محمد مقیسهای، مرگفرمایی که نامش با کشتار، سرکوب و نقض گسترده حقوقبشر در ایران گره خورده بود، سرانجام گرفتار صاعقهٔ مرگ شد و به دیدار دوزخ شتافت. این قاضی خونآشام با نام مستعار «ناصریان» یکی از عوامل اصلی کشتار زندانیان سیاسی بود؛ جرثومهای از جنایت سیستماتیک دولتی که روح خبیث خمینی را نمایندگی میکرد.
از یک طلبه روستایی تا بازجوی اوین
محمد مقیسهای در روستایی از توابع سبزوار متولد شد. او پیش از استیلای حاکمیت آخوندسالار، هیچ سابقه سیاسی نداشت و پس از غصب انقلاب دستآوردهای ضدسلطنتی بهسرعت جذب ساختار حکومتی شد. با آغاز دهه ۶۰، وی فعالیت خود را بهعنوان بازجو و شکنجهگر در شعبه سوم زندان اوین آغاز کرد و بهزودی به یکی از مهرههای کلیدی سرکوب مخالفان حاکمیت تبدیل شد.
مقیسهای در دهه ۶۰، در زندانهای مختلف از جمله قزلحصار و گوهردشت بهعنوان دادیار ناظر زندان فعالیت داشت. در این دوران نظارت بر شکنجه و سرکوب زندانیان را عهدهدار بود و خود نیز در شکنجههای جسمی و روحی زندانیان سیاسی شرکت میکرد.
کشتار ۱۳۶۷ تاریکترین نقطه پرونده مقیسهای
محمد مقیسهای در جریان قتلعام تابستان ۱۳۶۷، یکی از دژخیمان اصلی اجرای احکام اعدام بود. این قتلعام بر اساس فتوای خمینی علیه زندانیان سیاسی، بهویژه اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق، انجام شد. او با قساوتی بینظیر، حکم اعدام صدها زندانی را صادر کرد.
در دوران به عهده داشتن مسئولیت موقت زندان گوهردشت اصرار داشت که حتی یک نفر از زندانیان هوادار مجاهدین خلق نباید زنده بماند و در تمام این مدت تلاش میکرد با شتاب تمام زندانیان حلقآویز شوند.
او حتی زندانیان بیمار را به چوبه دار سپرد. یکی از آنان ناصر منصوری (زندانی دچار قطع نخاع) و دیگری محسن محمد باقر (فلج مادرزاد از هر دو پا) بود.
ارتقای مقام به بهای خونریزی
آخوند خونآشام، محمد مقیسهای بهرغم نداشتن هیچ سابقه و دانش حقوقی، به پاس خوشخدمتیهایش به دستگاه سرکوب، به ریاست شعبهٔ ۲۸ دادگاه انقلاب تهران منصوب شد. او در این جایگاه نیز به صدور احکام سنگین و ظالمانهٔ اعدام و فشار علیه زندانیان سیاسی ادامه داد ودر آبان سال ۹۹ به دیوان عالی کشور منتقل شد.
محکومیت جهانی
نقش دژخیم مقیسهای در نقض گسترده حقوقبشر، او را به یکی از منفورترین چهرههای قضایی در سطح بینالمللی تبدیل کرد. در سال ۲۰۱۱، اتحادیه اروپا وی را به همراه ۳۱ مقام دیگر ایرانی بهدلیل نقض گسترده حقوقبشر تحریم کرد و از ورود به کشورهای عضو این اتحادیه منع نمود.
یک گواهی تاریخی
شاعر و نویسنده مجاهد خلق، حمید اسدیان در یکی از یادداشتهایش درباره محمد مقیسه نوشته است:
«از همان روزهای ابتدایی که قتلعام سیاه سال ۱۳۶۷ صورت گرفت من با دو دسته نامهای جدیدی آشنا شدم که برایم ناآشنا بودند. از یکسو قهرمانان سر به داری که شیردلانه ایستادند و بر حلقهٔ دار بوسه زدند و سرفرازی همه ما را تضمین کردند. و از سویی جانیانی که دست در خون بهترین فرزندان این خاک داشتند. با شقاوتی بیحد و قساوتی بیمانند. پیدا کردن این قاتلان و جلادان برای من و هر آن کس که خبرهایی از نسلکشی سیاه آخوندی داشتهاند به اندازهای اهمیت داشت که در آن سوی طیفش یافتن نام و یا گور شهیدی گمنام. برخی، نظیر نیری و رئیسی و اژهای، شناخته بودند و در طول زمان بیشتر رو شدند، اما جلادانی بودند، و هستند، که ما فقط نامی از آنها شنیدهایم. از جنایتهایشان کم و بیش خبر داریم ولی آنها با رذالت تمام چهره خود را مخفی نگه داشتهاند. آنها را باید مانند جنایتکاران نازی تک به تک از گوشه و کنار ایران و جهان یافت و در یک دادگاه علنی بینالمللی محاکمه کرد».
او میافزاید:
«بهطور خاص یکی از این جنایتکاران که در بین تمام زندانیان سیاسی دهه ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ و بعد از آن معروف است فردی است به نام محمد مقیسه (با نام مستعار ناصریان) آخوندی جنایتکار که شرح جنایتها و شقاوتهایش کتابی است سنگین که حتماً باید نوشته شود. او در سالهای اول دهه ۱۳۶۰ با نام حاج ناصر رئیس شعبه سوم زندان اوین بود و در شکنجه و کشتار مجاهدین و مبارزان بسیار فعال بود. اما بهطور خاص در جریان قتلعام سال۶۷ در گوهردشت کرج یکی از کسانی بود که ماهیت پلید خود و خمینی را بهوضوح تمام نشان داد. او کسی است که بهشهادت زندانیان نقش بسیار فعالی در دم تیغ دادن زندانیان داشت. نقل شده است که حتی وقتی که زندانیان از طناب دار آویزان بودند پاهایشان را میگرفت و به طرف زمین میکشید تا زودتر خفه شوند و در این میان چه بر سر زندانی میآمد خدا میداند. در سالهای بعد او در کسوت قاضی بیدادگاههای آخوندی برای بسیاری از مجاهدان و حتی غیرمجاهدان حکم اعدام صادر کرد و هنوز هم به این کار ادامه میدهد».
توهم و اشتباه تمام دژخیمان و مرگفرمایان
محمد مقیسه شاید او پیش از آنکه به مجازات اتودینامیک جنایتهایش گرفتار شود، باور نداشت که خون کسانی که بهناحق به زمین ریخته است، از قدرت فرعونی دیکتاتورها و خدایگانی چون ولیفقیه بسا بیشتر است. این توهم و اشتباه بارها تکرار شده تمام دژخیمان و مرگفرمایان است.