مقدمه
موضوع این مجموعه نوشتهها نگاهی است سریع و گذرا به مهمترین راز و رمز عبور پیروزمند مجاهدین از معبر مبارزهای پنجاه و چند ساله که در گامبهگام آن زیر ضربات دیکتاتوری، ارتجاع و استعمار قرار داشته است. در نقطهای حتی خائنان اپورتونیست نیز از پشت به این سازمان خنجر زدند اما بهرغم تمامی این ضربات، سازمان مجاهدین خلق ایران موفق شد تمامی ضربات وارده را از سر گذرانده و در مرحله بعدی با قدرتی افزونتر به مبارزه با دیکتاتوری ادامه داده و به تحقق آرمان آزادی و برابری نزدیکتر شود، آنهم در شرایطی که گاه تمامی راهها بسته بود و هیچ کورسوی امیدی به چشم نمیخورد و تبلیغات کرکننده رژیم مبنی بر نابودی نهایی مجاهدین گوش فلک را هم کر کرده بود اما هر بار دشمن ناگزیر خود به قدرت و اقتدار مجاهدین اعتراف کرد و گفتههای پیشینش را خود نقض کرد.
اعتراف دشمن به اقتدار مجاهدین
پاسدار سعید قاسمی، از سرکردگان لباسشخصی رژیم، سال ۹۷ در یک سخنرانی خطاب به مزدوران خودش گفت: «رکب نخورید همین امشب که اینجا نشستیم بچههای مسعود رجوی اینجا نشسته این نوار هنوز دست بچههای حزبالله تهران نرسیده رفته دست مریم رجوی نشسته داره تحلیل میکنه اینجا چه خبره ناراحت نشید داره وظیفهشو انجام میده!...».
در یک مورد دیگر سایت قابوسنامه ۱۴اردیبهشت ۹۸ نوشت: «کانونهای شورشی، نام هواداران (مجاهدین) در داخل است که شبها با نام «کانونهای شورشی» دست به عملیات خرابکارانه میزنند و روزها با نام «شوراهای مردمی» در بین مردم... حضور پیدا میکنند... چنین در اذهان متبادر میشود که گویا متولی مدیریت بحران کشور در اختیار (مجاهدین) قرار دارد».
سعید حجاریان، از بنیانگذاران وزارت اطلاعات و از شکنجهگران دهه ۶۰ و از سران فعلی اصلاحطلبان، روز ۱۴مرداد ۹۸ در سایت سازندگی نوشت: «اگر شرایطی بهوجود بیاید و مانند کشورهای دموکراتیک پلاستیک گلخانه را بردارند و انتخابات شفاف شود و هیچگونه حمایتی صورت نگیرد، نه تو مانی و نه من! نه اصولگرایی باقی میماند و نه اصلاحطلبی».
و به این ترتیب، رژیم با تمام جناحبندیها و باندهایش اعتراف میکند که در جنگ سیاسی و ایدئولوژیک بهسختی از مجاهدین شکستخوردهاند. آنها اکنون تنها با تکیه به سرنیزه است که قادر هستند سلطه خود بر جامعه را حفظ کنند، در حالیکه از قتل و کشتار مجاهدین در تمامی این سالها چیزی کم نگذاشتهاند. راز پیروزی مجاهدین چیست؟
در قسمتهای پیشین این نوشته به ۴کلید طلایی یا ۴راز و رمز عبور پیروزمند مجاهدین از این معبر خونین اشاره شد، اینک ادامه مطلب.
یادآوری آن ۴کلید طلایی
خیلی کوتاه نگاه کنیم به قسمتهای پیشین و ۴کلید طلایی مجاهدین برای راهگشایی در مسیر پیشروی.
