نمایش انتخابات در کشاکش جنگ قدرت بین باندهای تشکیلدهندهٔ استبداد دینی، وضعیت حساسی را بهوجود آورده است. سؤال این است آیا خامنهای خواهد توانست نظامش را یکپارچه کند؟ آیا تا همینجا آنطور که ادعا میکند توانسته بر بحرانها فائق آید یا بهزور و با خزیدن روی سینه خود را از یک بحران به بحران دیگر میکشاند و اولویت او مسألهٔ بود و نبود است؟
آیا نظام ولایت فقیه توانسته است قیامها را در ایران بخشکاند یا باید انتظار سلسلهای از قیامها را داشت. سرانجام آیا استبداد دینی ماندگار است یا ناقوس مرگ آن دیریست به صدا درآمده است؟
***
این جنس از سؤالها ممکن است در مواجهه با شرایط اجتماعی ایران به ذهن هر کسی بزند. برای پاسخ به آن باید ابتدا دید ما با چه دیدی به جامعه ایران، حاکمیت و نیروهای برانداز نگاه میکنیم. آیا تحولات را ایستا و ثابت میبینیم یا نگاه ما دیالکتیکی و دینامیک است؟آیا به سطح واقعیتها و پدیدههای اجتماعی مینگریم یا قادر هستیم پوسته را بشکافیم و به عمق آنها نفوذ کنیم؟
آیا دادههای ما برگرفته از رسانههای رسمی و سمتدار حاکمیت و مبلغان سانسور و بلندگوهای حکومتی است یا آنها را از خلال تماس ارگانیک با لایههای مختلف جامعه و برخورد مستقیم با پدیدههای اجتماعی و رسانههای غیرحکومتی استنتاج کردهایم؟
یک مثال تاریخی
نگاه ایستا و متوقف مانده در سطح و ظاهر پدیدههای سیاسی، نخواهد توانست واقعیتها را آنگونه که در زیر پوست جامعه ایران جریان دارد به چشم ببیند. بهعنوان مثال بهجز انقلابیون پیشتاز، کسی تصور نمیکرد نظام سلطنتی در اوج اقتدار بعد از برگزاری جشنهای ۲۵۰۰سالهٔ شاهنشاهی، ناگهان با چالش موجودیت مواجه گردد و چند سال بعد مانند گلولهٔ برف در آب افتاده محو شده و از بین برود. شاه با اعتماد بهنفس و البته با گزافهگویی و خودبزرگبینی، تاج بر سر و شنل بر دوش میگفت: «کوروش! آسوده بخواب که ما بیداریم» او وقتی صدای انقلاب مردم ایران را شنید که باید دیگر بساط خود را جمع و گور خود را گم میکرد. سازمان مجاهدین خلق با تکیه بر بصیرت سیاسی و ژرفنگری خود و آمادگی شرایط عینی جامعه سرنگونی را در چشمانداز میدیدند.
۳ سال قبل از سقوط شاه، مجاهد شهید، ناصر صادق، در پایان محاکمهٔ فرمایشی خود در بیدادگاه او فریاد کشید:
«ای تودههای خلق، اگر امروز فرزندان شما در زیر رگبار گلولهها جان میسپارند و یا در زیر شلاقهای رژیم به فریاد درآمدهاند، اگر شرایط موجود بسیار سخت و غم افزاست، اما ما به شما نوید میدهیم، ما به شما طلوع فجر را در شب تاریک مژده میدهیم، ما دماغهٔ کشتی پیروزی را در افق اقیانوس خلقها میبینیم، ما طلوع صبح را میبینیم، ما پیروزی توحید را میبینیم».
اگر چه شاه در اوج قدرت بود و ساواک زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز را شکنجه و کشتار میکرد ولی نگاه ژرفبین و دینامیک ناصر صادق، میتوانست در ورای هیمنه ظاهری شاه سقوط شتابان او را به ببیند. برای داشتن نگاهی دینامیک باید با استبداد دینی خط قرمز داشت و با آن پنجه در پنجه بود. از قضا ابراز قدرت کاذب و پوشالی دیکتاتور را باید نشانهٔ زوال و به سرآمدن عمر او و رژیمش دید؛ و واقعیت چنین است.
