دشمنی با جوانان انقلابی و عناصر ملی!
محمدرضا شاه قاتل بازار ملی ایران
شاه گرچه دشمن راه رشد مستقل و دموکراتیک بود اما بهراحتی میتوانست ایران را وارد چرخه راه رشد سرمایهداری کند. همانطور که برخی حکام وابسته مانند او در کره جنوبی و مالزی و برخی کشورهای دیگر این کار را کردند.
گرچه راه رشد سرمایهداری نیز نهایتاً راه به سقوط اجتماعی ایران میبرد اما او حتی در همین نقطه نیز با رفتن به سوی راه رشد وابسته، بدترین شق را انتخاب کرد! و باعث شد حتی سرمایهداران ناوابسته یا کمتر وابسته نیز ایران را ترک کرده و به خارج کشور پناه ببرند.
محمدرضا شاه میتوانست (و با ماهیتش هم منطبق بود) ایران را وارد «راه رشد سرمایهداری» کند اما متأسفأنه او حتی هنگامی که پشت به راهحلهای «عدالتمحور» و «راه رشد مستقل ملی و دمکراتیک» رو به «راه رشد سرمایهداری» آورد، در عرصه راه حلهای سرمایهداری نیز بدترین نوع آن را انتخاب کرد: «راه رشد وابسته»!
وی در این مسیر تا آنجا پیش رفت که آه و ناله سرمایهداران وابسته به خودش را نیز به آسمان بلند کرد!
قاسم لاجوردی، از بزرگترین سرمایهداران زمان محمدرضا شاه که سناتور هم بود، یکبار در سخنرانی پیش از دستور مجلس سنا، به فغان آمد و گفت: در هیچ کجای دنیا سیاست کنترل قیمتها را «زوری» پیش نمیبرند!
قاسم لاجوردی در همان نطقش در مجلس سنا در مورد دخالت دولت در تعیین دستمزد کارگران نیز اظهار نارضایتی کرد و آن را امری بین کارگر و کارفرما نامید. فارغ از ماهیت و هدف سخنان لاجوردی، اما این نکته که وی بهعنوان یکی از بزرگترین سرمایهداران بخش خصوصی، احساس امنیت شغلی و امنیت اقتصادی نمیکرده! امر مهمی است.
سناتور قاسم لاجوردی
درک وضعیت سرمایهدارانی مانند لاجوردی(که سرمایهها و چندصد کمپانی متعلق به حداقل ۵۰نفر از آنان را خمینی مصادره کرد) از این نظر اهمیت دارد که روشن میکند حتی بزرگترین سرمایهداران عصر پهلوی که بزرگترین گروههای صنعتی کشور را ایجاد کرده و دهها هزار مهندس، کارگر و کارمند در استخدام خود داشتند، اجازه تشکیل یک اتحادیه کارفرمایان پیدا نمیکردند! یادآوری این نکته از آن رو اهمیت دارد که کمک میکند خواننده دریابد در جایی که کارفرمایانی که حتی در سطح سناتور در آن نظام بودند، اجازه تشکلیابی نداشتند. این نکته همچنین روشن میکند تکلیف کارگران را! که مطلقاً اجازه سازمانیابی صنفی داوطلبانه نداشتند و هر حرکت آنها در این زمینه به سرعت و شدت سرکوب میشد در حالیکه ایجاد چنین نهادهایی به رشد همان راه رشد اقتصادی کمک میکرد. اما شاه برای جلوگیری از ایجاد هر نطفهای که نهایتاً میتوانست به تولد یک پدیده اجتماعی مستقل منتهی شود که از جنس دیکتاتوری حاکم نباشد، اساساً اجازه ایجاد چنین نهادهایی را نمیداد.
شاه اجازه سازمانیابی داوطلبانه اجتماعی به هیچکس یا هیچ قشر و طبقهای نداد مگر به آخوندها!
ایران درحالیکه دههها پس از انقلاب مشروطه از نظر سیاسی و فعالیتهای سیاسی اجتماعی احزاب مدرن، به یک برهوت سیاسی شبیه بود، در بزنگاه بزرگترین انقلاب خود ناگهان با اختاپوس هفتپای آخوندها روبرو شد که به مثابه قویترین و سازمانیافتهترین حزب یا نهاد اجتماعی ایران، به سرعت برق و باد، حاصل سالها مبارزات انقلابی جوانان مترقی مملکت را مصادره کردند!
