فریادهای دلخراش مادری در جلو ماشین گشت اغفال [ارشاد] که از ربودن دختر بیمارش جلوگیری میکرد، هم ناقوس فراخوان به وجدانهای بیدار ناظران و حاضران بود و هم دادخواهیِ سلامت و حفاظت دخترش در مقابل ربایندگان و دزدان دختران و زنان در خیابانهای شهرهای ایران. این فریادها اما فقط یک وجه برجسته در چند ثانیه از یک بیدادگری چندجانبه بود.
این صحنه در میان انبوه صحنههای مشابه که گماشتگان والی ضدبشر، روزانه در ایران آخوندزده و اشغالشده تکرار میکنند، از آنچنان قساوت و دنائتی برخوردار است که هر بیننده را هم در حیرت و بهت فرومیبرد و هم فراخوان به دادخواهیِ سراسری و ملی برای نجات ایران میدهد. تردید نباید کرد که تماشای این صحنهٔ چند ثانیهیی، حجمی از توفانیترین خشم و کینه و نفرت را نسبت به حاکمیت ولایت فقیه در سراسر خانهها و شهرهای ایران بههم گرهزده و متحد نموده است.
چنین قساوت و سنگدلی و جنایتی تنها در عداد رفتار اشغالگران و متجاوزان به یک کشور متصور است. جلادان غاصب حقوق اولیهٔ انسانها، در زیر لوای والی ضدبشر، نماد بزرگترین حرمت انسانی و خانوادگی و اجتماعی را که در مادران متبلور است، زیر پا میگذارند، استغاثه و تمنای او را نادیده میگیرند و بر پیکر او ماشین رانده و به کناری پرتاب میکنند. وقتی عاملان والی شریعتپناه، با مادری بیپناه و فریادرس دختر بیمارش چنین کنند، دیگر چه حرمتی برای اولیهترین حقوق شهروندان ایران باقی مانده است؟
ثانیههایی که با این جنایت حیرتانگیز پیش میروند، نمایشگر تحکمات والی ضدبشری هستند که میخواهد غرور و غیرت یک جامعه را زیر چرخهای ماشین ربایندهٔ انسانها له کند و حرمت و غرور یک اجتماع را بشکند. سکوت و تماشای این تعدیهای اشغالگرانه، فرجهیی برای تداوم میدانداری چنین جنایاتی است. این نمونهها ــ که در دیکتاتوری ولایی کم نبوده و نیستند ــ لحظههای فوریِ آزمایش وجدانهای بیدار و حاضر و ناظر هستند تا واکنش انسانیِ جامعه در وهلهٔ نخست، یاریرسان و حامی قربانی دادخواه باشند و سپس پاسخ و هشداری به مأموران حاکمیت اشغالگر.
مزدوران پادو دیکتاتوری مذهبی ـ سیاسی ولایت فقیهی، بهعمد و بهفرموده، جلو چشم عابران و شاهدان چنین میکنند تا قدرت اعتراض و همبستگی را بهزعم خود بشکنند. رژیم ملایان در برههٔ کنونی که موج در موج اعتراضات اقشار و زنان، امان از اتاق فکر نظام بریده است، به چنین جنایات آشکاری متوسل میشود. هدف اتاق فکر نظام البته از ارتکاب این نمونهها در کف خیابان و منظر عموم، از یکطرف مستولی کردن فضای ارعاب، عادی کردن چنین جنایات و بهدنبالش به انحطاط کشاندن جامعه و به محاق بردن وجدان انسانی است و از طرف دیگر، عرض اندام در مقابل اعتراضات مداوم مردم که این روزها رأس نظام را نشانه رفتهاند.
پیداست که جنایت آنقدر سنگین است و آنچنان روح و روان یک جامعه را میآزارد که معمولاً در چنین نمونههایی، بعید نیست که آمران به امر، عاملان پادو و میدانی را قربانی کنند. یادآوری میشود چنین توهینهایی به شهروندان ــ بهخصوص به دادخواهی یک مادر ــ آنچنان نفرت و کینهیی انفجاری را فشرده میکند که نمونهاش را در خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس دیدیم که منجر به انفجار اجتماعی و سقوط حاکمیت تونس شد.
اکنون بازتاب این جنایت علیه مادران، خشم و کینه و نفرت افزونشوندهٔ کاربران ایرانی را در شبکههای مجازی برانگیخته است. این توهین آشکار به نماد حرمت خانوادگی و اجتماعی و به وجدانهای انسانی در کف خیابان، نه بخشودنی است و نه فراموش شدنی. این خشم و بغض انسانی که اکنون در رگ جامعهٔ ایران دویده و تکثیر شده است، خامنهای و آمران و عاملان دستآموزش را رها نخواهد کرد. حداقل مطالبهٔ اجتماعی و عمومی این باید باشد که شخص خامنهای پاسخگوی این جنایت حیرتانگیز باشد.
بیشک بازتاب وسیع اجتماعی و رسانهییِ چنین رفتاری با مادران فریادرس و دادخواه، بسا بیش از نمونههای پیشین دامن نظام ملایان را خواهد گرفت و سوختبار اعتراض و خروش و قیامهایی خشمآگینتر خواهد شد. ایرانزمین با چنین نمونههایی انباشته از بمب در کمین لحظهٔ موعود شده است.