جنگ سیاسی بین مقاومت ایران و در محور آن سازمان مجاهدین خلق از یکطرف و تمامیت جمهوری اسلامی با همسویان منافع و لابیهایش در داخل و خارج ایران بیش از همیشه بالا و بالا گرفته است. موضوع چیست؟ از این مختصات جدید چه باید فهمید؟
برآیند همهٔ واقعیتها ــ که به آنها خواهیم پرداخت ــ نشان میدهد که حاکمیت ولیفقیه بیش از همیشه ـ بهطور خاص پس از هجرت و انتقال مجاهدین به آلبانی ـ موقعیت جدید سازمان مجاهدین خلق را موضوع مبرم و فوری و خطر بالفعل خود احساس میکند.
رویدادهایی که دارند اتفاق میافتند
۱ ـ پس از چند دهه سکوت هدایت شدهٔ رسانهیی علیه مجاهدین خلق، خامنهای در اردیبهشت۹۹ تهدید گرایش نسل جوان به مجاهدین را موضوع ضروری جنگ سیاسی نظام اعلام کرد. خامنهای در تشریح این مشکل نظام، سراغ سالهای ۵۸ و ۵۹ رفت که هزاران هزار نسل جوان به مجاهدین میپیوستند. وی با این قیاس، به کارگزاران سیاسی، اطلاعاتی و اجتماعی رژیمش آمادهباش داد که نسبت به گرایش و جذب نسل جدید دهههای ۷۰ و ۸۰ به مجاهدین هوشیار باشند.
۲ ـ در داخل ایران شاهدیم که پس از چهار دهه جداسازی بین بنیانگذاران مجاهدین و سازمان فعلی به رهبری مسعود رجوی، بالاخره ماهیت این تبلیغات رو شد. روزگاران مقاومت و روشنگری مجاهدین، آنها را به وزنه و ثقلی در اثرگذاری بر تحولات ایران علیه نظام ولایت فقیه رسانده که شاهدیم از قضا عناصر بهاصطلاح اصلاحطلب، سراغ محمد حنیفنژاد رفته تا اندیشههای ایدئولوژیک و سیاسی و شخصیت تاریخی وی را زیر سؤال برده و سنگسار کنند! آنچه این رویکرد جدید را به ملایان بیدستار و عبا و لبادهٔ استمرارطلب تحمیل کرده است، فعال شدن حضور و ارتباط مجاهدین در جامعهٔ ایران پس از هجرت بزرگ است؛ هجرت و حضوری که میتواند کانون کشش نسل جوان به آنها را بدل به سرنگونی بالفعل جمهوری اسلامی آخوندی کند. از این رو تعارفات دروغین چند دههٔ گذشته بر سر محمد حنیفنژاد را هم کنار گذاشته تا به نسل جوان هشدار دهند که پروپاگاند جمهوری اسلامی علیه سازمان فعلی به رهبری مسعود رجوی شامل اندیشه و آرمان و خط فکری حنیفنژاد هم میشود!
۳ ـ به موازات این بهاصطلاح کار فکری علیه مجاهدین، شاهدیم که جمهوری اسلامی دست به بسیج طومارسازی و امضاء جمعکنی برای گسیل داشتن عناصر خودش به آلبانی زده است. هدف از این کار، اعمال حداکثر فشار سیاسی علیه ساکنان اشرف۳ و کشور میزبانشان است تا شاید بتواند استقرار مجاهدین را در این کشور دچار چالش و تنش کند.
۴ ـ در حاشیهٔ این رویکردهای داخل کشوری، شاهد فعال شدن بیش از همیشهٔ عناصر همسو، هممنافع و لابیهای این نظام علیه مجاهدین و نیز عروسکهای کوکی پیشانی سیاه تحت عنوان اعضای سابق مجاهدین در خارج ایران هستیم.
اینها اصلیترین اتفاقاتی هستند که از حدود ۲ماه گذشته جریان داشته و دارند. این جنگ سیاسی در داخل و خارج ایران علیه سازمان مجاهدین البته زمینه و تاریخچهای به قدمت سه دهه دارد. اما در شرایط فعلی شاهد هماهنگی و هزینهٔ بیسابقهای در داخل و خارج ایران علیه مجاهدین هستیم. موضوعات یا بهانههای مطرح شده علیه مجاهدین، سه عامل اصلی مثل: «انقلاب درونی، خانواده و تشکیلات» است.
اصلیترینهای ۳۰ساله علیه مجاهدین
اگر نگاهی به تبلیغات علیه مجاهدین داشته باشیم و این نگاه را بر ۴۱سال گذشته بیاندازیم، شاهد این نمونهها از زبان جمهوری اسلامی و همسویان فکری و عملی آن هستیم:
گروهک منافق، منافقین ضداسلام، رهبران ناصادق و اعضای فریبخورده، گروهک التقاطی، گروهک تروریست، گروهک وابسته به استکبار جهانی، گروهک وابسته به شوروی و اسراییل و عربستان، ستون پنجم عراق، تشنهکام آمریکاییها، ضد عاطفه نسبت به خانواده، قربانیان طلاق اجباری، اسیران و زندانیان و فریبخوردگان تشکیلات فرقه رجوی، مرگهای مشکوک درون مجاهدین، سکت بدتر از آخوندها و فریبخوردگان رهبری ایدئولوژیک.