از ابتدای بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران تا سال ۱۳۵۴ مجاهدین برای حضور فعال و پیشتاز در عرصه سیاست ایران و پاسخگویی به مسائل و تضادهای انقلاب ایران در پرتنشترین منطقه جهان باید از سدها و موانع متعددی عبور میکردند. موانع و تضادهایی که هر کدامشان به اسمرمز و کلمه عبور خاص خود نیاز داشت. کشف آن کلیدهای طلایی، رمز و راز عبور پیروزمند مجاهدین از توفانهای سیاسی و نظامی آن سالها بود، کلیدهایی همچون:
- کشف یک اندیشه پویا و کارآمد در ابتدای حرکت
- انتخاب یک سیاست انقلابی
- وجود رهبری پاکباز، انقلابی، با درایت و صاحب اندیشه از حنیف تا مسعود
- زدودن غبار از رخ دین و کشف ظرفیتهای ضداستثماری و دموکراتیک اسلام در چپ مارکسیسم توسط مسعود رجوی
آن کلیدها رمز عبوری بودند که دروازههای بسته را گشودند و راه را برای عبور تاریخی مجاهدین و انقلاب مردم ایران به سوی آینده هموار کردند.
بحث ضربه ۵۴ البته در قسمت پیشین این نوشته بازگویی و بالنسبه تمام شد اما باید در نظر داشت که پیامدهای فاجعهبار آن ضربه یعنی قدرت گرفتن جریان ضدانقلابی و منحط راست ارتجاعی که به حاکمیت یافتن همین جریان فاشیستی مذهبی خمینی و باندش منجر شد، هنوز هم ادامه داشته و مسألهای است که همچنان جای پرداختن دارد.
رودررو با خمینی
اولین پیآمد استراتژیک ضربهای که اپورتونیستهای خائن به مجاهدین و انقلاب ایران وارد کردند، هنگامی روشن شد که در آستانه پیروزی انقلاب ضدسلطنتی وقتی آخرین دستهٔ مجاهدین در ۳۰دی ۵۷ از زندان شاه آزاد شدند، گذشته از طیف گستردهٔ هوادار، شمار کادرهایی که از زندان آزاد شده بودند، کمیت چندانی نبود.
در حالیکه ۶میلیون نفر به استقبال خمینی رفته و عواملش دیدن عکس نحس او را در ماه تبلیغ میکردند! مجاهدین باقیمانده از ضربه اپورتونیستها و کادرهایی که از آن ابتلاء موفق بیرون آمده بودند اساساً در تعادلقوای متعارف، همآورد مناسبی برای مقابله با غول ارتجاع تلقی نمیشدند، گرچه که همان هنگام هم پیش از همه شخص خمینی به پتانسیل اجتماعی مجاهدین اشراف داشت و در این زمینه حداقل شخص او دچار اشتباه برآورد نبود اما با این همه اداره وضعیت انقلابی جامعه و مدیریت وقایع نیاز به انبوهی کادر رزمنده داشت که خیانت اپورتونیستها با اختصاص انرژی سازمان به بازسازی تشکیلات و جبران آن ضربه جنایتکارانه، مانع از پیشبرد خطوط و استراتژی مجاهدین متناسب با وضعیت انقلاب جامعه ایران شده بود. وضعیتی که همه آن را میتوان در تعادلقوای روز ورود خمینی به ایران بهصورت تمثیلی مشاهد کرد: یک نیروی چندمیلیونی در برابر یک گروه چندصد نفره!
سازمان مجاهدین خلق ایران در چنین تعادلقوایی با هیولای خمینی درافتاد.
رزم سیاسی شرافتمندانه و مسالمتآمیز مجاهدین
در اولین انتخاباتی که خمینی برگزار کرد، یعنی رفراندوم «آری یا نه» به جمهوری اسلامی مجهول خمینی! حدود ۲۰میلیون نفر به آنچه که او مشخص کرد و حقیقتاً هم روشن نبود چیست! رأی دادند!
همین یک واقعه خود بهتنهایی میتواند قدرت خمینی را در آن نقطه مشخص از تاریخ ایران نشان دهد.
