«تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم» ــ حافظ
همایونباد خجستهنوروز ۱۴۰۲ خورشیدی
با سال۱۴۰۱ از کجا تا به کجا آمدهایم؟
در مزرعهٔ زمان چه از خواستههای سیاسی ــ اجتماعیمان کاشتهایم و اینک بر قلهٔ شاخسار ثمر سالش چه داریم؟
با آغاز سال۱۴۰۱، که فکر میکرد در پایان آن، جامعهیی به آستانهٔ رقم زدن بزرگترین تحول سرنوشتسازش پای نهد؟
آیا بر این باور مشترک هستیم که در یک سال گذشته، مدارهای کمی تحولات ایران در شش ماه اول ناگهان به مداری کیفی در شش ماه دوم جهش نموده و چشمانداز آیندهٔ ایرانی نوین را در دیدرس قرار دادهاند؟ شاخص یا راهنمای این چشمانداز چیست؟
تفاوت دو نگرش با یک مثال مهم و روشنگر
اصل پایهیی برای نگرش به تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یک جامعه، دیدن آنها در بستر پیشروندهٔ تاریخ با سمتوسوی تکامل اجتماعی است. از این منظر، تحولات اجتماعی در جوامع بشری هیچگاه روندی ثابت و یکسان ندارند؛ گاه در شتاب و پیشرویاند، گاه در آرامش و سکون و گاه در نبرد با موانع و سدها. برآیند این شتابها و سکون و چکاچکها در بستر تاریخ، رو به جلو و تحقق مرحلهیی از تکاملشان است. یک مثال روشنگر از قرون وسطا که بسیار شبیه وضعیت چهار دههٔ گذشتهٔ ایران است:
در فاصلهٔ قرن چهارم تا اواخر قرن پانزدهم میلادی ــ معروف به قرون وسطا یا میانه ــ حاکمیت سیاسی فئودال و سلطهٔ مذهبی کلیسا دست در دست هم، تاریکترین قرنها را علیه هر گونه آزاداندیشی و باورهای فلسفی و علمی، بر اروپا مستولی کرد.
یک نگرش استاتیک و صوری استدلال میکرد که ظاهر جامعه میگوید حاکمیت خودکامهٔ سیاسی و مذهبی همراه با سکون و سکوت اجتماعی است. یک نگرش دینامیک و پویا تمامی آن تحولات میان حاکمیت و جامعه را در بستر جوشان تکامل اجتماعی میدید.
در آنجا روند طبیعیِ پیشرفت اندیشه و تکنولوژی و علم و فلسفه بهمثابه رودخانهیی متلاطم به دیوارهٔ صخرهٔ حاکمیت سیاسی و مذهبی برخورده بود. آن رودخانه فقط به شکست صخره و عبور فکر میکرد و هر دم در تکاپوی ضربات کاری برای آزاد شدن انرژیهایش بود در حالی که آنچه چشم را پر میکرد، دیوارهٔ صخره و سلطهٔ آن بود. از منظر تکامل اجتماعی تردید نبود که رودخانه با انرژی بالندهاش منطبق بر پیشرفت طبیعی و ترقی در بستر تاریخ است و صخره منطبق بر جزمیت سکون و بازدارندگی، بیهیچ راهکاری برای پاسخ به رودی که حیات طبیعیاش را دارد و در روند پیشرفتش جویبارهای جدید هم به آن میپیوندند.
آن نبرد البته حدود ۱۱۰۰سال طول کشید ولی تاریخ گواهی داده است که در آن ۱۱قرن بیشترین پیشرفتهای فلسفی، علمی، ادبی، سیاسی، فرهنگی و هنری علیه حاکمیت مشترک فئودالیسم و کلیسا محقق شد. در نهایت، اتحاد همهٔ این پیشرفتها در اواخر قرن پانزدهم، «رنسانس» معروف اروپا را رقم زد.
به چنین روندی میگویند پیشرفت ناگزیر تکامل اجتماعی در بستر پرکشاکش تاریخ نبرد رهایی و انقیاد، آزادی و استبداد.
