برای پیدایش نوروز نمیتوان به قطع و یقین تاریخی مشخص کرد. ریشه این جشن باستانی را در آن سوی تاریخ حقیقی، در تاریخ اساطیری جستجو میکنند. مناسبت نوروز را از روز آفرینش انسان، تا روز به تخت نشستن جمشید که از جنگ با دیوان پلید برمیگشت تا روزی که نوح پس از توفان قدم برخاک گذاشت دانستهاند. ریشه نوروز هر چه باشد اما در این شکی نیست که این قدیمی ترین جشن بر روی کره زمین بخشی از هویت ملی همه مردمانی است که برای هزارهها در سرزمین ایران زیستهاند.
اما آن چه که بسیار بیش از چگونگی پیدایش نوروز راز آلود است، تداوم آن است. در این سرزمین در طول ۵یا ۶هزار سال (مدتی که قدمت نوروز را برآورد میکنند) هزاران حادثه گذشته، هزاران فراز و فرود روی داده و دورههای تاریخی گوناگونی طی شده است. چگونه است که این حوادث قدرتمندترین امپراطوریها و حاکمان را جابهجا کردهاند، اندیشههای گوناگونی را بر ذهنها نشاندهاند یا زدودهاند؛ شرایط زیست صدها میلیون انسان را در طول سدهها دستخوش بهروزی یا تیرهبختی کردهاند؛ اما هیچکدام از این توفانهای مهیبِ تغییر نتوانستهاند نوروز را از این سرزمین برانند و یا حتی حضور آن را در فرهنگ این مرز و بوم اندکی کمرنگ کنند؟ به راستی چرا نوروز همچنان «روزِ نو» مانده است؟
سرنخهایی برای کشف رمز ماندگاری نوروز
شاید در میان ابرهای دلربای افسانههای اساطیری درآمیخته با گرد و غبار اسناد خاک گرفتهی تاریخی، نتوان ریشههای پیدایش نوروز را به درستی بازیافت اما برای رمزگشایی از چرایی استمرار آن میتوان سرنخهایی را دنبال کرد. برای این کار تأمل بر روی دو ویژگی برجسته نوروز یاری دهنده است:
- نوروز، نو شدن و «تولدی دیگر» را از دایره طبیعت، به انسان، گسترش داده است. پیوندی هم با طبیعت و هم با روان انسان. در این نمیتوان شک کرد. در باور همه ایرانیان این یک پندار عمومی است که نوروز همانگونه که زمان نو شدن طبیعت است زمان آغاز نویی برای انسانها نیز هست. زمان خانهتکانی قلبها و روحیهها، زمان بارور شدن امیدها و باور به تغییر سرنوشتها و زمان باور به آغازی نو در جدال زندگی. تبدیل چنین اندیشههای حیات بخشی به باور فرهنگی یک ملت بزرگ، کاری شبیه به معجزه است. نوروز این باورهای ارزشمند انسانی را نه با زور و اکراه بلکه در منتهای زیبایی و سرور و شیفتگی در اعماق قلوب ایرانیان جا داده است. آیینهای نوروزی از خانهتکانی گرفته تا پوشیدن لباس نو و دیدوبازدید و عیدیدادن و... همه بر این ویژگی نوروز دلالت میکنند و فرهنگ و ادبیات ایران سرشار از نمونههایی است که به این ویژگی نوشدن باورمندان به نوروز گواهی میدهند. این نخستین سرنخ برای گشودن راز نوروز است.
- نوروز یک سنت اجتماعی است. یعنی اقشار گوناگون جامعه بهطور جمعی آداب آن را برگزار میکنند. اگر چه این ویژگی، در بسیاری از جشنها و اعیاد در میان ملل گوناگون دیده میشود، اما در نوروز تبدیل به فصل مشترکی شده است که تمامیت یک ملت را از هر مذهب و هر قومیت گردهم میآورد تا همه با هم در تلاشی مشترک برای زدودن آثار کهنگی و همگام شدن با جهانی که بار دیگر در حال جوان شدن است سهیم شوند. آیینها و ارزشهای نوروزی همچون نشستن جمعی کنار سفره هفتسین، دید و بازدیدهای عید، کنار نهادن کدورتها و دشمنیها در ایام عید و... نشان میدهد که نوروز همانگونه که زمان نو شدن انسانها را بشارت میدهد؛ نو شدن جامعه و رابطه انسانها با یکدیگر را نیز همزمان با رستاخیز طبیعت هدف قرار داده است.
آزادی و نوروز:
حال با تأمل بر روی این دو ویژگی نوروز، خواهیم توانست در کشف رمز ماندگاری نوروز، گامی به پیش برداریم:
بسیاری از سنتهای ماندگار تاریخی در عین سادگی که باعث میشود در روح و فرهنگ یک ملت بهراحتی جاری شوند اما در خود حکمتهای عمیقی دارند. هر ایدئولوژی و مکتبی در اساس باید به سه موضوع پاسخ بدهد و به عبارت دیگر روی سه مفهوم اصلی متمرکز است و تلاش میکند به حقایق این سه موضوع از راه حکمت پیببرد.
این سه موضوع عبارتند از: هستی، جامعه و انسان.
آیا این همان سه موضوعی نیست که نوروز با دمیدن روح خود به آنها یعنی امید، حرکت، شوق و سرزندگی هر سه را استادانه به یک دیگر پیوند میزند؟ آیا این همان رمز ماندگاری نوروز نیست؟ پنجرهای به سوی سرسبزی و نشاط و رویش و زایش که نوروز آن را بر دغدغههای جاودانه بشری میگشاید؟
حاصلضرب جهان و انسان و جامعه مساوی است با آرمانها و ایده آلهای بزرگی که بشر همواره آنها را جستجو کرده است و بر تارک آنها «آزادی» نشسته است. پس آیا خطا رفتهایم اگر بگوییم، آزادی یکی از رمزهای ماندگاری نوروز است؟ مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده مقاومت در سخنرانی نوروز۹۶ در این باره گفته است: فلسفه نوروز، تغییر است. گوهرش آزادی و عدالت است. پس اینکه ایرانیان، این همه بهبرگزاری جشن عید نوروز عشق میورزند، از اینجاست که در این جشن، نیاز فردی و اجتماعیشان بهآزادی و خوشبختی را بیان میکنند.