شایان یادآوری است که برای ترویج و تبلیغ این ادعاها علیه مجاهدین، تاکنون بیش از ۳۰۰۰جلد کتاب، دهها فیلم سینمایی، صدها نمایشگاه، صدها مجله و هفتهنامه و ماهنامه و کنفرانس، هزاران مقاله و سخنرانی توسط وزارت اطلاعات آخوندها و همسویان فکری و عملی با آن انتشار یافته و برگزار شده است.
اینها اصلیترینهای ۳۰سالهٔ شیطانسازی علیه مجاهدین خلق هستند که جمهوری اسلامی از سال۵۸ تاکنون میلیاردها دلار و تومان خرج ترویج و تبلیغشان کرده و بیشترین دستاویز و عناوین تبلیغات مخالفان و دشمنان مجاهدین خلق را شامل میشود.
نقد مجاهدین
جدای از این اتهامات و کیفرخواستها که شالودهٔ اصلی ترویج و تبلیغ آنها به کارچرخانی جمهوری اسلامی آخوندها صورت گرفته و میگیرد، شاهد نقدها و انتقادهایی به مجاهدین هستیم که یک رویکرد دموکراتیک درون جنبش علیه نظام ملایان میباشد. زمینهٔ چنین رویکرد دموکراتیکی را میتوان در بیانیهٔ ملی ایرانیان به تاریخ آذر سال۱۳۷۷ مشاهده نمود. بیانیهیی که انتقاد به شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق را حق هر ایرانی برای ارتقای مبارزه و تحکیم مرزبندیها علیه رژیم ولایت فقیه اعلام کرده است.
حقیقتاً موضوع اصلی چیست؟
وجوهی از صورت مسأله بین حاکمیت ولیفقیه و مجاهدین خلق نشان داده شد. با قدری تأمل و تفکر بر سر همین وجوه، این پرسش واقعی است که حقیقتاً موضوع اصلی چیست؟
جدای از مجاهدین خلق، گروهها و شخصیتهای دیگری هم هستند که مخالف این رژیم بوده و خواستار سرنگونیاش هم هستند؛ ولی چنین تبلیغات و هزینهٔ سرسامآوری که سال به سال علیه مجاهدین بیشتر و بیشترش صورت میگیرد، هرگز یک میلیاردم آن هم برای دیگران نیست. اگر موضوع صرفاً برنامه و خواسته سرنگونی آخوندها از جانب تمامی گروهها و شخصیتهای سرنگونیطلب است، پس چرا تمام بسیج نیرویی، بسیج لابی و بسیج مالی و بسیج تبلیغاتی صرفاً و تمامعیار علیه مجاهدین خلق است؟
مگر هزار هزار از مجاهدین خلق اعدام و تیرباران و ترور نشدهاند؟
مگر بارها و بارها دستگاه تبلیغات جمهوری اسلامی اعلام نکرده که اینها از بین رفتهاند؟
مگر بارها طی چند سال گذشته، هم رژیم و هم سلطنتطلبان و مخالفان مجاهدین تبلیغ نکرده و نمیکنند که مجاهدین هیچ پایگاه اجتماعی ندارند؟
مگر مجاهدین طبق تبلیغات جمهوری اسلامی، وابستگان به شرق و غرب و جنوب و شمال عالم نیستند؟
مگر تبلیغ نمیشود که اینها یک سکت و فرقه بیشتر نیستند؟
مگر مدام تبلیغ نمیشود که اینها اصلاً عواطف ندارند؟
مگر طبق تبلیغات جمهوری اسلامی و سلطنتطلبان، اینها چند هزار ستون پنجم عراق نیستند که هیچ پایگاه اجتماعی هم در ایران ندارند؟
مگر جریانوار تبلیغ نمیشود که اینها در اشرف۳ پیر شده و هیچ آیندهای ندارند؟
خوب، یک آدم هوشمند و دارای قوای تعقل و خرد که خود را از تمامی این تبلیغات علیه مجاهدین ــ و حتی پاسخ و دفاعیه مجاهدین ـ کنار بکشد، از خود نمیپرسد که حقیتاً موضوع چیست که میلیارد میلیارد هزینهٔ تبلیغات و فعالیت از ایران تا سراسر جهان علیه گروه یا سازمانی میشود که نه پایگاه اجتماعی دارد، نه نیروی جوان مؤثر و آیندهدار دارد، نه اعتبار و جایگاهی دارد و نه وزنهای و ثقلی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران است؟
واقعاً موضوع چیست؟ واقعاً این روزها بین حاکمیت ولایت فقیه و همسویان منافعش و مجاهدین خلق چه میگذرد؟ واقعاً ایران در آستانهٔ تحولی جدید است؟
ادامه دارد...