جهش از شرایط عینی به شرایط ذهنی
در سال۱۴۰۱ همچون سالهای پیشین بسیاری اعتراضات، اعتصابها و تحصنها از جانب اقشار مردم ایران علیه استبداد سیاسی، چپاول اقتصادی، تخریب زیستمحیطی و زنستیزیِ نظام آخوندی صورت گرفت. همهٔ اینها کمیتهای بههم پیوستهٔ یک غلیان و خشم اجتماعی بوده و هستند که همواره مترصد نقطهٔ جهش به کیفیت سرنوشتساز میباشند. این نقطهٔ جهش که آن را باید لحظهٔ انفجاری «شرایط عینی» قیام و انقلاب بدانیم، در آستانهٔ نیمهٔ دوم سال شعلهور شد. از این رو سال۱۴۰۱ را باید تحول «شرایط عینی» بهجانب تحقق «شرایط ذهنی» دانست. این دستآورد از ثمرات دستآوردهای قلهٔ این سال است. سال۱۴۰۱ را با شرح چگونگی رسیدن به این دستآورد، در محورهای زیر بررسی میکنیم:
کاوههای بالقوهٔ دیروز؛ رهبران برانداز امروز
۱ ـ تضاد دیرینهٔ زن ایرانی با حاکمیت زنستیز قرونوسطایی آخوندی از یکطرف به اوج خود رسید و از طرف دیگر پیشتازی زنان در بزرگترین جنبش سیاسی ــ اجتماعیِ چهار دههٔ گذشته علیه حکومت ملایان محقق شد. اکنون موضوع زن ایرانی یکی از اصلیترین چالشهای بود و نبود نظام ولایت فقیه شده است. رژیم در مقابل این چالش حاد و جوشان، هیچ راه برونرفتی جز سد و دیوار و صخره ندارد. نتیجه جز عبور ناگزیر زن ایرانی از این سد و دیوار نخواهد بود. عبوری که فرو ریختن سد نظام، نتیجهٔ طبیعیِ آن خواهد بود.
در این جنبش بزرگ، از جانب محافل نوکیسه و تازه از راه رسیده که چشم به میوهچینی از آن داشتهاند، تلاش شد مطالبات تاریخیِ زن ایرانی را که در کانون آن نفی استبداد سیاسی و مذهبی بوده است، به جدال باحجاب و بیحجاب تبدیل کنند. رژیم آخوندی هم بلافاصله روی همین جدال انحرافی سوار شد تا شأن این انقلاب و جنبش بزرگ را نزد مردم ایران و منظر جهانیان نازل جلوه دهد.
دو سه هفتهیی بیش نپایید که ریشهداری اصالت انقلاب علیه دیکتاتوری آخوندی این جدال انحرافی را پس زد تا زن ایرانی با هر نوع انتخاب شخصی پوشش، نبرد متمرکز با خودکامهگان اهریمنی ولایی را پیش ببرد و کماکان الهامدهندهٔ جنبش و مبارزه و پایداری برای رهایی ایران از هر گونه دیکتاتوری باشد.
زنان از آغاز صدارت خمینی، کاوههای بالقوهٔ ضحاک ولایی بودهاند. در سال۱۴۰۱ رهبران پیشتاز و برانداز و کابوس تمامیت نظاماند.
چالش بود و نبود تا سقوط محتوم
۲ ـ حقانیت، اصالت، مردمی و گستردگی قیام ۱۴۰۱ موجب بروز بزرگترین شقه و شکاف و ریزش در نظام آخوندی شد. خامنهای با تصفیهٔ تمام باندهای حکومتی، رئیسی جلاد را گماشته بود که بهقول خودش همهٔ مشکلات دولتهای قبلی را برطرف کند؛ اما حافظهٔ تاریخیِ مردم ایران از مشتی جلاد، شکنجهگر، بازجو، پاسدار، تروریست و چماقدار تحت عنوان کابینه و دولت، مجالی به خامنهای نداد و بزرگترین قیام علیه گماشتگان خامنهای و شخص خودش را به چالش بود و نبود نظام بالغ نمود. بدینگونه گستردهترین ریزش از سر و بدنهٔ نظام تا جایگاه اجتماعی آن محقق شد. مشروعیت رژیم آخوندی حتی در درون خود هم ترکهای جدی برداشته و چالش گریبانگیر میان باندهایش شده است.
اکنون شعار «مرگ بر خامنهای» نقل و نبات هر تجمع و اعتراضی ــ حتی بین کودکان ــ در ایران شده است. گزمههای حکومتی در مقابل گستردگی اجتماعی این شعار، هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
آثار فراگیر و مستقیم تحولات سال۱۴۰۱یعنی استمرار چالش بود و نبود نظام تا سقوط محتوم.
شفافسازی ماهیتها و صفبندیها
۳ ـ تکانهای عظیم یک قیام اجتماعی بهمدت ۵ماه در کف خیابانهای شهرهای ایران و چشمانداز نزدیک سرنگونی حاکمیت، اتاق فکر نظام را در معرض بود و نبود قرار داد. توسل به سرکوب عریان و موج روزافزون دستگیری از یکطرف و دسیسهپیشگی برای منحرف کردن مسیر و مطالبات قیام از طرف دیگر، مرحلهیی تازه را در استمرار قیام رقم زد؛ مرحلهیی که ویژگی آن، رو آمدن ماهیت نیروها در دو جبههٔ خلق و ضدخلق شد.
تا پیش از این مرحله، بهنظر میرسید در صحنهٔ سیاسی ایران یکسری مواضع و فعالیتها با شاخص مرزبندی قاطع در برابر دیکتاتوری حاکم، تعیینتکلیف نیستند؛ اینان از طرفی خود را در شبکههای اینترنتی مخالفان نظام آخوندی و حتا گاه دشمن آن جلوه میدادند و از طرفی دشمنی هیستریک با تمام جنبشهای آزادیخواهی تاریخ معاصر ایران و انقلاب سال۱۳۵۷ از خود بروز میدادند. اینان طی ۴۴سال گذشته در خارج ایران هیچ تشکل سیاسی و فعالیت مداوم و حرفهیی علیه نظام آخوندی نداشتهاند، بعضاً سالیان متمادی در سایهٔ حاکمیت ملایان زیسته و زندگی کردهاند. با وجود این، ناگهان در تداوم قیام ۱۴۰۱ سر از برف زندگی شخصی درآورده و برای خود جایگاه وکیل سلطنتی مردم و اپوزیسیون آلترناتیو جمهوری اسلامی با شاخصهای «فتنه مصدق»، «مرگ بر کمونیست»، «مرگ بر مجاهد»، «نفرت از فتنه ۵۷» تعریف میکنند!
از آنجا که در نبرد اصالت و ابتذال، آشکار شدن ماهیتها یک امر ناگزیر علمی و قانونمند است، اصالت قیام ۱۴۰۱ با شاخص نفی هر گونه دیکتاتوری و با نشانههای نبودن هیچ جریان اصلاحطلب و سلطنتطلب در این قیام، خیلی سریع ماهیتها را رو کرد. آشکار شد که اینان با راهانداختن بساط وکالت و نظرسنجی در متن قیام ۱۴۰۱ همراه با چاشنیِ ضدیت هیستریک با جنبشهای ضددیکتاتوری در ۱۲۰سال گذشته و با انقلاب ۵۷ و مبارزان و مجاهدان دیرینهٔ این دههها، نظر کردههای دسیسهٔ اتاق فکر نظام با مجموعی از اصلاحطلبان، نایاکیها، ساواکیها، سلطنتطلبان و برخی سلبریتیها هستند. اتاق فکر نظام با جلوداری اینان و برخی رسانههای سفارشی، البته توانست تمرکز بر قیام را بهجانب بهاصطلاح تفسیر و تحلیل فعالیتهای اینان سوق دهد.
چنین دسیسهیی علیه قیام ۱۴۰۱ بهمثابه «عدو شود سبب خیر»، باعث موج افشاگری و روشنگری در صحنهٔ سیاسی داخل و خارج کشور برای زدودن ویروس شیخی ـ شاهی از پیکر قیام شد. موج مرزبندیها بین جبههٔ آزادی و نفی هر گونه دیکتاتوری با جبههٔ دیکتاتوری و وابستگی بهجریان افتاد. مسیر تکامل اجتماعی قیام به مرحلهیی رسید که باید روزبهروز ماهیت نیروها و افراد را عیان و آشکار کند. چشماندازی روشن شد که تا قبل از این مرحله بهنظر میرسید در فردای پس از سقوط نظام ولایت فقیه باید رقم میخورد.
اکنون روشن شده است که تمام جریانهای مشوشساز و مخدوش کنندهٔ مسیر و اهداف قیام ۱۴۰۱، بهطور عملی در جبههٔ نظام آخوندی و عروسکهای کوکی اتاق فکر آن هستند.
چنین روشنگریها و ترسیم مرزبندیها را ــ با تمام وقت و انرژی کلانی که طی این دو ماه صرف آن شد ــ باید یکی از مراحل تکاملی قیام ۱۴۰۱ دانست. تردیدی نیست که با زدودن کامل این ویروس از پیکر قیام و جامعهٔ ایران، صحنهٔ سیاسی مملکت ما از بسیاری شیطانسازیهای اتاق فکر نظام آخوندی تهی خواهد شد و سرنگونی نظام ملایان شتابی صدچندان خواهد گرفت. فراموش نکنیم که بازوهای نگهدارندهٔ این نظام، علاوه بر سرکوب داخلی، دو عامل مهم مماشات دولتها و شیطانسازی علیه اپوزیسیون اصیل و دیرینه و تاریخیاش بوده است.
یک میهن دادخواه، یک جغرافیای انفجاری
۴ ـ در سال۱۴۰۱ بحران زندانی سیاسی علیه نظام و جنبش دادخواهی خون شقایقهای آزادی، هر چه بیشتر گسترش یافت. این دو پدیده ۴۴سال است دامن حاکمیت ولایت فقیه را رها نکردهاند. این دو پدیده، خانهخانهٔ ایرانزمین را به جنبش سراسری سرنگونیخواهی پیوند دادهاند. اکنون مزار شقایقهای قیامهای این سالیان ــ خاصه قیام ۱۴۰۱ ــ به کانون خشم ملی و استمرار قیام تبدیل شدهاند. اکنون مستمر شدن تجمع خانوادهها جلو زندانها، حاکمیت را مستأصل کرده است. اکنون یک نظام اشغالگر است که خود را در محاصرهٔ بیستو چهار ساعتهٔ یک میهن دادخواه و یک جغرافیای انفجاری احساس میکند.
تعیین تکلیف مسیرها و راهحلها
۵ ـ یکی دیگر از دستآوردهای تحولات سیاسی و اجتماعی سال۱۴۰۱ تعیینتکلیف شکل نبرد و راهحل نهاییِ سرنگونی حاکمیت اشغالگر آخوندی است. واقعیت این است که قیام این سال برآیند تمام قیامها طی این چهار دهه است. در این چهار دهه هیچ راهی از توسل به قانون، حقوق، مدنیت، مسالمت، اعتراض، تظاهرات و تحصن نبوده است که در مقابل این حاکمیت آزمایش نشده باشد. با طی همهٔ این راهها و مسیرها، حاکمیت به هیچ خواستهیی پاسخ نداد که برعکس حقوق نداد، گرانتر کرد، فقیرتر کرد، مجبور به مهاجرت و فرار مغزها کرد، تبعید کرد، دستگیر کرد، شکنجه و کور کرد، کشت و اعدام کرد و حتی مانع برگزاری بسیاری یادبودها شد!
همهٔ اینها در بانک خشم مردم و جامعه جمعوجمع شدند و منجر به قیامی شدند که در مسیر تکاملش به راهحل قاطعیت و رادیکالیسم رسید. تبلیغ «خشونتپرهیزی» بهمعنی ندادن هیچ قیمتی برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، از قضا پشتوانهیی برای استمرار عمر این حاکمیت نکبت و ملعنت است.
از پس عبور از تمامی راهحلهای نامبرده، کانونهای شورشی اکنون میدانداران استمرار قیام و پاسخ کف خیابان به حاکمیت شدهاند؛ چرا که با تمام ضرورتهای تبلیغی و سیاسی در شبکههای مجازی، حرف اصلی قیام ۱۴۰۱ و مسیر اصلی سرنگونی نظام ولایت فقیه در کف خیابان است و با سازماندهی محقق خواهد شد. از قضا میزان اصالت تاریخی و اعتبار سیاسی هر نیرویی به میزان پیوند فکری و عملیاش به پیشبرد سازماندهانهٔ قیام و پراتیکهای آن در کف خیابان بستگی دارد.
مشروعیت هر گونه فعالیت دیپلماتیک و سیاسی در خارج ایران ناشی از ربط این فعالیتها به پیشبرد و تداوم قیام در کف خیابانهای ایران و کسب حمایت برای بهرسمیت شناختن این مبارزه برای مردم ایران و کانونهای شورشی است.
انقلابی فراتر از رنسانس
سال ۱۴۰۱ با پنج محور فوق، ایرانزمین را به آستانهٔ رقم زدن بزرگترین تحول سیاسی و اجتماعی علیه اشغالگران فقاهتی و ولایی رسانده است. همانگونه که در آغاز مقاله یادآور شدیم، تحولات سال۱۴۰۱، مرحلهیی ناگزیر از تکامل اجتماعی جامعهٔ ایران را محقق نمودهاند؛ مرحلهیی که تداوم آن در سال۱۴۰۲ فقط یک چشمانداز دارد: انقلاب دگرگونساز سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در مداری بسا فراتر از رنسانس اروپا.