در حالی که لابلای خبرهای رسانهیی و صفحات اجتماعی سخن از قربانی شدن بالای ۱۰۰۰تن در یک روز توسط کرونای ولایت در میان است، خامنهای و سگ دستآموزش به تقلا افتادهاند تا خون را از دستان خود بشویند.
تاریخ ایران و جهان فراموش نخواهند کرد که علی خامنهای در ابتدای گسترش عامدانهٔ ویروس کرونا در ایران، با وقاحت تمام از نانخوران بیت ولایت خواست که «موضوع را بزرگ نکنند!»
این عصارهٔ رذایل و میراثدار پیرکفتار جماران، خود در ۱۹دی سال۱۳۹۹ با دنائتی مشمئز کننده، فرمان جنایتکارانهٔ ممنوعیت استفاده از واکسنهای معتبر جهانی را داده بود؛ اما ناگهان در پوستین نگرانی برای مردم رفته و بهطور بیسابقه و عجیبی به یاد «وظایف» اش افتاد و خواستار تهیه و تولید واکسن شد؛ آن هم پس از قربانی شدن بیش از ۳۶۰هزار نفر! (سخنان تلویزیونی علی خامنهای-۲۰ مرداد ۱۴۰۰)
خامنهای؛ «نگران برای مردم» یا «نگران از مردم» ؟!
کسی که از فرمان خمینی ملعون برای اعدام هزاران زندانی دست بسته که محاکمه شده و حتی دوران محکومیتشان تمام شده بود حمایت میکند؛
کسی که در سالهای حکومت ننگیناش هر صدای اعتراضی را با شدیدترین سرکوبها پاسخ داد؛
کسی که قتلهای زنجیرهیی و کشتار و ترور مخالفان نظاماش را در سراسر جهان تأیید کرد و سپس همان مزدور مأمور قاتلاش را هم در زندان «واجبیخور» کرد؛
کسی که دستانش به خون هزاران هزار جوان ایرانی از نسل ندا آقا سلطان و ستار بهشتی و فرزاد کمانگر و صانع ژاله و کیانوش آسا و ریحانه جباری و... آغشته است؛
کسی که خود در پشت سرکوب خونین قیام قهرمانانهٔ آبان ۹۸ بود و مردم را در شهر و کوی و برزن به رگبار گلولههای مسلسل بست؛
کسی که سپاه جهل و جنایت تحت فرمانش به هواپیمای مسافری حامل زن و کودک و مردم بیگناه موشک کشتار شلیک میکند؛
کسی که خود مسئول اصلی گسترش کرونای ولایت و ممنوعیت ورود واکسن معتبر جهانی، و بالتبع مرگ چندصدهزار ایرانی شده است؛ مگر چیزی به نام «نگرانی برای مردم» میشناسد؟ هرگز! هرگز! هرگز!
تنها موضوع این است که خامنهای بهخوبی میداند که در نهایت سلاح کشتار جمعی کرونای ولایت از دستش به در خواهد آمد و آن روز او میماند و خشم مردم سوگواری که در هر خانه و خانوار، عزیزی را بهخاطر وجود منحوس خامنهای از دست دادهاند.
جاخالی سیاسی برای فرار از مسئولیت!
واقعیت این است که خامنهای و کفتارهای ولاییاش هنوز مشغول فیض بردن و کسب درآمدهای کلان سیاسی و اقتصادی (فروش واکسن و دارو به چندین و چند برابر قیمت به مردم دردمند) هستند. اما در عینحال او بهشدت نگران فردای پایان این شب سیاه است. از این رو باید در یک گوشه از تپههای ولایت، جای پایی برای خودش آماده کند که بگوید «من فرمان تهیه واکسن دادم!»
برای تکمیل پردههای مختلف این نمایش مسخره، جلاد دستآموزش را خیلی «اتفاقی!» و بسیار «سرزده!» به داروخانهٔ ارتش فرستاد (پنجشنبه ۲۱مرداد ۱۴۰۰). در این سیرک مهوع، رویکردها چنان است که گویا تاکنون از دست نظام هیچ کاری بر نمیآمده؛ اما با روی کار آمدن رئیسی جلاد و کابینهٔ پاسداری- آخوندی-تروریستیاش، «مبارزه با کرونا» استارت خورده است! آن هم پس از گذشت ۱۹ماه از گسترش کرونای ولایت!
عمود فرتوت خیمهٔ ولایت توقع دارد نتیجهیی که پیر و جوان، خرد و کلان از این نمایشها میگیرند این باشد که تیم «خامنهای- رئیسی» به فکر مهار کرونا بودهاند، اما باند مغلوب و شیخ بنفش و جماعت مالهکش اصلاحطلب تاکنون مانع این امر بودهاند!
به این ترتیب خامنهای در تلاش است تا در شطرنج سیاسیاش، با واگذاری سرباز چلغوزها و مهرههای سوختهٔ باند مغلوب به حریف، که مردم ایران باشند، از خطر سقوط شاه (بخوانید ولیفقیه، اگر چه که تفاوتی هم ندارند!) رهایی یابد!
اما این بیراههای است که خامنهای را نه به کعبه و نه به ترکستان، بلکه به گورستان تاریخ رهنمون خواهد ساخت. فردا، تاریخ قضاوت خواهد کرد.