خامنهای و چالش بود و نبود
خامنهای در پیام نوروزی با کتمان واقعیتهای سرسخت تلاش کرد تصویری ماندگار از رژیمش ارائه دهد و برای نمایش انتخابات خود زمینه بچیند. کاربرد عبارتهایی مانند «حکمرانی مبتنی بر اتکا به نفس و اعتماد بهنفس ملی»! یا نامگذاری پیشاپیش و نسیه اقتصاد آخوندی بهعنوان «شکوفاترین اقتصادهای منطقه و یکی از شکوفاترین اقتصادهای دنیا»! و دادن رتبههای فرضی به آن، نمونههایی از این تشبث بود.
درست برعکس القائات خلیفهٔ پا بهگور ارتجاع نخستین دغدغهٔ او و حاکمیتش در سال۱۴۰۰ چالش بود و نبود است. او برای پنهان کردن این چالش کلیگویی میکند. دقت کنید:
«برخی آیه یأس میخوانند و راه را بنبست نشان میدهند اما اصلاً اینطور نیست و ایران میتواند با استفاده از ظرفیتهای مختلف داخلی از شکوفاترین اقتصادهای منطقه و حتی جهان باشد». ! (پیام نوروزی خامنهای)
نگاه ایستا و مقهور پروپاگاندای حکومت در برخورد با پدیدههای سیاسی آنها را دگم و بدون تغییر میداند ولی نگاه پویا و دینامیک در پس اظهارات خامنهای و سران نظام، مرگ شتابان آنها و رژیمشان را میبیند و برای آن دست به اقدام میزند.
بینههای تغییر شرایط
واقعیت آن است که نبرد بین استبداد و آزادی اکنون به حساسترین و تعیینکنندهترین فاز خود نزدیک شده است. امروز بیش از هر زمان پدیدههای سیاسی از وضوح برخوردار است. این وضعیت ما را به چند نتیجه راهنمون میشود:
۱ـ این رژیم دیگر توان نشان دادن ورژنهای دیگری از خود تحت عنوان اصلاحات ندارد و در انتهای خط چارهای جز انقباض بیشتر خود و جراحی اندامهایش را ندارد. این رخداد ناشی از تکامل مبارزه و بیداری عمومی است.
۲ـ نظام ولایت فقیه بهلحاظ بینالمللی دیگر قادر نیست به تعادل دوران تصویب برجام برگردد و اکنون برجام به باتلاقی برای او تبدیل شده که هر چه در آن دست و پا میزند بیشتر فرو میرود.
۳ـ این حکومت بعد از حذف قاسم سلیمانی و فرو ریختن عمق راهبردی، قادر به پیشبرد تروریسم و صدور ارتجاع نیست.
۴ـ بعد از بهخون کشاندن قیام آبان۹۸ جامعه ایران دریافته است که تنها راه بهزیر کشیدن این نظام و در پاسخ آتش با آتش است. دیگر راهحلها سراب و وقت سوزانی است.
۵ ـ شرایط عینی جامعه و وضعیت انفجاری آن مهیای یک دگرگونی اساسی است.
۶ـ صفبندیهای سیاسی روشنتر گردیده است و تنها آلترناتیو، سراسری، مشروع و شناختهشدهٔ این رژیم بهعنوان شرط لازم ذهنی و سمت دهنده به تحولات از اعتبار داخلی و بینالمللی برخوردار است. سران نظام و از جمله شخص خامنهای پیاپی مجاهدین و شورای ملی مقاومت را آدرس میدهند. این میزان از اشاره به نیروی اصلی برانداز بیسابقه است.
۷ـ بههمین دلیل میگوییم جامعه ایران استعداد آن را دارد با پیشتازی کانونهای شورشی، سلسلهای از قیامهای آتشین را سامان و سازمان دهد.
***
با در نظر گرفتن این نتایج، میتوان گفت که نمایش انتخابات نخواهد توانست برون رفتی برای خامنهای بهوجود بیاورد، نتیجهٔ این نمایش هر چه باشد نظام ولایت فقیه را وارد تونلی خواهد کرد که خروجی آن بیگمان قیام و سرنگونی است.