شاه دشمن سازمانیابی دموکراتیک و مردمی جامعه
ریشه مشکل آنجا بود که محمدرضا شاه:
نه به کارگران اجازه تشکل و سازمانیابی مستقل میداد نه به کارفرمایان!
او نه به اصناف و کسبه خردهپا اجازه تشکیل اتحادیههای صنفی میداد و نه به مردم اجازه تشکیل احزاب مستقل و مردمی!
شاه حتی احزاب دستساز خودش(ایراننوین و مردم) را نیز نهایتاً منحل کرد و بهرغم تمامی بلوفهای پیشین در مذمت دیکتاتوری و فاشیسم تکحزبی، ایران را تکحزبی اعلام کرد(حزب رستاخیز).
این ضدیت با سازمانیابی داوطلبانه اقشار و طبقات مختلف جامعه تاثیر منفی عمیقی در عقبنگهداشته شدن جامعه ایران داشت.
شاه هنگامی که با مشکلی در عرصه گردش سرمایه یا توزیع کالا یا بازار کار و یا هر عارضه اقتصادی اجتماعی دیگری روبهرو میشد بلافاصله با تصمیمگیری در حوزه امنیتی و با ایجاد جنگ و درگیریهای «حیدری نعمتی» تلاش میکرد مسأله را به نفع دولت خودش حل کند!
مانند گسیل داشتن جوانان و دانشجویان به مبارزه با گرانفروشی کسبه خردهپا! در آخرین سالهای حاکمیتش که در پوش اتاق اصناف، تلاش میکرد رکورد و تورم ناشی از سیاستهای غلط اقتصادی خود را با ایجاد تنش و درگیری بین کسبه خردهپا و مصرفکنندگان، بپوشاند.
در حالیکه همگان میدانستند این سیاستهای غلط حکومت شاه است که کار را به تورم و گرانی افسارگسیخته کشانده است نه گرانفروشی این بقال یا آن نانوا!
سیاستهای اقتصادی غلط شاه از همان دهه ۴۰ یک معضل اجتماعی بود که البته شاه و دولتهای دستنشاندهاش تلاش میکردند با کاهش قدرت خرید کارگران، دهقانان و اقشار میانهحال، با تورم مقابله کند!
این سیاست شاه آنچنان لو رفته و آشکار بود که حتی شاه و دستگاه تبلیغاتیاش هم تلاشی برای پنهان کردن آن نمیکردند.
یک نمونه آن را میتوانید در کلیشه روزنامه اطلاعات(کلیشه زیر) ببینید که ۲خبر کاملا مرتبط را مشخص کرده است.
«هزینه زندگی ترقی کرد»! یعنی تورم افزایش یافت!
به همین علت طی ۳۷سال حاکمیت شاه، هیچیک از نهادهای اجتماعی ایران و هیچیک از طبقات اجتماعی ایران نتوانستند سیر رشد طبیعی خود را طی کنند و این دقیقاً همان کاری بود که پیش از او پدرش هم کرده بود!
تمام تلاش رضاشاه و پسرش محمدرضا شاه، حفظ ساختار قدرتی بود که خود در رأس آن نشسته بودند. هرمی که در قاعده آن کارگران، دهقانان، خردهبورژوازی شهری و بازار ملی پیوسته در حکم «رعیت» بودند و شاه و اطرافیانش در حکم «ارباب»!
شاه حتی فئودالها و سرمایهداران وابسته بهخودش را هم برنمی تابید! مگر آنانکه حقیقتاً و به تمام معنا در «کاست» هزار فامیل او ذوب شده و به زائدههای دستگاه امنیتی او تبدیل شده بودند.
این کاری بود که محمدرضا شاه میکرد.
بسیاری از سرمایهداران داخلی در همان زمان محمدرضا شاه، سرمایههایشان را برداشته و از ایران رفتند چرا که امنیت سرمایهگذاری و امکان رشد طبیعی سرمایههایشان وجود نداشت. لاجوردی در همان نطقش در سنا گفته بود در این مملکت حتی شرکتهای دولتی ضرر میدهند! وی آماری در مجلس ارائه کرد که نشان میداد از ۱۰۴شرکت دولتی، ۱۰۳شرکت ضرر میدهند و تنها شرکت نفت است که سودآور است.(شاه - میلانی ص ۴۲۲)
اقشار کمدرآمد مشکلاتشان به نسبت سرمایهداران اندکی! بیشتر بود. چرا که رسماً گفته میشد ما(یعنی دولت شاه) به آنها(اقشار کمدرآمد) اجازه نخواهیم داد که درآمدشان اضافه شود!