با این همه درستی خطوط سیاسی و استراتژی انقلابی مجاهدین باعث شد یکسال بعد هیولای ارتجاع در جریان یک مبارزه سیاسی ـ دموکراتیک افشاگرانه و انقلابی نهتنها از پیشروی بازبماند بلکه حداقل ۱۰میلیون رایدهنده هم نسبت به ماهیت ارتجاعی خمینی آگاه شده و از پیرامون او پراکنده شوند.
مجاهدین خلق موفق شدند در اسرع وقت و در کوتاهترین زمان ممکن، هاله دروغین تقدس را از روی سر خمینی برداشته و تودههای متوهمی که در او چهره یک پیرمرد روحانی و مقدسمآب را جستجو میکردند، با پیبردن به ماهیت ارتجاعی و متعفن خمینی از وی فاصله بگیرند. همین روند ایزوله کردن اجتماعی خمینی بزرگترین علت کینه او نسبت به مجاهدین بود، کینهای که باعث شد وی از همان هنگام دست در خون مجاهدین کند، هر هفته یک هوادار مجاهدین صرفاً بهعلت فروش قانونی نشریه مجاهدین بهدست پاسداران کشته میشد و هیچ نهادی هم پیگیر جنایت نمیشد!
عروج مجاهدین و اعتراف دشمن
همزمان با سقوط و انزوای اجتماعی خمینی، متقابلا مجاهدین در عرض چندماه با میلیونها هوادار
به قدرتمندترین جریان سیاسی ایران تبدیل شدند. بهگواهی سرکردگان همین رژیم، نشریه مجاهد بالای نیممیلیون تیراژ داشت.
بهعنوان مقایسه و درک تیراژ نیممیلیونی نشریه مجاهد با تیراژ روزنامههای دیگر آن روزگار(و حتی همین امروز) میتوان درک کرد که تیراژ نیممیلیونی یعنی چه؟!
مهمتر از تیراژ نشریه، آمار میلیشیای مجاهدین بود. میلیشیا یعنی هواداران فعال و حرفهای مجاهدین خلق که نیمی از روز را به کار در کارخانه و مدرسه و مزرعه و... میپرداختند و نیم دیگر روز را به فعالیت سیاسی در صفوف مجاهدین اختصاص میدادند.
آقامحمدی، رئیس ستاد که مسئول امور عراق در دفتر خامنهای و سپس معاون سیاسی رادیو و تلویزیون رژیم هم بود، در سال ۷۸ گفت: «در اوایل انقلاب شاید حدود۵۰۰هزار میلیشیا، گروههای تروریستی در کشور سامان داده بودند».(تلویزیون رژیم ۲۵اسفند ۷۸)
علی ربیعی، از بانیان وزارت اطلاعات رژیم، در همین مورد روز ۱۷مرداد ۱۳۹۷ در جلسه استیضاح خود در مجلس ارتجاع گفت: «یادم است یک روز در تهران ۱۲۰۰۰نفر میلیشیا در توپخانه رژه میرفتند. در هر شهری ۱۰۰۰تا میلیشیا رژه رفتند».
گستره محبوبیت اجتماعی مجاهدین سرتاسر ایران بود، شهر و روستا تفاوت نمیکرد. سازمان خمینی را در عرصه اجتماعی واقعاً شکست داده بود.
بهعنوان نمونه در شهر مشهد در جریان تشییعجنازه مجاهد شهید شکرالله مشکینفام(که با گلوله پاسداران خمینی ترور شده بود) بیش از صدهزار نفر شرکت کردند. آنهم در شرایطی که خمینی خودش زنده بود و روزی چند بار از رادیو تلویزیونش از مجاهدین بدگویی میکرد!
