، دادستانی یک شهرستان بزرگ در کشور، دادستانی کرج را برعهده داشتم بعد دادستانی استان را برعهده گرفتم و سپس در یک دوره چند ساله دادستانی تهران را برعهده داشتم... در یک دوره ده ساله‌ای هم به‌عنوان رئیس سازمان بازرسی کل کشور و در یک دوره ده ساله دیگری نیز به‌عنوان معاون اول قوه قضاییه مسئولیت داشتم و هم‌چنین در یک دوره یک سال و نیم دادستان کل کشور بودم... و امروز هم این افتخار را دارم که به‌عنوان یک خدمتگزار کوچکی برای مردم در جایگاه ریاست قوه قضاییه که یکی از قوای سه‌گانه کشور است خدمتگزار مردم عزیز باشم» (همان منبع).

منظور او از «شرایط ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی» وقایع دههٔ خونبار ۶۰ و شکنجه و تیرباران و حلق‌آویز زندانیان سیاسی است که او «افتخار»! شرکت در آن را داشته است. کاربرد عبارت «سخن امام بزرگوارمان»! هم اشاره به حکم جنایتکارانهٔ خمینی در مورد قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال۶۷ است که او از مجریان آن بوده است.

از دوران جوانی تا ۶۰سالگی زندگی او را می‌چلانی، به چیزی جز مأموریت قصابی انسان برنمی‌خوری. دادستان بودم... دادستانی را برعهده داشتم... دادستانی می‌خوردم، دادستانی می‌پوشیدم و... اکنون هم افتخار می‌کند که در منصب قاضی‌القضات می‌تواند برای مرگ انسان‌ها تصمیم بگیرد.

 

رئیسی، عضو «هیأت مرگ»

برای این‌که به‌مفهوم کلماتی مانند «دادستان» و «قاضی» در نظام ولایت فقیه در دوران قتل‌عام و قبل و بعد از آن پی ببریم، مطلبی را با هم مرور می‌کنیم:

به گزارش زندانیانی که در آن زمان در ۶مرداد ۱۳۶۷ در سلول‌های اوین بودند، روز اول، هیأت مرگ در ساختمان دادسرا که نزدیک سالن ملاقات بود مستقر گردید. زندانیان با چشم بسته به دادسرا آورده می‌شدند و بعد از تشخیص سرموضع و صدور حکم اعدام توسط آخوند نیری، آخوند رئیسی و آخوند پورمحمدی، آنها را به زیرزمین ساختمان ۲۰۹ منتقل می‌کردند و همان‌جا حلق‌آویز می‌شدند. بعد از گذشت چند روز برای این‌که سرعت اعدام هر چه بیشتر بالا رود، فاصله دادسرا تا سلول‌های ۲۰۹هم برداشته و همه کارها در همان ساختمان ۲۰۹ انجام شد. یکی از زندانیان در این رابطه می‌نویسد:

«زندانیان از بندهای مختلف جهت محاکمه به ۲۰۹ آورده می‌شدند و بعد از محاکمه، آنها را به سلول‌های انفرادی آسایشگاه منتقل می‌کردند و برای اجرای حکم اعدام آنها را به نوبت به زیر زمین ۲۰۹ می‌بردند. در آنجا یک اتاق را به شعبه اجرای احکام اختصاص داده بودند. زندانی را در ابتدا به این اتاق برده و در آنجا ضمن ابلاغ حکم اعدام دو کیسه پلاستیک سیاه به او می‌دادند و می‌گفتند وسایلت را در یکی بگذار و اگر وصیتنامه هم داری آن را بنویس و در کیسه دیگر بگذار. سپس یک ماژیک کلفت سیاه به فرد اعدامی داده و به او می‌گفتند اسم خود را خوانا روی ساعد دستت بنویس و سرانجام او را با تحقیر به اتاق اعدام هدایت می‌کردند. در اتاق اعدام تیرک دو پایه‌ایی را نصب کرده بودند که حاوی ۵طناب دار بود، زیر هر طناب یک صندلی یا چارپایه قرار داشت و زندانی را که چشم‌بند بر چشم داشت به بالای صندلی برده و الله اکبر گویان لگد آخر را جهت پرتاب او از روی صندلی وارد می‌کردند».

 

تفسیر یک سرجلاد از آزادی

این فقط یک نمونه از جنایتی است که ابعاد ناشناختهٔ آن هنوز مکتوم مانده است. آن‌وقت کسی که مخاطب خمینی و از اعضای هیأت مرگ بوده و خون ۳۰هزار جوان آزادیخواه و شایستهٔ ایرانی روی دوشش سنگینی می‌کند، در مورد «آزادی» ؟! به اظهار لحیه می‌پردازد.

البته آن آزادی که او به آن معتقد است از «امنیت» می‌گذرد. کلیدواژهٔ امنیت در این نظام برای کسی نامفهوم نیست. منظورش بی‌هیچ تفسیر سرکوب و کشتار آزادی و آزادیخواهان برای حفظ حاکمیت آخوندی است. در فرهنگ جلادان، واژه‌ها را باید معکوس تفسیر کرد تا به معانی واقعی آنها رسید؛ هم‌چنان که وقت او در توصیف خودش از صفات «مهربان و حساس»! استفاده می‌کند، باید به عکس آن اندیشید.

«همسر و فرزندانم معتقدند که بنده در منزل بسیار مهربان و نسبت به کارهای سازمانی، اداری و مسئولیت هایم بسیار حساس هستم» (همان).

تصادفی نیست که همین صفت «مهربان»! و با عطوفت در مورد قصاب بدنام اوین، لاجوردی نیز به‌کار برده می‌شد.

 

سرجلاد جهنم!‌

آنچه مسلم است خامنه‌ای در دوران پایانی حاکمیتش، چاره‌ای جز روی آوردن به جلاد ۶۷ ندارد؛ زیرا می‌داند تمام پل‌های پشت سر این سرجلاد جهنم آخوندی خراب شده‌اند و او راه بازگشتی به دنیای انسان‌ها ندارد.

آیا این‌چنین مقدر شده است که پایان خامنه‌ای و رئیسی با هم باشد؟ این سؤالی است که روند رو به شتاب تحولات به‌زودی آن را پاسخ خواهد داد.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/b733f28f-a077-478a-a970-45e047ea8a0a"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات