مردم غزه شب و روز در زیر مهیبترین بمبارانها، جان و هستی خود را از دست میدهند و گرسنه و تشنه آوارهٔ بیابانها میشوند؛ فاجعهیی که وجدان مردم جهان را متأثر و جریحهدار کرده است. در این میان اما یک جماعت، آخوندهای پلید حاکم، خوشحالند و حتی با اشک تمساح ریختن نیز قادر بهپنهان کردن خوشحالی خود نیستند؛ چرا که گمان میکنند با کشتهها و ویرانیهای غزه سپری برای خود در برابر قیام مردم ایران بهدست آوردهاند و میتوانند این امر مقدر را چند صباحی بهتأخیر بیندازند.
گماشتههای خامنهای در نمایشهای جمعه، صراحتاً از «برکات» این جنگ برای نظام حرف میزنند و برخی هم میگویند، امروز اگر ما با صهیونیستها در کنار مرزهایشان در تقابل نباشیم فردا میآیند توی خانه ما» (عبادیزاده امام جمعه خامنهای در بندرعباس ـ ۵آبان).
برخی از نزدیکان خامنهای، با عبارات مختلف گوشت دم توپ کردن مردم غزه را امری عادی و حتی ضروری جلوه میدهند. خرازی وزیر پیشین خارجهٔ و رئیس شورای راهبردی روابط خارجی رژیم با اشاره بهاین که قطعاً حماس میدانست با کشتار جمعی مردم غزه مواجه خواهد شد. با شقاوتی خاص جماعت خمینی میافزاید: «البته، فلسطینیها بهزندگی همراه با کشتار و جنایات رژیم عادت دارند... بنابراین در برابر یک پیروزی راهبردی، آمادهاند چنین هزینههایی را نیز بپردازند» (خبرگزاری ایرنای رژیم ـ ۶آبان).
پیش از او نیز عراقچی، دبیر شورای راهبردی روابط خارجی خامنهای گفته بود: «راهبرد محور مقاومت، «مقاومت» و «آمادگی برای پرداخت هزینههای آن» است و این همان کاری است که حماس و جهاد در غزه انتظارش را میکشند» (سایت حکومتی جماران ـ ۲۶مهر ۴۰۲).
در پس این عبارات، بهوضوح پیداست که رژیم مردم غزه و فلسطین را گوشت دم توپ و قربانی اهداف شوم خود کرده است. واقعیتی که حتی برخی روزنامههای حکومتی نیز بهآن اذعان میکنند: «مسأله آنان نه فلسطین است و نه اسرائیل. مسأله آنان بسط قدرت داخلی است» (روزنامهٔ هممیهن ۶آبان) بسط قدرت داخلی» بیان دیگری از «حفظ قدرت و حکومت» است که بنیانگذار این رژیم ضدبشری، خمینی ملعون آن را «اوجب واجبات» تعریف کرده است.
خمینی پلید در مورد سپر قرار دادن مردم هم عباراتی دارد که از بابت عمق شقاوت ضدانسانی او شنیدنی است. او در مرداد۱۳۶۰، در یک سخنرانی علنی گفت: «اگر یک دستهیی از مسلمین را کفار سپر قرار دادند، فرض کنید که عراق فاسد یک دستهیی از مسلمین را سپر قرار داد و پشت آنها ایستاد که بریزد ایران را بگیرد. بر ما واجب است که مسلمان و غیرمسلمانش را بکشیم. مسلمانهایش شهیدند و بهبهشت میروند، کافرهایش کافرند و بهجهنم».
آری، جان انسانها برای این هیولای ضدبشر پشیزی ارزش ندارد. اما فراتر از حرف و سخن، عملکرد خمینی و اعوان و انصار او طی جنگ ضدمیهنی و اصرار جنایتکارانه بر ادامهٔ آن، روشنترین گواه این منطق ضدانسانی است.
در جریان جنگ ضد میهنی هنگامی که هموطنان خوزستانی در گریز از آتش جنگ، بهشهرها و استانهای دیگر از جمله فارس و شیراز پناه میبردند، امام جمعههای خمینی پاسداران و بسیجیان خمینی را علیه آنها تحریک میکردند و میگفتند اینها خائناند، بهصورت آنها تف کنید!
با همین منطق سپر کردن جان انسانها بود که دانشآموزان را از پشت میز و نیمکت مدرسه بهجبهههای جنگ میفرستاد و پاسداران جنایتکار خمینی، آنها را «پتوپیچ» کرده و از آنها بهعنوان مینروب استفاده میکردند. پاسدار محسن رضایی هم از این کودکان، بهعنوان سربازان یکبار مصرف اسم میبرد.
پس از خمینی، خلف پلید او خامنهای همان خط سپر ساختن از جان انسانهای بیگناه را ادامه داد. نه از کشتار مردم عراق با خودروهای بمبگذاری شده سر باز زد؛ نه از کشتار و آواره کردن مردم سوریه و یمن، ابایی کرد؛ نه در شلیک موشک بههواپیمای مسافربری اوکراینی با ۱۶۷سرنشین تردیدی بهخود راه داد و نه از کشتار مردم ایران با کرونا و ممنوع کردن ورود واکسنهای کرونا کوتاه آمد.
اکنون جای عجبی نیست که خلیفهٔ آدمخوار ارتجاع اکنون که خود را در برابر «جنگ بیپایان و بسیار زیان بار میان حکومت و مردم» (عباس عبدی ـ سایت حکومتی خبر آنلاین - ۷ آبان) در خطر میبیند، از اینکه مردم غزه را سپر بلای خود کند، در دلش قند آب کند؛ اما سیر تحولات هر روز بیش از روز پیش نشان میدهد که دود جنگافروزیهای جنایتکارانه سرانجام به چشم خودش خواهد رفت و از مهلکهٔ قیام و سرنگونی گریزی ندارد.