سه معیار رقم خوردن سرنوشتی نیک یا بد
تجربیات تاریخی در علل تداوم دیکتاتوریهای موروثی در ایران، تأکید میکند که شعور سیاسی، میتواند شامل چنین معنایی باشد:
۱ ــ تشخیص «منافع ملی» شامل: هویت ملی / تمامیت ارضی / نفی سلطهٔ یک گروه بر آحاد مردم / فرصتهای برابر سیاسی، اقتصادی، آموزشی، فرهنگی، علمی و ورزشی برای همگان / برابری زن و مرد / پاسداشتن زبان / حفظ میراث ملی و تاریخی / دوری جستن از تعرض سیاسی و جغرافیایی به ملک و اقلیم و سرزمینی دیگر.
۲ ــ تشخیص تضاد اصلی سیاسی ــ اجتماعی ــ فرهنگی که مانع عمدهٔ تأمین منافع ملی است.
۳ ــ تشخیص ضرورت آزادی، دموکراسی و برابری و تقدم آنها بر هر گونه منافع شخصی، گروهی و دولتی.
دانای کل یا هوشمند؟
آیا داشتن این سه شاخص «شعور سیاسی»، الزاماً دانش فراوان آکادمیک و کلاسیک و رسانهیی میخواهد؟
فرق اسپارتاکوس با کراسوس چه بود؟
فرق امیرکبیر و ستارخان با پادشاهان قاجار و ملازمان دربارشان چه بود؟
از این نمونهها در تاریخ جهان و ایران و هماکنون در مبارزه با جمهوری اسلامی و در مماشات و همسویی با آن بسیار است.
مشخصاً در ۴۴سال گذشته در برابر دسیسهها و بازیهای سیاسی حاکمیت ولایت فقیه و لابیها و همسویان و مماشاتگران با آن، «شعور سیاسی» با سه شاخص اشارهشده، در حداکثر نبود؛ ولی با هر قیامی و با گسترش ارتباطات و اطلاعات، مدام به دامنه و گسترهٔ آن افزوده میشود و ژرفای شناخت آن عمق مییابد.
مبنای شعور سیاسی
«شعور سیاسی» در پیوند مستقیم با خردگرایی متکی بر تفکر و نگرش همهجانبه پیرامون صورت مسألهٔ اصلی، تضاد اصلی و ضرورت اصلیِ مرتبط با منافع ملی است. مثلاً:
صورت مسألهٔ اصلی ایران ۱۴۰۱ صفبندی ارتجاع آخوندی از یکطرف و صفبندی اصلیترین نیروهای برانداز آن در طرف دیگر است.
تضاد اصلی ایران ۱۴۰۱ حاکمیت ولایت فقیه است.
ضرورت اصلیِ ایران ۱۴۰۱ آزادی، دموکراسی و برابری است.
این سه، رابطهٔ تنگاتنگ با تأمین منافع ملی دارند.
حالا اگر صورت مسألهٔ اصلی ایران بین دیکتاتوری ولایت فقیهی و دیکتاتوری پادشاهی و سلطنتی تفسیر شود،
اگر تضاد اصلی ایران نه حاکمیت ولایت فقیه، بلکه نیرو یا جریانی دیگر و حتی کشوری دیگر تعیین شود
و اگر ضرورت اصلی ایران نه آزادی و دموکراسی و برابری، بلکه اصلاح رژیم آخوندی و مماشات با آن و مانور بر روی میز این حاکمیت اتخاذ گردد، خیانت به منافع ملی ایران است. این خیانت، ناشی از «بیشعوری سیاسی» است که تباهیِ سرنوشت یک میهن و ملت را رقم میزند.
نمونههای بیشعوری سیاسی
[یادآوری نمونههای بیشعوری سیاسی: تقدم اصل ولایت فقیه بر آزادی و دموکراسی و برابری / جنگافروزی خمینی برای سرپوشنهادن بر سرکوب آزادی / با سلطهٔ مطلق ولیفقیه، لیبرالها و امپریالیسم را دشمن اصلی ایران معرفی کردن و رفتن زیر عبا و قبای ولیفقیه / خاتمی و ۲ خردادیها را مصلح نظام ولیفقیه تصور کردن و افتادن در دام دروغ آن و خدمتگزار خریدن عمر نظام شدن / با سلطهٔ مطلق ولیفقیه، دم زدن از انتخابات و نمایش دادن انگشت رنگی بهمعنی حق رأی در جمهوری اسلامی / مماشات با دیکتاتوری آخوندی با هدف مهار تروریسم آن بهقیمت قتلعام زندانیان سیاسی و تداوم سرکوبگریهای سیاسی و زنستیزی و... / شرکت در نمایشهای رنگارنگ بهاصطلاح فرهنگیِ حاکمیت ولایت فقیه، با سوءاستفادههای کلان دیکتاتور از چهرهها و نامها و وجاهت اجتماعیشان با هدف خرید اعتبار برای حاکمیتاش / سیاهی لشکر بازیهای وزارت اطلاعات با اصلاحطلبان و سلطنتطلبان شدن / سیاهی لشکر و مؤید بازی مبتذلی تحت عنوان «نظرسنجی» مجازی در سایهٔ دیکتاتوری مطلق آخوندی شدن / مغلوب پروپاگاند فضاپرکن جمهوری اسلامی علیه مخالفانش شدن و همان ادبیات و اتهامها و بهتانها را علیه اصلیترین نیروهای وفادار به آزادی و مبارزان اصیل سرنگونیخواه ملایان تکرار کردن / در سلطهٔ مطلق ولیفقیه با بهخدمت گرفتن دین و حجاب برای سرکوب آزادیها، به دام باحجاب و بیحجاب و بادین و بیدین افتادن و بیشترین خدمت را به تداوم سلطهٔ دیکتاتوری مذهبی مرتکب شدن/ و...]
آیا همراهی و دامنزدن به چرخهٔ دیکتاتوری به دیکتاتوری، نشانهٔ قاطع بیشعوری سیاسی و تاریخی نیست؟ آیا سرنوشت مردم ایران این باید باشد که اسیر دیکتاتوریهای موروثی باشند؟
آیا بر پیشانی ایرانزمین نوشته شده است که دیکتاتور قبلی با وساطت استعمار، مملکت را به دیکتاتور بعدی بدهد و دیکتاتور بعدی به ورثهٔ دیکتاتور قبلی و این چرخه، الیالابد ادامه داشته باشد؟
آیا با این همه نشانه در تاریخ معاصر ایران، با این همه زخم کاری بر گردهٔ مردم از توارث دیکتاتوریهای قاجاری ــ پهلوی ــ فقاهتی، همراهی با پاسکاری بین دیکتاتور فقاهتی و ورثهٔ دیکتاتور پهلوی، بیتعارف، نشانهٔ اوج «بیشعوری سیاسی» نیست؟
فوریت برانداختن چرخهٔ میان دیکتاتورها در ایران
قیامهایی که از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ و سپس قیامهای ۸۸، ۹۶، ۹۸، ۹۹، ۱۴۰۰ و اکنون ۱۴۰۱ ادامه داشته و دارند، قصد جدیِ انسانی و ملی و تاریخی کردهاند که این چرخهٔ فاسد و استثماریِ بین مرتجعین شاهی و شیخی را برای همیشه قطع کرده و متوقف کنند.
تولد ایران نوین فردا در گرو پیشبرد چنین نبردی در ۱۴۰۱ تا نهایت تحقق هدف این نبرد است. این نبرد محتاج «شعور سیاسیِ» حداکثری میباشد.
چند ویژگی «شعور سیاسی»
دارندهٔ «شعور سیاسی» ابنالوقت نیست. با جریان تبلیغات چشمپرکن مجازی، سرد و گرم نمیشود. اهل ابتذال پوپولیسم فالووری نیست.
دارندهٔ «شعور سیاسی» برگهای بازی اتاق فکر دیکتاتور را تشخیص میدهد و هرگز روی میز آن بازی نمیکند. هرگز مغلوب طولانی شدن مبارزه با دیکتاتور نمیشود که تسلیمگرایانه بگوید «حالا هر کی جای اینها آمد، بگذار بیاید». با طولانی شدن مبارزه و پیچوخمهای ناگزیرِ درگیر شدن با دسیسههای پیش رو، هوشمندتر میشود.
دارندهٔ «شعور سیاسی» همواره جریانهای امروز را با چشمانداز و نتایج احتمالی آنها در آینده، میسنجد. در این سنجش، همواره «منافع ملی ایران» را مد نظر دارد.
دارندهٔ «شعور سیاسی» میخواهد شناسنامهٔ سرنوشت ایران را از امضاگذاری چرخهٔ فاسد دیکتاتوریهای موروثی بهدرآورد تا کلمات آزاد شوند، فکرها بالغ شوند، دیدگان بینا گردند، سیاست در ایران «باشعور» شود تا ایرانی از لای چرخدندههای سدهها و دههها چرخهٔ فاسد دیکتاتوری خلاص شود، نفس تازه کند، خود را بیابد که ایران، ایران گردد.
بازی «بیشعور» روی میز دسیسه
بنابراین بازی «وکیل و وکالت» راهانداختن در گرماگرم قیامی برای سرنگونی دشمن اصلی منافع ملی ایران و پشت سر گوسالهٔ سامری آن راه افتادن، یک بازی ابلهانه روی میز دسیسههای دیکتاتور با شاخص «بیشعوری سیاسی» است. همینقدر که در این چند روز به هر میزانی اذهان مردم و رسانهها را معطوف به خود کرده، گویای ترفندی کثیف و ضد ملی علیه روند قیام ۱۴۰۱ است. علیه قیامی با تمرکز مونیستیِ ملیاش بر نفی کامل حاکمیت ملایان و رأس فاسد آن.
استمرار قیام با تمرکز بر نظام ولایی؛ پادزهر ترفندها و دسیسهها
هماکنون برای استمرار قیام ۱۴۰۱ که میتواند ایرانزمین را به هدف پایان دادن به چرخهٔ دیکتاتوری برساند، بیش از همیشه به «شعور سیاسی» نیاز است. اکنون تمرکز بر کف خیابان و استمرار قیام با تمام فراز و نشیبهایش، پادزهر این بازیهای شاهی ــ شیخی است. بیشک تمام روشنگریها پیرامون این خیانت به قیام ۱۴۰۱، آزاد کردن انرژیها و افکار عمومی برای تمرکز هر چه بیشتر بر این قیام و پیشبردن آن با همبستگی و اتحاد سراسری میباشد.