عقل کل اصلاحطلبان حداقل 39سال از مردم عقب است!
به چه دلیل؟
جواب: امروز شنبه 4 فروردین 1397 خورشیدی، رسانههای رژیم مصاحبهیی از حجاریان منتشر کردهاند که در آن گفته: «رئيسجمهور واقعی، مقام رهبری است»!
سعید حجاریان یا به قول خودشان «عقلکل» اصلاحطلبان در یادداشتی که در سالنامه حکومتی شرق نوشته، اعلام کرده:
« پس چه در لفظ و چه در معنا، رئیسجمهور واقعی در کشور ما مقام رهبری است»
بعد هم استدلال کرده:
« رئیسجمهور واقعی مقام رهبری است، چرا که هم فرمانده کل قواست هم رئیس قوه قضاییه را نصب میکند، هم حکم رئیسجمهور را تنفیذ میکند و هم از طریق شورای نگهبان صلاحیت کاندیداهای قوه مقننه را احراز میکند»
حجاریان در ادامه نوشتهاش افزوده:
«(این قضیه ـ یعنی صحبت حذف مقام رئيسجمهور و آوردن نخست وزیر) از زمان دولت احمدینژاد مطرح شد. در آن دوره این شبهه به وجود آمد که شاید در قانون اساسی نقیصهای وجود دارد که براساس آن، همواره رؤسای جمهور و رهبری تصادم پیدا میکنند و به همین دلیل بود که تشخیص دادند برای رفع این تزاحم، لازم است پست ریاستجمهوری را حذف و نخستوزیری را احیا کنند».
حجاریان در ادامه یادداشتش توضیح داده که حذف پست رئيسجمهور یا همان رئيس کابینه هیچ منافاتی با قانون اساسی نظام هم ندارد و استدلال خودش را هم نوشته.
خب این نوشته در حقیقت حاوی چند نکته بسیار جدی است:
نکته اول اینکه: حالا دیگر همگان میدانند و بر همگان واضح و مبرهن است که همه کاره این نظام با این قانون اساسی و با این ساختار، یک فرد غيرمنتخب است که در واقع (با توجه به مکانیسم موجود) خودش خودش را از طریق یک مجلس خبرگان منصوب میکند (مجلس خبرگان را همین رهبر از طریق شورای نگهبانی که اعضایش منصوبین خودش هستند، انتخاب کرده و به کار بر میگمارد).
(کمی پیچیده شد! شاید لازم باشد به شکلی سادهتر توضیح داده شود:
رهبر یا همان ولیفقیه، یک شورای نگهبان «نصب» میکند.
شورای نگهبان، کاندیداهای مجلس خبرگان را مشخص میکند.
اعضای آن مجلس خبرگان در حقیقت، انتصابی، ولیفقیه را در منصبش، نصب میکنند!
تا دوباره و در یک دور و تسلسل بیپایان!، رهبر، خبرگان را نصب کند و خبرگان، رهبر را!
به این میگویند بزرگترین کلاشی سیاسی جهان در قرن حاضر!
نه چشمبندیست و نه سیاهبازی! فضاحتی که با شفافیت تمام، پیش چشم همگان و در انظار جهانیان واقع میشود. و آخوندها هم به اسم دموکراسی ولایی و پیشرفتهترین ساز و کار دموکراتیک جهان، تبلیغش را میکنند.
فضاحتی که در آن، ولیفقیه، فعال بلافصل و نیروی هژمونیک هر سه قوه است!.
رئيس قوه قضاییه را خودش راسا منصوب میکند.
حکم رئيس قوه مجریه (یعنی رئيسجمهور) را خودش تنفیذ میکند.
اعضای مجلس یعنی قوه مقننه را هم از طریق شورای نگهبانش غربال میکند!.
و نتیجه نهایی:
با اینکه تقریباً همه کاره مملکت است، به هیچکس هم جوابگو نیست و عنداللزوم هر کاسه کوزهای را هم که خواست، بر سر هرکس که میلش کشید میشکند!
چنین دیکتاتوری مطلقهای در همین لحظه در هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد، حتی در زنگبار!
این، البته فضاحتی است که از همان روز اول و حتی قبل از نوشتن قانون اساسی رژیم روشن بود. برای همین هم بود که در سالهای اول انقلاب (سال 1359) و هنگامی که خمینی خودش زنده بود و با اشاره سر انگشتی، همه چیز را به هم میریخت و خونها جاری میکرد، مجاهدین خیلی روشن و بیپرده برای اولین دور انتخابات ریاست جمهوری، شخص حضرتش را کاندید ریاستجمهوری کردند تا ضمن رعایت همه جوانب، مسأله هژمونی هم از بیخ و بن و به سادهترین شکل برای همه روشن باشد و بیجهت، خاک در چشم ملت پاشیده نشود که چه کسی مسئول تمامی وقایعی است که در مملکت اتفاق میافتد. بگذریم که خمینی با زیرکی ضدانقلابی خودش، تن به آن نداد و با تنزهطلبی موذیانهاش، خودش را کنار کشید و ترجیح داد با چوب اشاره و ریموت کنترل سنتیاش! امور را بچرخاند و دم هم به تله جوابگویی ندهد.
کاری که سالهاست جانشین بیعرضهاش علی خامنهای تلاش میکند تقلید کند...
اکنون و در آستانه چهلمین سال از آن روزها، و در هنگامهای که قیام بزرگ مردم ایران شعار مرگ بر خامنهای روحانی و مرگ بر حکومت آخوندی، تمامی مملکت را فراگرفته و توفان انقلاب دارد تمامی باندها و دستجات رژیم منجلمه اصلاحطلبان را به دم جاروی مردم میدهد، این قبیل اظهار فضلهای حجاری مآبانه، مشکلی از او و همفکرانش حل نمیکند.
برای غرق نشدن با کشتی ولایت، باید کارهای بیشتری کرد!
حرفهای مهمتری زد!
و قبل از همه، از جنایتهایی که در حق ملت بیروا، روا داشته شده، با ذکر مورد، گفت و....
و ضمنا مطمئن بود که با این قبیل مواضع، نه میتوان نظام را نجات داد و نه باند و جناح خویش را! چه رسد به اینکه خود را در قافله مردم جا داد! قافلهای خونفشان که 40سال از آنها (یعنی قاتلان) فاصله دارد!