زنستیزی اصلیترین خصیصهٔ بنیادگرایی دینی
از ویژگیهای اخص دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران، زنستیزی و ضدیت هیستریک آن با زنان آگاه و بالندهٔ ایرانی است. این ضدیت از کجا ناشی میشود؟
باورداشتها و آموزههای بنیادگرایی دینی بر نفی زن بهعنوان یک انسان برابر با مرد بنیاد گذاشته شده است. این ایدئولوژی واپسگرا، زن را بهعنوان یک کالا در تملک مرد میبیند و خواهان ادامهٔ استثمار انسان از انسان است. بنابراین با هر نوع صبغهٔ رهاییبخش که مضمون آن آزادی زنان از قید و بندهای استثماری است، سر عناد دارد.
ارتجاع حاکم بر کشورمان خوب میداند که زنان ایرانی نه تنها دوشادوش و پا به پا، بلکه در انقلاب علیه دیکتاتوری سلطنتی و بهدنبال آن در استمرار جنبش علیه سلطنت آخوندی، نقش کلیدی و پیشتاز داشتهاند و دارند؛ از این رو با سرکوب زن ایرانی بهدنبال آن است تا نیمی از جامعهٔ ایران را به محاق ببرد و به بهانهٔ حجاب اجباری خانهنشین نماید.
چماق حجاب اجباری
از نخستین روزهای خزیدن خمینی و همسلکانش بر قدرت، لبهٔ تیز سرکوب آنان متوجه زنان و محدود کردن آنها با چماق حجاب اجباری بوده است. این نه امری تصادفی بلکه مسیری عامدانه و طراحی شده و برجوشیده از ماهیت زنستیزانهٔ این حکومت است. کشتار هزاران زن پیشتار ایرانی در شکنجهگاهها و میدانهای تیر، راهاندازی گشتهای رنگارنگ و شکار خواهران و مادران ایرانی به بهانهٔ رعایت نکردن حجاب آخوندی، تصویب قوانین قرونوسطایی و قائل شدن تبعیض در تمامی زمینهها علیه زنان، بخشی از تلاشهای زنستیزانهٔ حکومت برای مقابله با جنبش برابری طلبانهٔ زنان بوده است.
سؤال این است آیا با این همه بگیر و ببند و وضع قوانین دوران بربریت آیا بنیادگرایی دینی توانسته است، نیروی بالندهٔ زن ایرانی را متوقف کند، به محاق ببرد و از میدان مبارزه خارج سازد؟
شکست ۴۱سالهٔ ارتجاع در برابر زن ایرانی
یک رسانهٔ حکومتی با زبان معکوس به ناکامی و شکست ارتجاع در این زمینه اعتراف میکند:
«بدون تردید اگر تمام زنان جامعه با پوشش مورد نظر حاکمیت همسو بودند، نه گشت ارشادی وجود داشت که بهاصطلاح آنها زنان بدحجاب را با برخورد قهری ارشاد کند و نه دخترانی سربر میآوردند که با یک عمل هنجارشکنانه اعتراض خود را به سیاستهای حجاب در کشور نشان دهند» (همدلی ۲۴تیر۹۹).
«عمل هنجارشکنانه» ترجمان تن ندادن به قوانین زنستیزانه و تحمیلی حاکمیت است. در ادامه آمده است:
«بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حفظ پوشش و حجاب زنان آن چنان مورد توجه حاکمیت قرار گرفت که در طول تمام این سالیان همواره تلاش بر این بوده که تمام زنان کشور به این ارزش پایبند باشند و گره روسری زنان شل نشود، اما با تمام این تلاشها آنطور که باید نحوه پوشش و حجاب بخشی از زنان جامعه هنوز مورد پسند بخشی از حاکمیت نبوده و نیست و آنان هر از چندگاهی به بهانههای مختلف نارضایتی خود را از این موضوع ابراز میکنند». (همان)
مضمون این کشاکش دیرپا، نه در «شلشدن یا سفت بودن گره روسری» بلکه در تمکین نکردن زن ایرانی به نظامی متبلور میشود که با دستاویز قرار دادن دین اجباری و حجاب اجباری درصدد بوده و هست که زن ایرانی را از میدان مبارزه و رویارویی با ارتجاع به حاشیهٔ خانهها بکشاند. .
این اعترافات بیانگر آن است که بنیادگرایی دینی در نیل به هدف زنستیزانهٔ خود شکستی جانانه خورده است.
