معروف است که جهانگردی در بازدید از ایران، روز جمعه گذرش به کنار دانشگاه افتاد، صدای شعار مرگ بر همهٔ کشورهای جهان بجز عراق و سوریه و چین به گوش میرسید. پرسید: «اینجا کجاست و اینها کی هستند؟» گفتند: «اینجا دانشگاه است، اینها هم نمایش هفتگی حکومت است، تحت عنوان نماز جمعه!» جهانگرد پرسید: «پس استادان و دانشجویان کجایند؟» گفتند: «در زندان!» گفت: «مگر زندان جای دزدها نیست؟» گفتند: «نه، دزدها در حاکمیت هستند!»
این مثال اگر چه استعاره و طنز، اما بهخوبی نشاندهندهٔ گوشهیی از نتایج حکومت آشفتهبازار ولایت است. میزان دشمنی و کینهٔ عمیق خمینی از دانشگاه به اینجا رسیده که نام و مکان دانشگاه، مورد سوءاستفاده حکومت ولایتفقیه قرار میگیرد؛ اعتبار دانشگاههای ایران بهشدت افت کرده؛ و دانشآموختگان دانشگاههای ایران نیز در عمل بیکار مانده و در سردرگمی از آیندهٔ نامعلوم خویش بیمناکند.
در رسانهها نیز گاهوبیگاه از دکترها یا مهندسهایی که بهدلیل بیکاری، به لولهکشی و مسافرکشی تا بلیطفروشی و کارگری و پیکموتوری مشغول شدهاند، دیده میشود؛ تا آگهی استخدام آبدارچی با مدرک لیسانس.
اعترافات حکومتی
کمی به گذشتهٔ نزدیک برمیگردیم تا پیشینهای از موضعگیریها و آمار حکومتی را بررسی کنیم.
در خرداد ۹۶ خبرگزاری مهر اعتراف کرد که بیش از ۳۶درصد از جمعیت بیکاران دارای تحصیلات دانشگاهی هستند. همچنین بیش از نیمی از فارغالتحصیلان دانشگاهها در جستجوی کارند. برآوردهای نهادهای حکومتی خبر از وجود ۷میلیون فارغالتحصیل میداد. همین عدد کافی است که نشان دهد چه جمعیت بزرگی از نیروی جوان کشور در چه چالش بزرگی درگیر هستند. اسفناکتر آن که طبق برآوردها تا دو سال دیگر (۱۴۰۰) جمعیت فارغالتحصیلان بیکار کشورمان به ۱۱میلیون نفر خواهد رسید.
در سال جاری اما، یعقوب محمدی فر، رئیس دانشگاه بو علی سینا همدان، اینچنین به نقش عوامل حکومتی در بروز این معضل اعتراف کرد: «... بسیاری از دستگاههای دولتی در سالهای قبل یکشبه مجوز تأسیس دانشگاه را گرفتند و تولیدکننده فارغالتحصیل شدند...»
او همچنین گفت: «وزارت علوم در سالهای اخیر هیچ مسئولیتی در قبال وظایف اصلی خود نداشت» (سایت روزنامه ایران. ۳۱فروردین۹۸)
غلامحسین حسینینیا، مشاور رئیس اتاق تعاون نظام ولایتفقیه تلویحاً میگوید که اصلاً حکومت دنبال اصلاح این وضعیت نیست. ولی با دجالیت مدل آخوندی این را بیان میکند: «متأسفانه برای حل مشکل فارغالتحصیلان یک اراده ملی وجود ندارد.»
البته باید به این مهرهٔ حکومتی گفت که ارادهٔ ملی مردم ما روشن است و هدف نهایی به زبالهدان ریختن نظام فاسد و فرتوت ولایت است.
وی در ادامه هم آب پاکی را روی دست مردم میریزد و رسما میگوید که اقتصاد نظامشان «اقتصاد رانتی» است. (تسنیم۲۲مرداد۹۸) در این سیستم فاسد طبعاً کسی از طریق درست به جایی نمیرسد و سرنوشت درس و دانشگاه و فارغالتحصیلاش هم روشن است.
این دست اعترافات البته اصلاً تازه و بدیع نیست. برای نمونه در سال۹۶ که ترس از سرنگونی بهدلیل قیامها سراسر نظام را در بر گرفته بود و هر کسی به زبانی دلایل آنرا برمیشمرد؛ نماینده مجلس ارتجاع از فسا ضمن لگد زدن به سیاست آموزش عالی حکومت ولایتفقیه و فقدان کیفیت آموزش در دانشگاهها گفت: «سالانه یکمیلیون از جوانان به دانشگاههای مختلف میروند. در بیست سال گذشته بیست میلیون نفر مدرک کارشناسی یا بالاتر دریافت کردهاند، بدون توجه به اینکه کیفیت این آموزشها چگونه است و اینکه ما چه تعداد مهندس، پزشک، حقوقدان و... میخواهیم و به چه تعداد هیأت علمی نیاز داریم.» (سایت حکومتی اعتماد- ۱۱اسفند۹۶)
نتیجهٔ فاجعهبار این است که جوانان جویایکار، ناامید از رسیدن به شغلی که برایش درس خوانده، نهایتاً روی به مشاغل کاذبی میآورد که نه علاقه دارند و نه تجربه و کارایی. در عوض نتیجهٔ سالها درس و آموزش و تخصصی که کسب کردهاند را باید بهخاطر «مصلحت نظام» یعنی میدان باز برای غارتگری باندهای حاکم و مافیای تجارت و سوداگری سپاه و... دور اندازند.
