بارها این سؤال پیش میآمد که چرا فاشیسم دینی در حالی که در باتلاق ابر بحرانهای مرگبار اقتصادی فرو رفته همچنان در تنور جنگهای خارجی میدمد؟ چرا با وجود تنفر مردم ایران از سیاستهای تروریستیاش بیوقفه به این سیاستها ادامه میدهد؟
مجاهدین و مقاومت ایران با شناختی همهجانبه از این موجودیت فاشیستی پاسخ میدادند که صدور ارتجاع و جنگافروزی بخشی جداییناپذیر از سرشت ضدبشری آن است. در واقع جنگافروزی و سرکوب دو روی یک سکه هستند. یکی مکمل دیگری است. هزینهٔ سرمایههای ملی برای ساخت سلاحهای کشتار جمعی، در خدمت مقابله با نیروی سرنگونکننده و مردم ایران است. اکنون که چشمانداز باخت استراتژیک این رژیم در ماجراجوییهای جنگی برملا شده، صحت تحلیلها و برآوردهای مقاومت ایران بیشازپیش مهر میخورد و به اثبات میرسد.
زمینهچینی و ادامهٔ جنگ ۸ ساله با عراق و دخالتهای جنگافرزانه در امور کشورهای مسلمان منطقه مانند عراق، سوریه، فلسطین، یمن و لبنان برای خط بستن در برابر مردم ایران و مقاومت سرخفام آنان است. نوعی عمل تدافعی برای پیشگیری از سرنگون نشدن است. باخت این بهاصطلاح «عقبهٔ استراتژیک» مساوی تضعیف هژمونی خامنهای در رابطه با نیروهای خودی و تعادلقوای عمومی است.
خامنهای سالها پیش در دیدار با جمعی از بهاصطلاح خانوادههای شهدای مدافع حرم با صراحت به این معنا اعتراف کرد:
«اینها رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند، این دشمن میآمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیهٔ استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین، انقلاب اسلامی فدا کردند» (سایت خامنهای. ۵ بهمن ۱۳۹۴).
در تحولات اخیر مشخص شد که این رژیم بهدلیل ضربههای مقاومت و شرایط انفجاری جامعه آسیبپذیرتر از آن است که مینمود. مردم و مقاومت ایران با سلسله قیامهای سراسری و عملیات بیوقفهٔ کانونهای شورشی این آسیبپذیری و پوشالی بودن را بارها به جهانیان نشان داده بودند، اما سیاست مماشات عامدانه بر آن سرپوش میگذاشت. برجستهشدن ضعف فاشیسم دینی، ریزشها و بریدنهای گسترده و بهدنبال آن جنگ گرگها را در باتلاق خودساختهٔ جنگ در پی داشت تا جایی که علی مطهری در شبکهٔ ایکس نوشت:
«تعلل ایران در پاسخ به ترور هنیه در تهران در حالی که دنیا منتظر پاسخ ایران بود، باعث شد رژیم صهیونی جرأت پیدا کند که حسن نصرالله را هم ترور کند. ما فریب آمریکا را خوردیم که پیدرپی پیام فرستاد که نزنید، هفتهٔ دیگر آتشبس را برقرار میکنیم».
خامنهای برای مقابله با این ریزش و روحیهباختگی به استراتژی موشکی روی آورد؛ در حالی که نگران بود در تلهٔ خودساخته گرفتار آید. تدارک نمایش جمعه با جمعیتسازیهای کذایی و لو رفته که نمونهیی از آن را در ماجرای نعشچرخانی سرپاسدار قاسم سلیمانی دیده بودیم، این بار نیز هدفی جز تقویت روحیه و بازآوردن ریزشیها به اردوی نظام نداشت. ترس اصلی او از اوجگیری اعتراضها و شکلگیری قیام در داخل ایران بود.
روزنامهٔ حکومتی هممیهن (۱۴مهر ۱۴۰۳) آشکارا نوشت:
«جامعهٔ ایران [بخوانید مجموعهٔ نانخورهای نظام] نیاز داشت که از سوی مقام معظم رهبری اعلام موضع رسمی و نیز روحیهبخشی نماید و فضای جنگی و نگرانی موجود را بشکند».
کیهان، ارگان اختصاصی خامنهای این نماز جمعهٔ کذایی را «یکی از تاریخیترین و چهبسا تاریخیترین نماز جمعه برگزار شده در سالهای پس از انقلاب و یکی دیگر از معجزات در طول انقلاب اسلامی» نامید.
این رسانه ناخواسته به ترفندهای جمعیتسازی اعتراف کرد و نوشت: «بسیاری از مشتاقان حضور در این نمازجمعه بهعلت پیدا نشدن وسایل نقلیه عمومی نتوانسته بودند خودشان را از شهرهای دور به تهران برسانند» (کیهان. ۱۴مهر ۱۴۰۳)
از قلب کردن کلماتی مانند «تاریخی»، «انقلاب»، «معجزه» و «اسلام» که بگذریم آنچه مهم است این است که پروپاگاندای روحیهبخشی با گردآوری نانخورهای نظام از شهرهای مختلف و جمعیتسازی با شیوههای شناخته شده در دیکتاتوریها نمیتواند «نگرانی» از سرنگونی را التیام دهد.
مردم ایران میدانند که این حکومت مدعی راهپیماییهای میلیونی در جریان نعشچرخانی قاسم سلیمانی شد، اما دیری نکشید اعتراضات دانشجویی سرخ و خشمناک فواره زد و به خونخواهی خون بیش از ۱۵۰۰ تن از فرزندان ایرانزمین در قیام آبان۹۸ پرداخت.
نه موشک، نه پهپاد، نه جنگافروزی و نه نمایشهای باسمهیی در جمعهبازار و ادعای سخیف و دروغین حمایت میلیونی مردم از این نظام فرتوت و پابهگور نمیتواند، آن را از سرنگونی به دست مردم و مقاومت ایران بازدارد. همهٔ بردارها -سرخ و آتشین- به این سمت نشانه رفتهاند.