آنچه که اکنون ما بهعنوان افتخارآمیزترین بخش تاریخ مبارزات آزادیخواهانه خود در دست داریم(انقلاب مشروطه) دستاورد خوندلهایی است که قهرمانانی گمنام با پوست و استخوان درهمشکسته خود برای ما به یادگار گذاشتهاند و در تارک آن قهرمانان زنانی قرار دارند که ما عموماً نه تنها نامشان را نمیدانیم بلکه حتی از وجود آنان بهعنوان زنان رزمنده و پیشتاز آزادی نیز بیخبریم. زنانی که در میان تاریکترین شبهای تاریخ، راه گشودند تا ما به این نقطه برسیم.
جنبش زنان در ایران، سابقهای دیرینه دارد. تاریخچهای که گرچه بهصورت پراکنده اما به هر حال مکتوب و مدون در دسترس پژوهشگران است.
در سالهای اخیر که مسأله زنان به یکی از جدیترین و فوریترین مسائل اجتماعی ایران تحت دیکتاتوری مذهبی و زنستیز آخوندها تبدیل شده، بازیابی تاریخ جنبش زنان اهمیتی بیشازپیش یافته است.
به همین علت یافتن کتابهایی درباره تاریخچه جنبش زنان ایران کار چندان سختی نیست اما آنچه که در این کتابها هست اما کمتر به چشم میخورد، سرشت تماماً سیاسی جنبش زنان ایران از دیرباز تاکنون است.
این ویژگی را حداقل در جنبشهای زنان از مشروطه به اینسو بهروشنی میتوان یافت.
این نوشته، تلاشی است کوچک برای بزرگداشت شیرزنانی که پیشوایان آزادی این سرزمین بودند و هرگز حتی شناخته هم نشدند! چه رسد که تحسینشان کنیم. خواهران و مادران ما که بخشنده و بزرگوار بزرگترین انقلاب تاریخ معاصر این منطقه از جهان را شکل دادند، نبردهایش را پیش بردند و حتی هنگامی که به خاک میافتادند از افشای نامشان خودداری میکردند چرا که در دنیای مردسالار حاکم ناگزیر شده بودند با لباس مردانه و با پنهان کردن هویت خویش به رزم برای آزادی بروند.
اینک دومین بخش از این مجموعه نوشتهها:
زنان تبریز در سنگرهای انقلاب مشروطه
شرکت زنان در انقلاب مشروطه تنها به حضور چند زن نامدار محدود نمیشود. کما اینکه زنانی که در نیروهای زینب پاشا شرکت داشتند را گاه ۳ تا ۴هزار شیرزن تبریزی برشمردهاند.
یکی دیگر از زنان نامدار آن نبردها، مادر کلنل محمدتقیخان پسیان بود که آوازه قهرمانیهایش تا روزگار ما امتداد یافته است. عزتالحاجیه(مادر کلنل) شیرزنی بود که در سنگر زنان، از انقلاب دفاع میکرد.
ناظمالاسلام کرمانی از حضور رزمنده زنان کشاورزی از روستاهای آذربایجان در جنبش تبریز یاد کرده و میگوید برخی از آنان در حالیکه کودکان خردسالشان را به پشت خویش بسته بودند، اسلحه برداشته و دوشبهدوش مردان میجنگیدند.
رزمنده زنان مشروطه از گیلان و کردستان
امیرخیزی نیز نمونههایی از این دست را در کتاب قیام آذربایجان و ستارخان ثبت کرده و اضافه نموده که در بین زنان مبارز تبریز، زنانی از گیلان و کردستان نیز دیده میشدند. وی که خود در شمار مجاهدان آن روزگار بوده نوشته است در میان زنان از پیرزنان ۶۰ساله تا دختران ۱۳ساله را مشاهده کرده است که در سنگر زنان، به نبرد با مزدوران استبداد اشتغال داشتهاند. این نبردها همانی است که لشگر عینالدوله و مسلسلچی بدنامش رضاخان قزاق به محاصره مجاهدان تبریز رفته بودند و سرانجام نیز مفتضحانه شکست خوردند و سرانجام انقلابیون مشروطه پیروز شدند.
زنانی از شیراز و ماکو و اصفهان و تهران
ملکزاده، از مورخان تاریخ مشروطه نیز نوشته است: «زنان تبریز برای تدوین و تصویب متمم قانون اساسی، سخت در تلاش بودند. در نامه انجمن غیبی نسوان تبریز به نمایندگان آذربایجان آمده است: «تمامی اهل شهر در هیجاناند، حتی طایفه نسوان با بچههای شیرخواره در مساجد جمعاند». زنهای شیراز نامه نوشتند که «اعیان و اشراف مانع تدوین و تصویب قانون اساسیاند، پس علیه آنان انقلاب کنید. تعدادی زنان ماکو در اعتراض به عدم تدوین متمم قانون اساسی، توسط اقبالالسلطنه کشته شدند که این امر، اعتراض زنان تهران و اصفهان را در پی داشت».(ملکزاده، ج ۲ ص۲۶، ۱۳۷۱)
حاج سیاح در خاطراتش به شماری انبوه از زنان مبارزی اشاره میکند که بهعلت مخالفت با استبداد توسط عینالدوله در زندان بهسر میبردند. کما اینکه زنان محله «دوهچی» تبریز نیز در نامهای که پنهانی برای ستارخان ارسال میکنند از وجود انبوه زنان مشروطهخواهی یاد میکنند که توسط مرتجعین به سرکردگی میرهاشم دوهچی در همان محله اسیر بودند و از سردار برای رهایی خود کمک میخواهند.
گویا در همان نبردهاست بهنوشته روزنامه حبلالمتین، جنازه ۲۰زن رزمنده در میان شهدای اردوی مشروطهخواهان پیدا میشود که در لباس مردانه جنگیده و به شهادت رسیده بودند. در ادامه همین واقعه نوشته شده: «یکی از مجاهدان را که از ناحیه پا زخمی شده بود، به انجمن حقیقت بردند؛ اما وقتی خواستند زخمش را درمان کنند اجازه نداد. ستارخان از سنگر به انجمن حقیقت رفته به او گفت: «تو نباید بمیری. ما به نیروی تو نیاز داریم. چرا راضی نمیشوی زخمت را مداوا کنند؟». آن مجاهد به آرامی گفت: «من یک زنم. نگذارید این راز آشکار شود». ستارخان پدرانه گفت: «قیزیم من دیری اولاً اولاسن نیه دعوایه گئتدون = دخترم من که هنوز زندهام، تو چرا به جنگ رفتی!». نوشتهاند نام این زنِ مجاهد تلّی بوده است».
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: