گردهمایی مقابل ملل متحد؛ درخواست محاکمهٔ ابراهیم رئیسی؛ حمایت از برنامهٔ ۱۰مادهای مریم رجوی
صدای حقیقی ایران را چه کسی نمایندگی میکند؛ یک فاشیسم از نفسافتاده و متکی به چوبههای همیشه برپای حلقآویز یا خلقی که هیچ فرصتی را برای قیامآفرینی از دست نمیدهد و کانونهای شورشیاش یک آن از آتشافکنی بر مراکز سرکوب غافل نیستند؟
این سؤال میتواند دو پاسخ متفاوت در دو اردوی مختلف داشته باشد. دولتهای غرق در پراگماتیسم تجارتپیشه و چشم فروبسته بر ابعاد فاحش نقض حقوقبشر در ایران، خواهند گفت، نمایندهٔ ایران همان کسی است که اینک ویزای آمریکا را گرفته و در پشت تریبون مجمع عمومی ملل متحد قرار گرفته است.
مردم بهستوه آمده و آزادیخواه ایران و وجدانهای بیدار نظری دیگر دارند. گماشتهٔ اعزام شدهٔ خامنهای به مجمع عمومی سازمان ملل نمایندهٔ مردم ایران نیست. او حتی در آن اندازه و قواره هم نیست که تمامیت باندهای حاکمیت را نمایندگی کند تا چه رسد به مردم ایران. او یک جلاد منفور و تحت تعقیب قتلعام زندانیان سیاسی در سال۶۷ است.
شورشگران آزادی و ایرانیان آزادهای که مقابل مجمع عمومی سازمان ملل گردآمدهاند، دو هدف موازی را پی میگیرند: «درخواست محاکمهٔ ابراهیم رئیسی و حمایت از برنامهٔ ۱۰مادهای مریم رجوی». این دو هدف یکی جنبهٔ نفی دارد و دیگری اثبات.
آنها در سماجت بر اهداف خود مانند رزمندگان آزادی و کانونهای شورشی ارادهای خستگیناپذیر دارند. بسیاری در روزهای پیشین قدم در این کارزار گذاشتهاند.
کسانی که یک روز پیش از این گردهمایی، از خیابان مجاور هتل محل استقرار ابراهیم رئیسی رد میشدند، آنها را میدیدند که تلاطم رنگهای پرچمهایشان چشم هر بینندهای را به خود جلب میکرد. بیاعتنا به شلاقکش باران بر گونههایشان ایستاده بودند. فریاد برمیآوردند. بارانیها و چترها و پلاکاردهای زرد رنگشان در زمینهٔ شلوغ خیابان امید، شادی و زیبایی میپراکند. آنها با دیگر یارانشان، اینک مانند جنگلی متراکم از قامتهای استوار ـ با رنگینکمان پرچمهای افراشتهٔ ایران بر سر دست ـ ایستادهاند تا ایران دیگری را ترسیم کنند.
شعارهای آنان بارها در خیابانهای ایران و جهان طنینانداز شده است:
«فریاد هر ایرانی/ مرگ بر خامنهای رئیسی»
«میجنگیم میمیریم/ ایرانو پس میگیریم»
«خون شهیدانمان/ رنج اسیرانمان/ در تو گره میخورد رجوی قهرمان»
«نه سلطنت نه رهبری/ دموکراسی برابری»
آنان نیامدهاند تا تغییر در کشورشان را از دولتها گدایی کنند. نیامدهاند تا نیروی دیگری را جز توان لایزال خلق قهرمانشان برای آزادی، آدرس بدهند. قبلهٔ آنها دیپلماتها و درهای فروبستهٔ ساختمانهای رسمی نیستند. آزادی را در خیابانهای نیویورک یا هر کشور غربی دیگر نمیجویند، دل در خیابانهای شورشی ایران دارند. تنها درخواستشان از دولتهای جهان این است که بیش از این در کنار خامنهای و گماشتهٔ بدنام او نایستند. بیش از این به قاتلان ۳۰هزار مجاهد و مبارز آزادی مدد نرسانند و بیش از این سیاست تروریسم و گروگانگیری این رژیم را با اهدای میلیاردها دلار از سرمایههای غصبشدهٔ مردم ایران تقویت نکنند.
پیام آنها این است که مجمع عمومی سازمان ملل نباید تریبون ایران را در اختیار یک قاتل پیشانی سیاه قرار دهد؛ بهجای آن باید به محاکمهٔ بیدرنگ او برخیزد.
پیام آنها این است که این رژیم بهرغم تمام بگیر و ببندها و سریال بیوقفهٔ اعدام و سرکوب نتوانسته است بر طینت شورشی و ناآرام جامعهٔ ایران فائق بیاید. جامعه و مقاومت ایران با یافتن راهبرد امتحان پس دادهٔ کانونهای شورشی، در هیأت جدیدی عرضاندام کرده و بسیار قویتر سرفصل آغاز قیام سراسری است.
ممکن است دولتهای دستاندرکار سیاست زنگخوردهٔ مماشات نخواهند صدایشان را بشنود اما زمانهٔ تشنهٔ تغییر، برای شنیدن چنین صداهایی گوشهایی تیز و شنوا دارد. تاریخ در تداول و سمتگیری حقیقی خود به جانب آنان متمایل خواهد گردید.
مارتین لوتر کینگ جملهای دارد که مؤید این واقعیت است:
«قوس جهان بسیار بلند و کشیده است اما همواره به سوی عدالت خم میشود».