خبرگزاری ایلنا در ۲اردیبهشت۹۸طی مقالهیی در مورد این زخم و بحران اجتماعی میگوید «تحصیلکردگان از “کارگری ساده” هم استقبال میکنند!»
همچنین سایت حکومتی رویداد طی مقالهیی با عنوان «لشکر بیکاران تحصیلکرده» [عنوانی خوفناک برای آخوندها] از قول احمدرضا پیشبین، معاون فرهنگی دانشگاه جامع علمی کاربردی در حکومت آخوندی نوشت: «بیش از ۹۰درصد آموزشهای نظام آموزشی نامطلوب است!»
پرسش اینجاست که سیستمی را که به اعتراف مستقیم دستاندر کارانش، ۹۰درصد بازدهاش نامطلوب است، آیا میتوان «اصلاح» کرد؟ یا بالکل باید «بنیادش را برانداخت» و در آن «طرحی نو در انداخت»؟
سرچشمهٔ مشکل
واقعیت این است که ما در ایران امروز با یک سیستم سراپا فاسد روبهرو هستیم که روی هر پدیدهٔ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا علمی و حتی ورزشی دست بگذاریم، ردپای فساد سپاه و سایر ارگانهای دولتی و ولایتی در آن را بهخوبی میبینیم. در حاکمیتی که از جمهوریت یک انتخابات فرمایشی و نمایشی دارد؛ از اسلامیت هم یک نام مزورانه و دروغین؛ از اقتصادش هم که به گفتهٔ خمینی ملعون «مال خر!» است، جز دزدی و رانتخواری بیحساب و اختلاسهای نجومی، چیزی به مردم نمیرسد و نرسید؛ آیا از چنین سیستمی میتوان توقع داشت که سیستم کارآمدی و روزآمدی را در نظام آموزشیاش مدیریت بهینه کند؟ آیا در این ساختار دانشگاه و مدرک دانشگاهی محلی از اعراب دارد؟
به همین منوال تکلیف دانشآموختگان این سیستم معیوب هم روشن است. عمری به بیحاصلی پشت میزهای درس و دانشگاه تلف میشود بدون آن که امید چندانی به کارآیی تحصیلاتشان در فرصتهای شغلی آینده داشته باشند. این مجمل، وضعیت امروز دانشجویان و دانشگاههای ایران را تعریف میکند. از برگزاری کنکور گرفته تا دانشگاهها عملاً تبدیل به منبع درآمد بخشهای مختلف حکومتی یا شبهحکومتی، دولتی یا خصولتی شدهاند. فارغالتحصیلان این سیستم هم هر چه به سرشان آمد، کسی از مسئولان نظام ولایی ککش هم نمیگزد.
روشن است که این ساختار عملاً جز اتلاف وقت جوانان راندمان دیگری ندارد. اصلاحات جزیی و طولانیمدت با روش آزمایش و خطا هم تا چند نسل دیگر به نتیجهٔ مناسب نخواهد رسید.
امروزه در اعتراضات و فعالیتهای دانشجویان آگاه همین نتیجهگیری دیده میشود. اعتراضات بهحقی که اگر قرار باشد واقعاً به آنها رسیدگی شود، از همان صحن دانشگاه به کلیت نظام میرسد و تغییری همهجانبه را گریز ناپذیر میکند. همانگونه که در سایر زمینههای اجتماعی نیز حاصل نهایی اعتراضات مردمی، حتی وقتی از قیمت گوشت و پیاز آغاز میگردد، لاجرم به سقوط نظام پلید ولایت راه خواهد برد.
دانشگاه؛ بمب خوشهیی
اگر یک گام به عمق برویم میبینیم که بیکاری متخصصان و دانشجویان خیلی هم بیحساب و کتاب و ناشی از ندانم کاری و فقط فساد سیستماتیک نیست. در نظام ولایت از روز اول هدف این بود که دانشگاه ـ مکان مقدسی که همیشه مرکز بسیاری از تحرکات و تحولات اجتماعی بوده است ـ از محتوا خالی شود. خمینی در روزهای قبل از غصب حاکمیت که دانشجویان در صفوف مقدم تجمعات اعتراضی میتاختند و دانشگاهها نقش مهمی در قیام ضدسلطنتی داشتند، برای کسب حمایت دانشجویان گفت:
«اساتید دانشگاهها نمیتوانند آنطور که میخواهند به کار خودشان ادامه دهند. دانشجویان دانشگاهها هم نمیتوانند به کار خودشان آنطور که میخواهند ادامه بدهند. دولت برای تحمیل قدرت خودش تشبث میکند به یک عده چماقبهدست. هر گونه آزادی را از دانشجویان گرفتهاند. (نوفل لوشاتو، ۲آبان ۱۳۵۷)
اما همین که به قدرت رسید، در همان ماههای اول، کینه و ضدیت تاریخیاش را با دانشگاه و دانشجویان میهن برملا کرد و به صراحت گفت:
«ریشه تمام مصیبتهایی که تاکنون برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است. از این تخصصهای دانشگاهی بوده است... همه مصیبتهایی که در دنیا پیدا شده از متفکرین و متخصصان دانشگاهها بوده است. کشور ما را همین دانشگاهها به دامن ابرقدرتها کشاندند. حالا شما مینشینید و مینویسید که چرا دانشگاه تعطیل است؟ اگر به اسلام علاقه دارید، بدانید که خطر دانشگاه از خطر بمب خوشهیی بالاتر است. (خمینی در دیدار با دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه ـ ۲۷آذر ۱۳۵۹)