دوباره معلمان در بیش از صد شهر کشور و در همهٔ استانهای این سرزمین آخوندزده به میدان آمدند تا بهگفته خودشان "داد بزنند و حقشان را فریاد بزنند".
به راستی، تا چه حد کارد فشارهای روزافزون معیشتی به استخوان این طبقهٔ محجوب و زحمتکش و صبور جامعه رسیده که مجبور شدهاند برای پیگیری خواستههای به حق خود دست از کار کشیده و به خیابانها بیایند؟
هر فردی که به مدرسه رفته بهخوبی میداند که برای معلم بودن باید صبر و تحمل بالایی داشت. و معلمان، این بنیان سازان جامعه، واجد چنین شرایطی هستند. اما اکنون چه پیش آمده که آنها کلاسهای درس را رها کرده و به خیابانها آمدهاند؟ پاسخ روشن است، غارت حق و حقوق آنان توسط رژیمی مافیایی که به جای اداره کشور فقط به کنترل آن مشغول است و پاسخ معترضان به چپاول و حیف و میل ثروتهای سرشار ملت توسط این مافیا فقط سرکوب و سرکوب است.
واقعیت این است که کاسه صبر معلمان لبریز شده و سکوت را جایز نمیدانند. آنها دیگر به وعدههای پوچ حکومت هم وقعی نمینهند، همانطور که به درستی به وعدهٔ رتبهبندی نام "سرهم بندی" دادند و بر خواستهای مشروع خود پای فشردند.
در واقع معلمان با اعتراضات خود باز هم به نوعی دارند به جامعه درس میدهند؛ درس بیداری و هوشیاری و اینکه همانگونه که مسعود همیشه میگوید "حق گرفتنی است". آنها به ما میآموزند که در راه مبارزه فریب وعدههای پوچ دشمن را نخوریم و تا تحقق کامل پیروزی از پای ننشینیم.
در سالهای اخیر شاهد شورشها و اعتراضات گسترده در بسیاری از نقاط کشور و به مناسبتهای مختلفی بودهایم؛ جدیدترین آنها در اصفهان و شهرکرد رخ داد. بیشک زمانی که این مجمع الجزایر شورش به یکدیگر بپیوندند، رژیم آخوندی را چون پر کاهی از این میهن خواهند زدود. در نمونهیی از اعتراضات اخیر معلمان به کور کردن مردم توسط نیروی بیشرف انتظامی آخوندی اشاره شد. آری اینجا هم معلم درس وحدت و همراهی با دیگر اقشار جامعه را داد.
هر فردی که ذرهای آگاهی داشته باشد بر این واقعیت اشراف دارد که برای پایداری جامعه باید نسلهای جدید بهنحو شایستهای تربیت شوند و معلمان که متولیان امر حیاتی آموزش و پرورش نسلها هستند باید از حداقلی از امنیت روانی و شغلی برخوردار باشند تا بتوانند از عهده این کار برآیند.
این اعتراضات معلمان قطعاً مورد حمایت و تأیید دانشآموزان و دانشجویان است. یعنی آنها نمیتوانند که حامی معلمان خود نباشند. این نکته در رابطه با همه افراد آزادهای که در جامعه به جایی رسیدهاند هم صدق میکند زیرا پایهگذار دانش آنان همین معلمان بودند.
در اولین سالهای پس از انقلاب که هنوز چشمهٔ آزادی در میهن به شکل کامل نخشکیده بود، مردم مشتاق آزادی در همایشهای پرشوری که مجاهدین برپا میکردند فریاد میزدند "خلق جهان بداند مسعود معلم ماست"، آن معلم دوراندیش که بسیاری از درسها را از او آموختیم و میآموزیم. او بود که به ما آموخت که تنها راه درست در برابر زر و زور و تزویر خمینی و فرقهٔ او، مقاومت و شورش است و بس. او بود که گفت هیچکس غیر خودمان به دادمان نخواهد رسید و یادآوری کرد که"کس نخارد پشت ما جز ناخن انگشت ما". معلمان هماکنون بهعنوان طبقهٔ آگاه و راهنما همین درسها را برای ما مرور میکنند.
م. تهران
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است