کلیدواژههایی مانند «انقلاب»، «انقلابی» و «آزادی» از نخستین واژگانی بودند که بهنحوست خمینی و ایلغار ارتجاعی او آلوده شدند. هنر ضدانقلابی خمینی تحمیل استبداد موحش ولایت فقیه به یک کشور متمدن و یک انقلاب دمکراتیک بود. او برای اینکار ابتدا به ذبح کلمات و تجاوز به حرمت آنها پرداخت. کلماتی که تاریخی از رنج و خون انسان را در پساپشت خود حمل میکردند. بهدلیل این تجاوز و خیانت نابخشودنی، پسماندگان نظام سلطنتی از جوانان رقمزنندهٔ انقلاب ۵۷ طلبکار بودند و آن عامل مکافات خمینی میدانستند. در حالی که آن نسل درخشان، مانند جوانان دههٔ هشتاد امروز، گناهی جز این نداشت که پیشگام تغییر به سوی آزادی و دمکراسی شده بود. خیانت خمینی و ربودن رهبری انقلاب از سوی او هیچ ربطی به جانفشانی و فداکاری ستودنی آن نسل نداشت. آنها از پیشتازانی مانند مجاهدین و فداییها و شهیدان نبرد مسلحانه الهام گرفته بودند. خمینی بهمحض سفتکردن پای خود در قدرت، نخستین کسانی را که به قربانگاه برد همان جوانان انقلابی بود.
خیانت عظیم خمینی به اعتماد مردم ایران و اندیشهٔ آزادیخواهی، بزرگترین شیطانسازی را در مورد واژگانی مانند «انقلاب» و «آزادی» موجب شد تا جایی که قلمهای در خدمت و متأثر از پروپاگاندای آخوندی برای ابدی جلوه دادن استبداد دینی و سرنوشت تیره و تار مردم ایران مینوشتند:
«بخش تأثیرگذاری از مردم براندازی جمهوری اسلامی را تنها گزینه ناگزیرِ پیش روی خود نمیبینند، و از سوی دیگر، سازوکارِ پیچیده اعمال قدرت در جمهوری اسلامی در مهارِ جامعه و مدیریت سیال نارضایتیها کارآمد است. هزینههای انقلاب علیه رژیم بهدلیل توانایی آن در کاربرد خشونت بالاست؛ بدون آنکه حتی با قبول هزینهها تضمینی برای پیروزی انقلاب متصور باشد...
جامعه امروز ایران بسیار اتمیزه (atomized) شده است. روحیه و همبستگیِ اجتماعیِ لازم برای بسیج عمومی علیه حکومت وجود ندارد. افراد، بهرغم مشکلات فزاینده، عموماً میکوشند زندگیِ روزمره خود را بهنحوی بگذرانند که تا جای ممکن از آسیبها دور بمانند» (مهدی خلجی. رادیو فردا. ۳بهمن ۹۷).
فوران آتشفشان خشم فرو خفتهٔ مردم ایران، در شهریور و مهر ۱۴۰۱ و استمرار آن تمام این تئوریبافیها را نقش بر آب کرد. آنچه اکنون در خیابانهای ایران رقم میخورد، انقلابی درخشان در امتداد انقلاب ۵۷ است. چه شد؟! مگر این همان «جامعهٔ اتمیزه» و بری گشته از «روحیه و همبستگی اجتماعی» نبود؟!
لنین «در سقوط انترناسیونالیسم دوم» در مورد «موقعیت انقلابی» (مجموعه شرایطی که منجر به انقلاب اجتماعی میشود) ۳ ویژگی برمیشمارد:
۱ـ ادامه حاکمیت برای رژیم حاکم بدون ایجاد تغییرات امکان ندارد؛ بحران در میان سران حاکمیت یعنی بحران سیاسی در طبقهٔ حاکم موجب پیدایش شکافی میشود که نارضایتی و شورش مردم ستمدیده در آن راه مییابد. برای شروع انقلاب معمولاً کافی نیست که پایینیها نخواهند به روال سابق زندگی کنند، بلکه علاوه بر آن لازم است که بالاییها هم نتوانند به روال سابق حکومت کنند.
۲ـ تشدید بیسابقه فقر و بدبختی مردم ستمزده که کار را بهنحوی بیسابقه به تشدید تضاد بین مردم و هیأت حاکمه میکشاند.
۳ـ افزایش قابل توجه فعالیتهای مردمی که به هنگام «آرامش» تن به غارت میدهند؛ اما در سرفصلهای توفانی و شورش تحت تأثیر بحران عمومی و یا در نتیجه اقدامات هیأت حاکمه بیشازپیش و به مبارزه تاریخی جلب میشوند و بهنحوی بیسابقه آمادگی پیدا میکنند که بهعمل انقلابی دست بزنند».
این سه ویژگی را میتوان بهصورت عینی در ناصیهٔ خیابانهای ایران دید. امروزه دیگر کسی برای شیطانسازیهای قبلی از انقلاب و انقلابی بودن تره هم خورد نمیکند. حتی بچهٔ شاه نیز ناگزیر است با عبارت «انقلاب ملی» از خیزش بزرگ مردم ایران یاد کند.
بهیاد بیاوریم که مسعود رجوی در دفاع از انقلاب ۵۷ گفته بود:
«انقلاب عظیم ما نه مرده و نه خاکستر شده، بهعکس، جریان دائماً عمیقشونده و روشنگر خود را بهرغم همهٔ خاکسترهایی هم که بر سرش ریختهاند، هر روز و هر ساعت، در هر کوی و برزن، در داخل هر کلاس و هر خیابان و هر خانه و خانواده، دارد ادامه میدهد... هر انقلاب برای رسیدن به بلوغ خودش باید از مراحلی عبور کند، باید از درون قلوب و ضمایر تکتک آحاد جامعه بگذرد».
امروز بلوغ این انقلاب را در خیابانهای ایران میتوان به چشم دید و افتخار کرد. آری، هنوز نبرد ادامه دارد. هدف این نبرد آزادی، دمکراسی، بهروزی، پیشرفت، برابری زن و مرد و یک جمهوری دمکراتیک بر اساس جدایی دین و دولت است. پس از ۴۳سال گسست، اینک پیروزی انقلاب دمکراتیک مردم ایران در چشماندازی بس نزدیک است.