چند وقته دارم به مقالاتی که مینویسم فکر میکنم و چقدر در نوشتن اینگونه مقالات احساس، عاطفه، ذهن، عقل و فکرم با هم همدل و همزبان بهکار میافتند تا قطعهای بنویسم و به این نتیجه رسیدم که نوشتن این آثار کار من نوعی نیست بلکه روح و جانی که هزاران هزار گل سرخ در کنار مردان و زنان ارتش آزادیبخش به این واژهها میدمند باعث خلق اثر میشود و بیعلت نیست در مقاله جُلگه، کانونهای شورشی را بهمثابه جوانههایی شکوفا و جنگلی پُربار که از ذات و عمق سربداران بسیار آموختهاند و در پشتشان «کوه»مردان ارتش آزادیبخش و در مقابلشان «دریا»ی صلابت و پاکیزگی شیرزنان مثال زده شده.
(جُلگه به منطقهیی گفته میشود که از یک طرف به کوه و از طرفی به دریا راه دارد. درست مانند کانونهای دلیر شورشی)
بهمناسبت قتلعام ۳۰هزار گل سرخ در سال ۶۷
گفتند: بگویید آری، گفتید: نه.
آیا نمیشد واژه آری را بر زبان میگفتید و همه چیز تمام؟
نه نمیشد. خودتان هم خوب میدانستید که زمان از نو شکفتن است و جوانه زدن.
دهانتان را بوییدند که شاید گفته باشید آری.
نه گفتنتان آنان را از پای درآورد.
نه گفتنتان، آری گفتن بود به آزادی...
با نه گفتنتان، دل دژخیمان را سنگتر و تاریکتر کردید و حال، عزم ما را برای نبخشیدن و فراموش نکردن راسختر.
اکنون آنها حتی از مُردگان شما نیز میهراسند.
شما که بو دید؟
شما تاریخ را به نظاره خود دعوت کردید تا ببیند چگونه چشمبسته در دل سیاهی شب راه رسیدن به صبح را میشناسید، همانگونه که چشمبسته، پشتبهپشت و دست بر شانه هم از سیاهچالهها آزادی را هموار کردید.
شما کِه بودید و کجایید تا ببینید از پَرپَر شدن و پاشیدن بذرتان جوانههایی دمید و به جلگه سبزی رسید که پشتش به کوهمردان و رویش به شیرزنان دریادل گرم و روشن است.
خروش کرمانشاه ـ ۱۵مرداد ۹۷