این، حیرتانگیزترین نکتهای بود که در یک مملکت میتوان شنید!
یک نمونه از چنین مواردی را مجاهد نامدار محمود عسگریزاده، از اولین رهبران مجاهدین در کتابش آورده است:
«در گفتگویی که خبرنگار کیهان با نخستوزیر در اسفند ۱۳۴۹ انجام داده بود، بعد از اظهارنظر وی درباره بودجه، آقای هویدا در پاسخ این سؤال که بودجه امسال تورمی است فرمودند: بودجه جدید نوعی توزیع عادلانه ثروت را ممکن خواهد کرد. از آنجا که افزایش درآمدها متوجه قشرهای کوچک شهری که هماکنون مصرفکنندگان در مقیاس وسیعاند نخواهد بود، امکان گرایش تورمی، باز هم کمتر خواهد بود! ملاحظه میشود که آقای نخستوزیر خیلی رسمی گفتهاند که ما، به فقرا اجازه نخواهیم داد که درآمدشان زیاد شود»!(منبع کتاب اقتصاد به زبان ساده)
البته این سرمایهداران بودند که میتوانستند سرمایههایشان را بردارند و بروند.
کارگران، دهقانان، دستمزدبگیران و اقشار میانهحال نه امکان مهاجرت به کشورهای دیگر را داشتند و نه تمایلی به ترک سرزمین خود و وانهادن آن به دیکتاتور!
به همین علت هم، زحمتکشان و اقشار تهیدست و میانهحال برای حل و فصل مشکلاتشان بهجای مهاجرت، راهکارهای خودشان را بهکار بستند: انقلاب و سرنگونی نظام!
کاری که با کمی تأمل سرانجام در سال ۵۷ انجام دادند.
نگاهی به دستآوردهای شاه در زمینه پیشرفت و گسترش حوزههای آخوندی و افزایش تعداد طلبههای مفتخور، هر میهنپرستی را دچار شگفتی میکند.
افزایش تعداد مساجد، حوزهها، طلبهها و امتیازها و تسهیلاتی که برای ادامه موجودیت تضمین شده به کار بسته میشد، تماماً محصول کمکهای بیشائبه شاه به آخوندها بود.
محمدرضا شاه پایهگذار بنیادهای رسمی ارتجاع مذهبی در جامعه ایران
محمدرضا شاه نیز مانند پدرش علاوه بر آن که بهشدت خرافاتی بود، مانند او مرید آخوند جماعت هم بود! همانطور که رضاشاه با آوردن آخوند حایری یزدی به قم، به وی کمک کرد تا حوزه آخوندی قم بهعنوان یک قطب قدرت مذهبی در کشور جا بیفتد، محمدرضا شاه نیز شرایط و امکاناتی ایجاد کرد که طبق آمار بازگو شده توسط پرویز نیکخواه در رساله فوقلیسانسش، در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی شمار طلبههای ایران به طرز بیسابقهای افزایش یافت.
معافیت طلبهها از خدمت نظاموظیفه عمومی و دریافت کمکهزینه تحصیلی از دیگر مزایایی بود که به افزایش تعداد طلبهها منجر شد.
اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی شاه، در کتاب خاطراتش به اسم (من و برادرم) تعداد مساجد ایران در سال ۱۳۵۷ را تلویحا ۱۱هزار باب مسجد اعلام میکند.(اشرف پهلوی - کتاب من و برادرم چاپ تهران - نشر علم - تابستان ۵۷ صفحه ۳۳۷)
آماری که آخوندها منتشر کردهاند، نشان میدهد تعداد مساجد در سال ۱۳۵۶ حدود ۳۰هزار باب مسجد بوده است.
اشرف، خواهر دوقلوی محمدرضا شاه، در کتاب خاطراتش همچنین یادآور شده که برادرش یعنی محمدرضا شاه تا آخرین سالهای سلطنتش به آخوندها و طلبهها حقوق ماهانه میداده است! این در حالی بود که دانشجویان مملکت گاه برای خرید یک جلد کتاب درسی، در مضیقه قرار میگرفتند.
بیسبب نبود که تعداد طلاب حوزهها از سال ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۵۴ یعنی طی ۱۴سال، ۳۰۰درصد افزایش یافت و از ۶۰۰۰ نفر به ۱۸۰۰۰ نفر رسید!(عباس عبدی - درآمدی بر شکلگیری انقلاب اسلامی ص ۱۱۶)
امتیازهایی که شاه به حوزههای آخوندی و طلبهها داد باعث افزایش حیرتانگیز تعداد طلبهها شد
از دیگر امتیازهایی که شاه به آخوندها داد این بود که اجازه داد تحصیلات آخوندی با یک امتحان توسط دانشگاهها بهرسمیت شناخته شده و طلاب اجازه ادامه تحصیل در دانشگاه را با همان مدارک آخوندی پیدا کنند! از جمله چنین امتیازهایی باعث شد که ایران ناگهان با یک رشد انفجاری در آمار آخوند، حوزه آخوندی، مسجد و طلبه روبهرو گردد که در غیاب احزاب سیاسی عرفی، در شرایط بحرانی به قویترین تشکل سیاسی و حزبی در ایران تبدیل گردند!
بر همین قیاس میتوان این آمار را نیز به خوانندگان یادآوری کرد که تعداد هیأتهای مذهبی نیز طی ۹سال تنها (از سال ۱۳۴۴ به بعد) آن هم تنها در تهران به عدد باورنکردنی ۱۲۳۰۰هیات مذهبی ثبت شده برسد!(عباس عبدی همان منبع ص ۱۱۵)
شاه در حالیکه جوانان تحصیلکرده و میهنپرست را در زندانها انباشته میکرد، با فراهم کردن تسهیلات، به تولید انبوه آخوند پرداخته بود!
شاه زمینهساز قدرتیابی آخوندها و ارتجاع خمینی
افزایش عددی آخوندها، پیآمد بلاواسطهاش افزایش مساجد و حوزههایی بود که در عمل به بزرگترین نهاد اجتماعی ـ سیاسی مجاز کشور تبدیل گردیدند. نهادی که در فقدان احزاب سیاسی طبقات بالنده اجتماعی و انجمنهای پیشروی جوانان و زنان و در فقدان سندیکاهای مستقل و تشکلهای کارگری، به قدرتمندترین نیروی سیاسی کشور تبدیل گردید و در بزنگاه انقلاب بزرگ ضدسلطنتی، و در شرایطی که تمامی رجال ملی و چهرههای مبارز و پیشرو و مترقیای مانند رهبران مجاهدین و... یا توسط شاه بهقتل رسیده بودند یا در زندانها زیر شکنجه قرار داشته و از رساندن صدا و پیام خود به ملاء اجتماعیشان بازمانده بودند، خمینی با تکیه به همان دستگاه متشکل حوزهها و شبکه مساجد توانست رهبری انقلاب اجتماعی ایران را ربوده و انقلاب و مطالبات دمکراتیکش را ذبح نماید.
وجه بسیار ویرانگرتر این رویکرد شاه آنجا نمایان میشود که همین محمدرضا شاه در حالیکه با آخوندها خوش و بش میکرد و حداکثر، شقاقلوس آخوندها(یعنی خمینی) را برای درس و تحصیل به نجف تبعید میکرد یا در فرانسه به ژیسکاردستن فشار میآورد که خمینی را تحت فشار قرار ندهد، متقابلاً وقتی به روشنفکران و مبارزان مترقی میرسید، آنها را یا میکشت یا به زندان میانداخت!
بخشی از مصاحبه شاه با اوریانا فالاچی خبرنگار معروف ایتالیایی
محمدرضا شاه و ادعای پیام گرفتن از خداوند!
یکی دیگر از وجوه بارز شخصیت متناقض محمدرضا شاه، نکاتی بود که وی درباره پیام گرفتنش از خدا میگفت!(اسم مذهبی پیام گرفتن از خدا، «وحی» است). وی در حالی که به گواهی وزیر دربارش اسدالله علم، بهشدت اهل عیاشی بهمعنی مبتذل آن بود، همزمان با خرافهبافیهایی که روزنامههای تحت سانسورش منتشر میکردند، برای طبقات پایین جامعه، چهره یک فرد مهذب مذهبی به خود میگرفت.
وی گاه ادعا میکرد «کمربسته» حضرت علی است! یعنی حضرت علی آمده و او را برای نبرد یا هر کار دیگری تجهیز و تأیید و روانه کرده است!
گاه میگفت منجی وی در فلان سانحه، حضرت ابوالفضل العباس یا امام زمان بوده!
و گاه نیز مدعی میشد که از پیامبر و ائمه و حتی خداوند به وی پیام(وحی) میرسد!
وی این آخری را به اوریانا فالاچی خبرنگار معروف ایتالیایی گفته بود که ترجمه فارسی کتابش در تهران توسط انتشارات امیرکبیر در سال ۱۳۵۷ منتشر شد. انتشار آن کتاب در زمان محمدرضا شاه در ایران ممنوع بود چرا که مزخرفاتش، خود محمدرضا شاه را هم سرافکنده کرده بود.
محمدرضا شاه مانع رشد طبیعی اقتصادی اجتماعی ایران
درباره محمدرضا شاه و آنچه که کرد و درباره ۳۳۰۰زندانی سیاسی که خودش یکبار اعتراف کرده بود و البته بسیار بیش از این بود، میتوان این نوشته را تا دهها صفحه دیگر ادامه داد اما آنچه که در نهایت باید درباره وی گفت این است که:
محمدرضا شاه با ۳۷سال دیکتاتوری بر اساس یک الگوی اقتصادی اجتماعی شکستخورده، که مجاهد کبیر سعید محسن در بیدادگاه شاه به پوچ بودن آن در قیاس با دیگر الگوهای موجود در آن زمان پرداخت(۱)، راه رشد مستقل و دموکراتیک ایران را سد کرد و آنچه را که در کارنامه وی میتوان نوشت این است که:
شاه ایران را از کشوری با بافت بورژوا ـ ملاک به یک الگوی بورژوا کمپرادور تبدیل کرد که در اولین مواجهه با بحرانهای اقتصادی اجتماعی بهسرعت فروریخت.
همچنین باید تکرار کرد که شاه با بازگذاشتن دست آخوندها در گسترش نهادهای ارتجاعی خود و کمک به آنها، از یکسو و با ضدیت حاد و بیمارگونه با روشنفکران واقعی از سوی دیگر، بسیاری از رجال ملی ایران را یا کشت یا در زندانها از چشم مردم پنهان نگاهداشت و هنگامی که نظام وابستهاش زیر ضرب واقعیت انقلاب فروپاشید، مملکت را به کثیفترین، ارتجاعیترین و عقبماندهترین جناح اپوزیسیون سپرد تا آخوندها، سرکوبگری ناتمام وی را تمام کنند و مملکت را به ظلمات مادون سرمایهداری فروکشند.
این فاجعه در حالی اتفاق افتاد که مردم ایران بهدنبال تحقق یک انقلاب دموکراتیک برای رشد و ترقی و عدالت اجتماعی بودند.
ایران در دوران زمامداری محمدرضا شاه نه تنها از رشد مستقل ملی بازماند بلکه حتی از رشد طبیعی بورژوایی نیز واماند و در نهایت بهعنوان کشوری با ساختاری وابسته و در غیاب رهبران شهید و اسیرش، طعمه افعی قهار ارتجاعی شد که تحت عنایات ملوکانه زیسته و در آستین سلطنت رشد کرده بود.
ناگوارترین پیآمد سرکوب نیروهای مبارز ملی و مترقی توسط محمدرضا شاه
تنها یک لحظه تصور کنید که به جای خمینی و خامنهای و رفسنجانی و بهشتی و مانندانشان، رجال میهنپرست و نامداری همچون دکتر فاطمی و حنیفنژاد، سعید محسن، بدیعزادگان، رجوی، شکراله پاکنژاد، پویان، احمدزاده، خیابانی، جزنی، اشرف رجوی و... زمام امور را به دست میگرفتند. انقلابیونی که تنها بازمانده آنها مسعود رجوی پیشاپیش اعلام کرده است خواهان هیچ مقام و مسئولیتی در هرم قدرت آتی ایران نیست و تنها مسئولیتش را عبور پیروزمند مردم ایران از گردنه خطیر انقلاب کنونی در براندازی ارتجاع و سپردن قدرت به دست مردم میداند.
آخرین پیام رادیو تلویزیونی شاه به مردم ایران در آبان سال ۱۳۵۷ یکی از ارزشمندترین اسناد تاریخی وضعیت اجتماعی ایران در دوران سلطنت اوست که در شمار مهمترین اسناد دیکتاتوری سراسر فساد دوران حاکمیت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران! و خدایگان بزرگ ارتشتاران! در سینه تاریخ محفوظ خواهد ماند!
آخرین اعتراف محمدرضا شاه
شاید درست باشد نواری را که محمدرضا شاه در پاسخ به انقلاب مردم ایران در روز ۱۴آبان سال ۱۳۵۷ پر کرد و در رادیو تلویزیونهای حکومتی پخش کرد، آخرین کلام کامل و مفصل او خطاب به مردم ایران بدانیم. همان نواری که بعدها به نوار «من صدای انقلاب شما را شنیدم» معروف شد. در آن نوار محمدرضا شاه ضمن تأیید اینکه حکومتش آکنده از ظلم و فساد و اختناق و فشار و سرکوب و فساد مالی و سیاسی و بیقانونی و... بوده، گفت:
«ملت عزیز ایران، در فضای باز سیاسی که از ۲سال پیش بهتدریج ایجاد میشد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بهپاخاستید.
انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تأیید من بهعنوان پادشاه ایران و بهعنوان یک فرد ایرانی نباشد...
...من آگاهم که به نام جلوگیری از هرج و مرج و آشوب، این امکان وجود دارد که اشتباههای گذشته و فشار و اختناق تکرار شود،
من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که به نام مصالح ملی و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار، این خطر وجود دارد که سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود،
اما من... متعهد میشوم که خطاهای گذشته و بیقانونی و ظلم و فساد، دیگر تکرار نشده بلکه خطاها از هر جهت جبران نیز گردد.
متعهد میشوم... قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است، بهصورت کامل به مرحله اجرا درآید،
من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.
من... آنچه را که شما برای به دست آوردنش قربانی دادهاید، تضمین میکنم.
تضمین میکنم که حکومت آینده ایران بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی، به دور از ظلم و فساد خواهد بود».
اعتراف به فشار و اختناق و فساد مالی و فساد سیاسی و بیقانونی و ظلم و فساد
محمدرضا شاه در آخرین پیام مفصل خود به بخشی از جنایات و خیانتهایی اعتراف کرد که هر یکشان میتواند یک نظام را در ظرفی دمکراتیک، سرنگون کند.
او البته دیر اعتراف کرد، اما حداقل اینک خوبست بازماندگانش با حقیقت آنچه که طی ۵۰سال توسط رضا و محمدرضا شاه بر این مملکت گذشته است، از زبان همان پادشاهی که مدیریت آنهمه ظلم و فساد و اختناق و بیقانونی را رسماً برعهده داشته و پدر تاجدار همینان بوده، گوش کنند و در برابر سهم خود در آن ماجرا، اندکی شرم کرده و طلبکار یک ملت و انقلابی نشوند که بهعلت کشته و زندانی شدن رهبران اصلیاش توسط همان پدر تاجدار!، انقلابشان به تاراج خمینی رفت.
محمدرضا شاه البته بسیار ظلم کرد و بسا خون ریخت، اما خوبست بازماندگانش همین اعتراف بازپسینش را (بدون ورود به اینکه آن را هم بر سبیل سیاست از «سرزبان» بیان کرده یا از «تهقلب») پاس داشته و آزرمگین، دست از سر مردم بردارند.
پایان
بیشتر بخوانید:
.................................
۱. مجاهد کبیر سعید محسن در بیدادگاه محمدرضا شاه گفت: با یک مقایسه عینی مابین ۵۰سال سلطنت پهلوی(سعید محسن در سال ۱۳۵۰ این سخنان را ایراد کرده که مصادف با پنجاهمین سال سلطنت پهلویها بود) و ۲۰سال حکومت خلق چین و ۱۰سال حکومت کوبا و الجزایر به این نتیجه میرسیم که سیستم حکومتی شما سیستمی پوسیده است که عمر تاریخی آن نیز سالهاست سرآمده است. مدافعان این سیستم برای زنده نگهداشتن آن، به جای عملیات عمرانی و تولیدی مجبورند ۲۰میلیارد فرانک پول برای یک جشن صرف کند تا دفاعی باشد از یک متد کهنه و قدیمی.(دفاعیات سعید محسن از اسناد منتشره سازمان مجاهدین خلق ایران)