چرا اسناد اقبال اجتماعی نسبت به مجاهدین در آرشیو رسانههای دهه ۶۰ از دسترس نسل جوان دور نگهداشته میشود؟
در یک مورد مشابه پاسدار محسن رضایی، سرکرده پیشین سپاه سرکوبگر پاسداران، در مورد قدرت مجاهدین در آن روزها در یک گفتگوی تلویزیونی گفت:
« حرکت منافقین که با ۱۷هزار عضو و ۷۰هزار سمپات مدت ۲سال تمام تهران و شهرهای مرکزی ایرانو میزدن».
اکبر گنجی نیز در روزنامهٔ عصر آزادگان مورخ ۱۴دی ۱۳۷۸ نوشت:
«فرقهٔ رجوی... با پشتیبانی ۵۰۰هزار میلیشیا... که در سراسر ایران سازماندهی کرده بودند، میتوانند هسته اصلی نیروهای جبهه اول را که در حول و حوش امام قرار دارند، قلع و قمع کرده و جمهوری خلقشان را برقرار کنند...».
منظور از بیان این نمونهها نشان دادن این واقعیت است که مجاهدین بهرغم ضربه اپورتونیستها فقط بهعلت پیدا کردن کلید طلایی برای بازکردن درهای بستهای که پیش رویشان بود، توانستند از آن مهلکه سالم و پیروزمند عبور کنند، آنهم در شرایطی که خمینی پیوسته حکم به ارتداد مجاهدین و حلال بودن جان و مال آنها میداد اما در یک مبارزه دمکراتیک و مسالمتآمیز، مجاهدین واقعاً خمینی را داغان کردند.
مخالفت خمینی با مجاهدین از همان روز اول به تکفیر مجاهدین کشیده شده بود اما گوش مردم دیگر بدهکار خمینی نبود.
خمینی مجاهدین را تکفیر کرد و خود مفتضح شد
در این مورد یک سند باارزش وجود دارد که مربوط به ۲مرداد سال ۵۹ است.
در این سند، حاکم شرع خمینی در شهرستان بم(استان کرمان) بند را آب داده و به خط خودش اعتراف میکند که خمینی فتوای حلال بودن خون و مال مجاهدین را صادر کرده است!
آنهم درست در زمانی که مجاهدین مطلقاً تلاش میکردند فعالیت سیاسی مسالمتآمیز داشته باشند اما حتی وقتی هم که نفرات مجاهدین توسط پاسدارها ترور میشدند و کتابفروشیهایشان توسط پاسدارها به آتش کشیده میشد، دادگاههای انقلاب خمینی حتی شکایتهای مجاهدین را هم با برچسب ارتداد پسمیزدند!
این سند ثابت میکند که خمینی در سال ۵۹ حکم کشتار مجاهدین را صادر کرده بود!
در سند آمده است: «مجاهدین خلق ایران به فرمان امام خمینی مرتدین و از کفار بدترند. هیچگونه احترام مالی ندارند، بلکه حیاتی هم ندارند. لذا دادگاه انقلاب اسلامی به شکایت دروغی آنها وقعی نگذارد.
امضا «علامه» ریاست دادگاه انقلاب بم. دوم مرداد ۱۳۵۹».
اهمیت این سند در آن است که نشان میدهد مجاهدین در چه شرایطی تلاش میکردند فضای فعالیت سیاسی مسالتآمیز را حفظ کنند.
اصولی که مسعود برای مجاهدین روشن کرد
دنبال کلیدها و رمز و راز عبور پیروزمند مجاهدین از معبر خونین آن روزها بودیم.
راز عبور پیروزمند مجاهدین از آن مرحله و در آن شرایط را باز هم مسعود بود که پیدا کرد.
مسعود از روز اول ۲نکته را برای همه مجاهدین روشن کرد:
نکته اول اینکه مجاهدین باید بیشترین تلاش را برای مبارزه سیاسی مسالمتآمیز انجام دهند.
هیچ حزب و گروه سیاسی نمیتواند مدعی شود که بیشتر از مجاهدین با خمینی مسالمت به خرج داده است، کدام حزب و گروه جریان سیاسی ایرانی وجود دارد که در جریان سالهای پس از سقوط سلطنت و در دوران حاکمیت خمینی بیشتر از مجاهدین برای حفظ فضای فعالیت سیاسی مسالمتآمیز هزینه تقبل کرده است؟!
حتی مورخینی که نظر خوشی هم به مجاهدین ندارند اعتراف کردهاند که خمینی دهها نفر از مجاهدین را هنگام فروش نشریه ترور کرد اما مجاهدین جز شکایت قانونی هیچ کار دیگری نکردند.
گواهی مورخین و شهود بیطرف
یرواند آبراهامیان که همکاری نزدیکی با جناح ایرانگیتی وزارتخارجهٔ آمریکا داشته و به همین علت از اواخر دهه ۸۰، بهشدت علیه مجاهدین و مقاومت ایران تبلیغ کرده، در کتابی که درباره وقایع آن مقطع به اسم «مجاهدین ایران» نوشته بود، در صفحهٔ ۱۹۴ به نکتهٔ مهمی اشاره کرده و ضمن تشریح شرایط آن زمان مینویسد: «بهرغم حملات رژیم به مجاهدین، آنها (یعنی مجاهدین) به خط عدمدرگیریِ خود با رژیم ادامه دادند». آبراهامیان مینویسد:
«درحالی که مراکز و دفاتر(مجاهدین) در شهرهای مختلف پیوسته در معرض اشغال و تهاجم بود... آنها حتی سعی کردند مراکز مجاهدین را در تهران اشغال کنند... آنها روزنامهفروشهایی را که نشریه مجاهد میفروختند، به گلوله بستند، افرادی را که مظنون به هواداری از مجاهدین بودند، کتک میزدند. خانهها را با بمب مورد حمله قرار میدادند(از جمله خانه خانواده رضایی). به دفاتر انجمنهای دانشجویان مسلمان حمله میکردند، کنفرانسها را بههممیزدند، بهخصوص کنفرانس اتحادیههای کارگری و بهطور فیزیکی به جلسهها حمله میکردند و فریاد میزدند: ”منافقین بدتر از کفار هستند“. تا ۳۰خرداد ۶۰ این حملههای حزباللهیها بههمراه تیراندازیهای پاسداران، منجر به کشته شدن قریب به ۵۰نفر از مجاهدین شده بود».
قضاییه خمینی و خامنهای و اسناد آن جنایتها هماکنون نیز کامل و سالم وجود دارند. برای نمونه یک مورد، حتی یک مورد وجود ندارد که قاتلان مجاهدین و هوادارانشان مجازات یا حتی بازداشت شده باشند، حتی یک مورد!
کلید طلایی یعنی اینکه در چنان شرایطی نیرویی تربیت شود که باز هم به قوانین مبارزه سیاسی مسالمتآمیز پایبند باشد و مقابله بهمثل نکند.
کلید طلایی و رمز و راز عبور پیروزمند از آن تونل خونین و مرگبار یعنی صادر کردن همین فرمان!
یعنی اینکه حتی اگر مورد تهاجم و ضرب و جرح و قتل هم قرار گرفتی، تو به قوانین مبارزه سیاسی مسالمتآمیز ملتزم باش تا اگر امکانپذیر است این حاکمیت از طریق مبارزه سیاسی، اصلاح شود و کار به رویارویی قهرآمیز نکشد.
باید پذیرفت که همین فرمان، یکی از آن کلیدهای طلایی برای عبور از آن مقطع بود، راز حقانیت مجاهدین و باعث آبروی مقاومت ایران و سند محکومیت خمینی و رژیمش!
خمینی و دستگاه قضایی فاسد و جنایتکارش حتی یک شکایت مجاهدین را هم ترتیب اثر ندادند.
جلوهها و پیامدهای فعالیت مسالمتآمیز مجاهدین
نکته اول همین پایبندی به مبارزه مسالمتآمیز بود. یا به عبارت دیگر تلاش بینهایت همراه با صبر و شکیبایی بینهایتی بود که میلیشیای مجاهد خلق برای حفظ قوانین مبارزه سیاسی مسالمتآمیز یکسویه رعایت میکرد.
شرکت در انتخابات بهرغم همهٔ تقلبها و رفتار سرکوبگرانهٔ خمینی و رعایت قانون تا سرحد امکان برای همین بود.
تحمل چماق و دشنه و انواع تهمت و افتراها و حمله به مراکز به قیمت بیش از ۵۰شهید و هزاران مجروح و زندانی برای همین بود.
بهعلت همین سیاست بهغایت انقلابی و مسئولانه بود که فضای باز سیاسی پس از انقلاب ضدسلطنتی به مدت ۲سال و نیم ادامه یافت تا روزی که خمینی با رگبار بستن به تظاهرات مسالمتآمیز ۳۰خرداد و سلسله اعدامهای بدون محاکمه بهجرم شرکت در تظاهرات یا هواداری از مجاهدین به یک حاکمیت ضدخلقی تبدیل شد.
این البته یک نتیجهٔ بسیار مهم بههمراه داشت که تا امروز راهنمای حرکت در برابر رژیم آخوندی بوده است؛
نتیجه این است که این رژیم اصلاحناپذیر است و جز سرنگونی هیچ راهحلی در مقابله با آن وجود ندارد.
امری که ۴۰سال طول کشید تا دنیا به آن برسد. ۴۰سال همراه با هزینههای کلان برای کل جهان.
نکته دوم اینکه از همان روز اول همه گروهها و احزاب بهدنبال تشکیل «حزب» بودند، اما مجاهدین بهدنبال تشکیل «میلیشیای مردمی» یعنی تشکیل هسته اولیه «ارتش خلق» رفتند!
و در آن شرایط هم واقعاً فقط یک نیروی رزمنده سازمانیافته با تربیت نظامی میتوانست به اصل مسالمت پایبند باشد، آنهم در شرایطی که رقیبش دشمنانه اصل مسالمت را با قتل مجاهدین، مکرراً نقض میکرد.
نکته ظریفی که اینجا باید روی آن تأکید کرد این است که همین پایهگذاری میلیشیا نشان داد که رهبری مجاهدین در عین التزام به فعالیت سیاسی مسالمتآمیز، سرنوشت انقلاب مردم و تاریخ میهن را بدون تضمین رها نکرد تا یکبار دیگر داستان ذبح انقلاب مشروطیت، قیام سردار جنگل و نهضت ملی دکتر مصدق تکرار گردد. و گذر سالیان نشان داد که آن خط چقدر و چرا درست بود.
انتخاب خط تشکیل ارتش بهجای خط تشکیل حزب، رمز عبور پیروزمند از مرحله خمینی و فتنه خمینی بود.
با همان کلید طلایی بود که مجاهدین در اوج مسالمتجویی توانستند زیر فشار خردکننده نظامی ـ پلیسی خمینی،و تروریسمی که در همان دوره فعالیتهای سیاسی حاکم کرده بود، دوام بیاورند، جانزنند، از پیگیری تضاد اصلی منحرف نشوند و مانند بسیاری گروههای دیگر بیاثر یا نابود نشوند و خلاصه اینکه توسط دیوی بهنام خمینی خورده نشوند.
با همان کلید طلایی بود که مجاهدین توانستند از ۳۰خرداد و مرحله خطیر انتقال از فعالیت سیاسی به مقاومت انقلابی عبور کنند.
همه میدانستند و بهروشنی میدیدند که خمینی بهسمت تصفیه خونین همه مخالفان حرکت میکند. ضمن اینکه خمینی خود نیز این نکته را بارها بهصراحت گفته بود و تمامی مخالفان را تصفیههای خونین و برافراشتن چوبههای دار در تمامی میدانها تهدید کرده بود. او بدون خجالت آشکارا میگفت که اساساً از ابتدا اشتباه کرد که مخالفان را نکشت و در «تنور»!؟ نیانداخت ابراز پشیمانی میکرد! اگر خمینی یک مورد از خودش انتقاد کرده باشد همین مورد است که در سخنرانی معروفش(که اینک نیز در اینترنت در دسترس همگان است) در جمعی از آخوندهای قم بیان کرد.