جنبش زنان ایرانی؛ یک تاریخچهٔ ۱۵۰ساله
در دوران معاصر، مبارزه زن ایرانی تاریخچهای است با قدمت دستکم ۱۵۰سال. جنبش برای آزادی و حقوق برابر ریشه در انقلاب مشروطیت دارد. شگفتآور اینکه جنبش زنان در جامعهیی آغاز شد که در آن جداسازی جنسیتی مانع از ارتباط با بیرون خانه و شرکت در فعالیتهای اجتماعی میشد. زنی از دید ارتجاع مطلوب و نمونه بود که فعالیت او منحصر به بچهداری و نشستن در خانه و تمکین از مرد باشد. این در کودکی به دختر بچهها آموزش داده میشد و آنها مجبور بودند حتی هژمونی برادر کوچکتر را نیز بپذیرند.
از چنین جامعهیی زنانی روییدند که با سازماندهی شدن در انجمنهای غیبی به پشتیبانی از جنبش مشروطیت و سردار دلاور آن ستارخان برخاستند. در قیام زینب پاشا در آذربایجان بسیاری از زنان بهصورت مخفی و در کسوت مردانه در قیام شرکت جستند. سردار بیبی مریم بختیاری از زنان روشنفکری بود که بهعنوان یک فرماندهٔ نظامی در یاری به مشروطهخواهان از هیچ چیز دریغ نکرد.
مشابه همین نقش را در جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق میبینیم و سپس در کسوت مبارزه سازمانیافته و مسلحانه با دیکتاتوری سلطنتی و عضویت در سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق. انقلاب ضدسلطنتی عرصهٔ دیگری است که پیروزی در آن جز با حضور میلیونی زنان امکانپذیر نبود.
زنان در موقعیت رهبری
تابناکترین عرصهٔ درخشش زن ایرانی، شرکت در ۴دهه مقاومت تمامعیار علیه بنیادگرایی دینی است. به یمن این نقشآفرینی ستودنی، اکنون در سازمان مجاهدین خلق ایران، زنان در موقعیت رهبری قرار دارند. در راهگشایی و بنبستشکنی برای پیشتازی زنان در انقلاب نوین مردم ایران، میتوان به حضور مریم رجوی بهعنوان سلسله جنبان و خالق درخششهای خیرهکنندهٔ زنان مجاهد اشاره کرد.
بیهوده نیست که ارتجاع کف بر دهان آورده با غیظ تمام دوباره چماق حجاب اجباری را بلند کرده است تا با توسل به آن زمینهای جدید برای افزایش سرکوب بیابد. در این اظهارات آخوند احمد علمالهدی دقت کنید:
«در حجاب اسلامی باید کل صورت زن پوشیده شود ... مسأله استثنا وجه و کفین که صورت و دست به اصطلاح باز باشد و اشکالی ندارد، حجاب اضطراری است نه حجاب اسلامی، حجاب اسلامی این است که حتی صورت نیز پوشیده باشد» (اندیشمند ۲۱تیر۹۹).
دادن صفات آنچنانی با فرهنگ منحط و لمپنی آخوندی به زنان و مردان ایرانی برازندهٔ ارتجاع و آخوندهای فاسد و محصول تراوشات ذهنی عقب مانده و آغشته به ایدئولوژی جنسیتی آنهاست. آنچه تحت عنوان «غیرت مردانه»! تبلیغ و اشاعه میشود، هدفی جز تحریک خشونت و جنایت افسارگسیخته علیه زنان و دختران ایرانی ندارد. نمونههایی از آن را در چند قتل فجیع شاهد بودیم و موجی از نفرت و انزجار در بین هموطنان ایرانی برانگیخت.
زوزههای عفن از چاه هزارههای عتیق
این زوزههای عفن و برآمده از چاه هزارههای عتیق معلوم میکند که کفگیر سرکوب آخوندی به ته دیگ خورده است. حضور فعال زنان و دختران آگاه و شرافتمند ایرانی با تأسی به هزار زن اشرفی، در کانونهای شورشی و در رهبری چند قیام اجتماعی اثبات کرد که این نیروی بالنده را نمیتوان به بند کشید، مهار کرد و سرکوب نمود.
زود است که ارتجاع بداند غیرت زنان و مردان ایرانزمین چگونه او را از سریر حاکمیت به زیر خواهد کشید. دین اجباری و حجاب اجباری سالهاست شکستخورده است. زنان ایرانی نیاز به قیم و خلیفه ندارند. آنها آزادند و خود سرنوشت خویش را رقم میزنند.