بنبست بیهمتا، غلیان تضادها
هر چه تحولات به سمت تعیینتکلیف شرایط بغرنج نظام آخوندی پیش میروند، شاهد به غلیان آمدن واقعیتهای رسوب کرده در روابط فیمابین جناحهای رژیم هستیم. به موازات این غلیان تضادها، تلاقی دو واقعیت انکارناپذیر و اثرگذاری بلافصل و مستقیم آنها بر موقعیت کنونی نظام آخوندها، حاکمیت و بازیگران قدرت را دچار سردرگمی و بنبست بیهمتا در ۴۰سال گذشته نموده است. این دو واقعیت که با تلاقی یکدیگر چنین وضعیتی را رقم زدهاند، عبارتاند از: قیامهای سالهای اخیر مردم ایران که تعادلقوای اجتماعی را علیه رژیم کرده است / آسیب دیدن جدی سیاست جهانیِ مماشات با حاکمیت ولایت فقیه.
عقدهگشایی برای سرکیسه کردن قدرت
برآیند چنین وضعیتی در درون رژیم آخوندی موجب سرباز کردن عقدههای بیشتر از یک طرف و تلاش برای سرکیسه کردن قدرت و سلطهٔ باندی از طرف دیگر است. نمودی از بروز چنین وضعیتی را در این عبارت میتوان خلاصه نمود: «آدمی به فکر فرو میرود که قدرت چیست که حاضرند بهقول علی(ع) نیزه را از سینه خود رد بکنند، تا به پشت سری اصابت کند؟». (روزنامه همدلی، ۱۸تیر ۹۸)
چهل سال تمدن زیر چکمه قرون وسطا
حاکمیت ولایتفقیه ۴۰سال با عقیده و منش قرون وسطایی، انرژی و توان و استعداد خلقی را به هیچ انگاشت، عقبماندگیِ عقیدتی و استبداد سیاسی را بههم آمیخت، در معیت و سلطهٔ چنین عقیده و سیاستی تا توانست ویرانی و جنایت بهبار آورد. حالا مکافات آثار همهٔ اینها گریبان نظام را گرفته و در بازخوردشان، اعتراف چنین تعبیری از خودیهایش را پس از ۴۰سال ناگزیر کرده است: «هنوز در دوره قرون وسطی باقی ماندهایم و همواره میان عقیده و روش، هیچ تمایزی قایل نیستیم...ایمان به یک روش، بهمعنای جنگ یکی علیه همه است». (همان منبع)
شناخت نقش «دیو» نه در خشت خام که در جام جهانبین
یادآوری میشود که مجاهدین خلق و نیروهای ترقیخواه از همان بدو شکلگیری نظام آخوندی، بر ویژهگیِ اصلیِ «قرون وسطایی» آن تأکید داشتند و این ویژهگی را خطری جدی علیه آزادی و خواستههای قیام ۵۷عنوان میکردند. از قضا همین تشخیص درست بود که ماهیت تاریخی خمینی را به نسل جوان و نوخواه ایران شناساند. از قضا همین تشخیص درست و علمی بود که در سیرک خاتمی، تفاوت بارز و خط فاصلی میان مواضع مجاهدین و مقاومت ایران با باقی جریانهای کشید. زمان و تاریخ هم اثبات کرد که نظام آخوندی بهدلیل ویژهگی بارز و خاصالخاص «قرون وسطایی»اش از پس هیچ مانور و ترمیم واقعی و تغییر دورانساز برنمیآید. بیمسما نیست اگر چنین خوانشی از مهیبترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران را به شناخت نقش «دیو» در جام جهانبین تکامل اجتماعی مشابهت نمود.
اکنون هم تمام تضادهای جامعه ایران و بینالملل با این نظام بهدلیل قرون وسطایی» بودن هویت ایدئولوژیکی و ماهیت تاریخی آن است. از قضا به همین دلیل هم تضادهای داخلی آن با وجود ولایت فقیه، هرگز هم نمیآید و همواره در برابر جامعه جهانی در بنبست است. از قضا بهدلیل همین بنبست تاریخی است که برای ابراز وجود سیاسی، هیچ راهی جز تروریسم و جنگافروزی و سرکوبگری ندارد.
مخاطب واقعیِ تحریم کیست؟
با شروع تحریمها علیه نظام، شاهد تبلیغات عوامفریبانهٔ دستگاه آخوندی بودیم و هستیم که تحریمها را علت ناهنجاریهای اقتصادی مثل بیکاری و فقر و تورم و...معرفی کرده و میکنند. رادیو و تلویزیون و مطبوعات آخوندی همواره تلاش کرده و میکنند که معیشت مردم ایران را هدف تحریم نشان دهند. خامنهای و روحانی هم مدام «مردم» را ترجمه «نظام» و «دولت» قلمداد میکنند تا تحریم را «بیشترین فشار علیه مردم ایران» جا بیندازند! اگر چه این ترفندها و فرافکنیهای آخوندی سالهای سال است که نزد مردم ایران پنبهاش زده شده و موجب تسخر و طنز جامعه گشته است، با این حال شرایط بنبست کنونی نظام ولایتفقیه موجب بروز این واقعیت در جنگهای درون نظام هم گشته است: «در صدر و ذیل مقالههای روزنامههای اصولگرا این جملات مشعشع خودنمایی میکند که ۸۰درصد مسایل کشور مربوطه به حوزه مدیریت داخلی است، ۲۰درصد مربوط به تحریمها است». (همان منبع)
پردهبرداری از استراتژی جنایت علیه مردم ایران
در تکمیل چنین واقعیتی، از ریشه و اساس کل بحرانهای جامعه ایران هم پرده برداشته میشود؛ پردهای که البته مردم و مقاومت و مبارزان ایران سالهاست آن را از نهانخانهها و اندرونیترین حجرههای نظام آخوندی کنار زدهاند و امری پوشیده نیست. این واقعیت آشکار را در زمینههای کودتای فرهنگی، فراری دادن مغزها، قتلهای زنجیرهیی و هزار جنایت دیگر و نیز علت فاجعه و بحران معیشت در ایران کنونی را، با یک همانندی تاریخی، چنین اعتراف میکند: «اگر حیات اندلس (سلطهٔ اعراب مسلمان بر اسپانیا از قرن هشتم تا پانزدهم میلادی) دچار فروپاشی شد، تنها بهدلیل تهاجم فرهنگی و امثالهم نبود. بلکه به این دلیل بود که در اندلس نیز کوتهنظران صدرنشین شدند و اندیشمندان مفلوک و خانهنشین و هم آنان بودند که ساختارهای سیستم رانتیِ حامی ـ پیرو را قوام و دوام بخشیدند و شد آنچه نباید بشود». (همان منبع)
همه یک قماش و کرباس
واقعیت این است که تضادهای داخلی این رژیم بر سر مردهریگ قدرتپرستی و سلطهگری میباشد و هر دو جناح در بلعیدن سرمایه و دارایی مردم ایران برای حفظ نظام، هیچ تردیدی ندارند که از قضا همسو و متحد عمل میکنند: «کم نیستند اصلاحطلبانی که در حسرت یک لقمه قدرت، روزگار میگذرانند و چه بسا به بسیاری از لطایفالحیل متشبث میشوند». (همان منبع)
تیغ داس و گلوی یاس
وقتی موضوع کار و سیاست یک کشور میشود دعوا بر سر کسب قدرت، آثار اجتماعی آن همین وضعیت اقتصادی و معیشتی میگردد که مردم ایران بهای سنگین آن را میپردازند و هیچ چشمانداز بهبودی پیش رویشان نیست. وقتی موضوع کار حکومت میشود حفظ قدرت و سلطهگری بههر قیمت و موضوع مردم و جامعه میشود تلاش و تقلا برای بقا، در چنین تقسیم کاری که حکومت رقم زده است، حاکم میشود تیغ داس و مردم میشوند گلوی یاس! تداوم این زد و خورد، لاجرم در جنگ منافع باندی از زبان خودیهای نظام درمیآید که: «غیرقابل انکار است که نتیجه بحرانهای ناشی از دوگانگی ساختاری، مردم بیشتری را آواره کوچه و خیابان میکند؛ مردمی که با یک زلزله و سیل دیگر قادر به تأمین یک سرپناه برای خانواده خود نیستند». (همان منبع)
بنبست ساختاری با رأس ولایت فقیه
تضاد ساختاری نظام آخوندی با رأسی چون ولایت فقیه، تنها بهای سنگین از جامعه ایران نمیگیرد، بلکه بهدلیل عقبماندگی تاریخی، هیچ همخوانی با تمدن بشری برای همزیستی مسالمتآمیز با جهان را ندارد. چنین تضاد ساختاری بهطور مداوم در درون نظام آخوندی منجر به شقه و شکافها شده و ادامه دارد که در شرایط کنونی حادتر هم گشته است. حاد شدن این تضاد ساختاری با محوریت ولایت فقیه، موقعیت کنونی نظام را هدف گرفته و منجر به چنین کش و واکشهایی حتی نسبت به «استراتژی جنگ» نظام در منطقه گشته است: «نمیتوانید مشکلات ساختاری را منکر شوید. مشکلاتی که ناشی از دوگانگی ساختاری داخلی و عدم نگرش استراتژیک به نظام بینالملل است...اکنون ثابت شده که استراتژی جنگ در خارج از مرزها، امالقرا را از جنگ و تحریمهای شبه جنگ برحذر نمیدارد». (همان منبع)
ابعاد استراتژیک بنبست دوطرفه
این روزها دو موضوع مذاکره یا جنگ، بدل به دو دیوار بنبست در دو طرف خامنهای شدهاند که در هیچکدام روزنهای برای نظام وجود ندارد. خامنهای هر کدام را که برود، تبعات و بار استراتژیک و بازگشتناپذیر دارد. این واقعیت که ریشه در خراب کردن همه پلها توسط خمینی و خامنهای دارد، آنچنان پاپیچ کل نظام شده است که ابعاد آن چنین به رخ کشیده میشود: «هر نوع استراتژی مقابله در حوزه خارجی، باید بپذیرد بعد از گرایش به توافق، هر نوع توافقی در نظام بینالملل نمیتواند ابعاد استراتژیک نداشته باشد». (همان منبع)
دردسرهای قرونوسطایی در دهکدهٔ جهانی!
در امر خشونت که در ذات و ماهیت و منافع نظام سلطهگر ـ بهخصوص از نوع توتالیتر مذهبی و جنسیتی آن ـ است، باید یادآوری نمود که اگر به خمینی بود، میخواست از همان آغاز سال ۱۳۵۸همهٔ منتقدان و مخالفان نظام را از هستی ساقط و قلع و قمع کند. دو سال بعد هم به خودش انتقاد کرد که «اشتباه کرد از همان اول انقلاب روزنامهها را نبست و عدهای را اعدام نکرد». آنچه دست خمینی را بسته بود، فضای نیمهباز سیاسی بعد از قیام ۵۷بود. آنچه هم که به گروههای سیاسی مربوط میشد، پیشگیری روند اصولی و قانونی توسط مجاهدین خلق بود که خوی وحشیگری و جنایتپیشگیِ خمینی را تا ۳۰خرداد ۶۰به میزانی کنترل کرد.
در شرایط کنونی هم آخوندها از بد روزگار در معرض عصر ارتباطات آزاد و دنیای شهروند ـ خبرنگار قرار گرفتهاند؛ وگرنه «از کوزه همان تراود که در اوست» که صدتا صدتا و هزار هزار در دهه ۶۰اعدام و تیرباران و قتلعام میکردند. در زمینه اجتماعی هم تمام مردم ایران در معرض وحشیگری باندها و دستهجات اوباش و لباس شخصیهای دستوربگیر از مراجع نظام هستند. چنین واقعیتهای تجربه شده و حکومتی که از همهسو توسط شهروند ـ خبرنگار ایرانی و جهانی زیر ذرهبین قرار گرفته، از یک طرف بنبست نظام و از طرفی ماهیت آن را اینطور بارز و بازگو میکند: «اگر نبود همین مقدار نظارت شبکههای اجتماعی، میزان خشونت به چه اندازه میتوانست باشد». (همان منبع)
بهراستی که دردسرهای روزگار دهکدهٔ جهانی، نان آپارتایدهای سیاسی و مذهبی و جنسیتیِ ولایی را آجر میکند!