خمینی به کمتر از تسلیم و خفت مخالفان راضی نمیشد اما بهجز مجاهدین و متحدانشان هیچ گروه دیگری بهعلت همان افتراق «خط تشکیل حزب یا خط تشکیل ارتش» حتی به ایجاد مقدمات ذهنی مقاومت در برابر هجوم خمینی اقدام نکرد.
خط تشکیل میلیشیا کمک کرد که مجاهدین بهسرعت با شرایط جدید منطبق بشوند.
سازماندهی میلیشیا از همان روز اول باعث شد هر هواداری بداند وارد چه کریدوری میشود و انتهای این مسیر چیست. هر کسی میفهمید هنگامی که خمینی و باندش با هر صلواتی که میفرستند یک «مرگ بر منافق» هم با اشاره به مجاهدین میگویند یعنی چه!
سازماندهی میلیشیا نهفقط در دوران فعالیت سیاسی بلکه حتی در دوره پس از ۳۰خرداد و فعالیت نظامی هم مجاهدین را کیلومترها از رژیم جلو انداخت.
بهعنوان یک مثال میتوان به این نکته اشاره کرد که فردای ۳۰خرداد با اینکه مجاهدین آخرین گروهی بودند که به منطقه مرزی رفتند اما توانستند بهسرعت بزرگترین نیروی رزمنده تاریخ مبارزات رهاییبخش ایران در صدسال اخیر را همانجا ایجاد کرده و مقابل خمینی بایستند، تنور جنگ ضدمیهنی او را گل بگیرند، صلح را اجباراً به خمینی تحمیل کنند و حتی در عملیات کبیر فروغ جاویدان، لرزهٔ سرنگونی بر ارکان رژیم بیاندازند.
اینها همه از همان خط تشکیل میلیشیا به جای خط تشکیل حزب درآمد.
یکی از راههای شناخت درست و نادرست محک تجربه است، معیار شناخت حقیقت، محک زمان و گذر ایام است.
اگر با این عینک به وقایع تاریخی و موضعگیریهای سیاسی نگاه کنیم روشن میشود که چه کسانی توانستند از موانع مسیر مبارزه با خمینی عبور کنند و چه کسانی نتوانستند.
اکنون از این زاویه میتوان هم به مجاهدین و خط تشکیل میلیشیا و هم به خطوط سیاسی دیگر رایج در آن روزگار نگاه کرد و دید هر خطی به کجا رسید و چه دستاوردی برای تاریخ مبارزات مردم ایران و حتی همان احزاب و گروهها داشت؟ اکنون آنها کجا هستند و مجاهدین و همپیمانهایشان کجا؟
کسانی که دنبال روشی غیر از تغییر انقلابی رژیم بودند متأسفانه بهطور اتودینامیک جواب خردکنندهای از واقعیتهای موجود گرفتند، یا شقه شدند یا مضمحل شدند و خلاصه کماثر شده و نهایتاً از دور خارج شدند.
آن رمز عبور و آن کلید طلایی، مثمرثمر بودن خود را هم اینک نیز نشان میدهد:
اگر همین امروز هم به مواضع گروهها و احزاب مختلف دقت شود روشن میگردد که خط تشکیل حزب یا خط تشکیل میلیشیا و ارتش خلق هماکنون نیز صورتمسأله اصلی جنبش انقلابی مردم ایران است و همین نشان میدهد که «تشخیص درست مساله، خود بخشی از پیدا کردن راهحل» است.
هزینه مبارزه و هزینه سکوت و سازش
مقایسه خطوط سیاسی آن روزگار بهخوبی نشان میدهد که مبارزه انقلابی گرچه سختتر و پرهزینهتر است اما یک مقایسه ساده آماری روشن میکند که این راه(مبارزه) از آنجا که پاسخ ضروری بهصورت مسأله دیکتاتوری در ایران است، در شرایط کنونی نیز کمیت رهروان و معتقدانش بهفاصله نجومی بیشتر از پیروان روشهای دیگر است. به این علت که انقلاب و کسب آزادی یک پاسخ بیشتر ندارد: مبارزه! ایستادگی و مقاومت!
شاید باورکردن این اصل در ابتدا اندکی سخت باشد اما خارج از هر تفسیر و تحلیلی همیشه آمار و عدد و رقمها و زبان ریاضی عادلترین گواهان هر مقایسهای هستند.
این یک قانون است که: همیشه آنکه مقاومت میکند یا بیشتر مقاومت میکند، شانس بیشتری برای بقا دارد تا دیگران.
یک مثال از تاریخ فرانسه روشنگر این مدعاست:
در جنگ جهانی دوم فاشیستها یکونیم میلیون فرانسوی را برای بیگاری به آلمان بردند. کسی مقاومت نکرد. از آن تعداد دهها هزار نفر کارگر فرانسوی کشته شده یا از بیغذایی و بیماری و فشار کار جان سپردند، هزاران نفر در زیر بمبارانهای متقابل کشته شدند، شمار قربانیان سوانح کار و کار در شرایط بیگاری نیز اندک نبود، در مجموع بیگاریدهندگان فرانسوی تلفات هولناکی داشتند.
تلفات اما در صف نیروهای مقاومت فرانسه بسا کمتر از آنها بود:
در صفوف مقاومت حداکثر ۳۰هزار نفر تیرباران و ۱۰هزار نفر زیر شکنجه جان سپردند. به گواهی مورخان جنگ جهانی دوم، این عدد بسا کمتر از قربانیان بیگاریدهندگان فرانسوی در آلمان بود.
یا این تفاوت کیفی که:
اولاً اعضای مقاومت در راه تلاش برای پایان دادن به این فاجعهٔ ملی، جان خود را فدیه کردند.
ثانیاً شهدای مقاومت در عدد و آمار هم خیلی خیلی کمتر از کسانی بودند که به بیگاری در صنایع آلمان پرداختند و در کمک به چرخه تولید فاشیستها و روغنکاری ماشین اعدام هموطنان مقاومشان جان باختند!
میتوان همین نکته را بدون در نظر گرفتن تفاوت ماهوی آن دو گروه(در نمونه تاریخی فرانسه) در مقایسه به نسبت درباره انقلاب ایران و مقاومت مسلحانهاش هم گفت و مقایسه کرد کسانی که راههای دیگری رفتند و تقریباً تمام موجودیت تشکیلاتی خود را از دست دادند و مجاهدینی که گرچه ضربه خورده و هزینههای سنگینی را هم متحمل شدند اما نهایتاً این صفوف مقاومت و مجاهدین بود که هر روز فشردهتر و افزونتر شد.
بهسوی کشف یک راز دیگر
در مسیر پس از ۳۰خرداد یک واقعه دیگر هم وجود دارد که به کشف یک رمز عبور دیگر منتهی شد؛ انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین!
البته انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین در اواخر سال ۱۳۶۳ و اوایل سال ۱۳۶۴ آغاز شد اما واقعیت کارکرد «کلانتشکیلاتی» آن در سال ۶۸ بارز شد. یعنی سالی که تقریباً همه مجاهدین وارد آن انقلاب شدند.
کلیدی که تا امروز برای مجاهدین راهگشا بوده و شاید به توان گفت: بزرگترین راز عبور مجاهدین از خطیرترین مراحل انقلاب ایران از سال ۶۸ به اینسو میباشد.
رازی که در قسمت بعد به آن پرداخته میشود.
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: