در پرتو تحولات شتابان و ناپایدار ایران معاصر، ایدهٔ «جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی» بهمثابه طرحی راهبردی و نظاممند از سوی مقاومت ایران، جایگاه مهمی در معادلات سیاسی- اجتماعی ایران به دست آورده است.
این طرح، نخستینبار در سال ۱۳۸۱ از سوی شورای ملی مقاومت ایران تصویب شد و از آن زمان تاکنون بهمثابه افقی مشترک برای همگرایی نیروهای معتقد به براندازی، مستقل و آزادیخواه مطرح بوده است.
خانم مریم رجوی، رئیسجمهور برگزیده شورای ملی مقاومت، در سخنرانی اخیر خود در کنفرانس ایران آزاد ۱۴۰۴ با اشاره به اهمیت و بنیادهای این جبهه تأکید کرد: «این جبهه بر ۳پایه استوار است:
۱- در برگیرنده نیروهایی است که برای یک جمهوری دموکراتیک و مستقل مبارزه میکنند.
۲- دیکتاتوری دینی و نظام ولایت فقیه و دستهبندیهای آن را بهطور کامل نفی میکند.
۳- بر جدایی دین از دولت استوار است.
این تأکید روشن بر اصول سهگانه، تمایز روشنی با الگوهای پیشین «وحدت ملی» ایجاد میکند که اغلب بر بسترهای مبهم، ائتلافهای مقطعی و مصالحههای عقیم شکل میگرفتند. تجربهٔ تلخ انقلاب ۱۳۵۷ و فراخوان فریبکارانه خمینی به «همه با هم» اکنون در حافظهٔ تاریخی جنبش آزادیخواهی ایران بهعنوان مثالی از سوءاستفاده از مفهوم وحدت ثبت شده است. آنچه مسلم است بدون پاسخ منطقی به سؤالهای بنیادین درباره هدف، استراتژی، پلتفرم و رهبری، هر اتحادی به پدیدهیی سطحی و ناپایدار بدل خواهد شد.
مفهوم جبهه همبستگی، بهویژه در شرایط بحران فراگیر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کنونی، بازتابی از یک فهم ژرف و درونزا از ضرورت سازماندهی سیاسی برای تغییر رادیکال است. در این طرح، وحدت نه یک آرزوی اخلاقی، بلکه فرآیندی عینی، آزمونپذیر و مبتنی بر تجربهٔ زیستهٔ ۴دهه مقاومت مستمر است. بهگفتهٔ خانم رجوی، «ما برآنیم که در جبهه همبستگی ملی میتوان و باید با وجود همه اختلافها گردهم آمد؛ بهنام ایران، برای عالیترین مصالح مردم ایران و در زیر پرچم ایران».
این همبستگی، در برابر وحدتهای صوری و از بالا، واجد یک ویژگی برجسته است: پایبندی به اصل «نه شاه، نه شیخ». در واقع این اصل، بهعنوان یک نتیجهٔ تاریخی و مبنای بنیادین، سازوکار پالایش و تعیین حدود مشارکت را فراهم میآورد.
طرح جبهه همبستگی ملی، در عینحال پاسخی روشن به مسألهیی است که همواره موجب فروپاشی اتحادهای پیشین در طیف مقاومت بوده: عدم توافق بر سر پلتفرم و نوع حکومت آینده.
خانم رجوی از موضع مقاومت ایران با بلندنظری و منتهای ظرفیت دموکراتیک میگوید:
«از ۴۴سال پیش، ماده اول و جمله اول برنامه آن، وظیفه انتقال حاکمیت و قدرت به مردم ایران است. تأکید میکنم انتقال قدرت و نه تصاحب آن مانند شیخ و شاه.
انتقال قدرت از طریق مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی حداکثر ۶ماه بعد از سرنگونی استبداد دینی انجام میشود. بعد از ۶ماه، دیگر شورای ملی مقاومت و دولت موقت موضوعیت ندارد.
مؤسسان منتخب مردم، قانون اساسی جمهوری جدید را تدوین میکند و به رأی مردم میگذارد. دولت را نیز همین مؤسسان انتخاب و معین میکند»(بخشی از سخنرانی در کنفرانس ایران آزاد ۱۴۰۴).
چنین چارچوبی برای وحدت سیاسی، نقطهٔ تمایز مهمی با ائتلافهای ناپایدار و شخصمحور است. جبهه همبستگی ملی، تلاش دارد وحدت را بر مبنای برنامه، چشمانداز و مشارکت در میدان واقعی مبارزه شکل دهد.
در این چارچوب، جبهه همبستگی نه یک سازمان فراگیر با ساختار سلسلهمراتبی، بلکه شبکهیی از کنشگران سیاسی مستقل و متکثر است که بهرغم تفاوتهای نظری، حول ۳اصل بنیادین یاد شده گرد میآیند. این مدل وحدت، برخلاف اتحادهای کلاسیک سیاسی، نه بر اساس حذف تفاوتها بلکه بر پایهٔ پذیرش خلاق تضادها در پرتو هدفی واحد ـ سرنگونی رژیم ـ استوار است.
در نهایت، آنچه جبهه همبستگی ملی را به مدلی کارآمد و قابل دوام برای اپوزیسیون بدل میکند، نه فقط مواضع اعلامشده، بلکه پیوند آن با یک نیروی عملی انقلابی یعنی «کانونهای شورشی» و «شهرهای شورشی» است.
خانم رجوی در سخنان خود با اشاره به این پیوند تأکید میکند که استراتژی قیام و شورشگری حداکثری نهتنها راهبردی برای براندازی، بلکه عاملی برای آزمون صداقت و پایداری نیروهای متقاضی اتحاد است.
بدینترتیب، جبهه همبستگی ملی نه یک ایده یا شعار، بلکه مدلی منسجم و تجربهپذیر برای وحدت عمل در مسیر براندازی رژیم ولایت فقیه و تأسیس یک جمهوری دموکراتیک، سکولار و مستقل است. این جبهه، آزمونی بزرگ برای همه نیروهایی است که خود را در صف خلق و علیه استبداد میدانند؛ آزمونی که تنها در میدان عمل و با ایستادگی بر اصول، میتوان از آن سربلند بیرون آمد.