ضرورت طرح مسأله
پرداختن به موضوع و مسأله زنان طی چهار دهه گذشته، دامنهیی فراگیر داشته است. با روی کار آمدن نظام ولایت فقیه که ویژهگی بارز آن «زنستیزی» است، این موضوع به یکی از سوژههای همیشه مطرح در بین مردم ایران و مجامع گوناگون فرهنگی و حقوقبشری تبدیل شد. موضوعی که هنوز یکی از مشکلات اصلی جامعه ایران با حاکمیت آخوندی است. موضوعی که بدل به اهرمی تعیینکننده در راستای سرنگونی این رژیم گشته است.
به موازات همین تحولات، موضوع زنان در جبهه مقدم نبرد با دیکتاتوری آخوندی و در سازمان مجاهدین خلق، راه به یک تحول برد. آنچه در نبرد رو در رو با سرکوبگران خمینی و خامنهای در خیابانها و شهرها و زندانها روی میداد، پیشتازی در فداکاری، مقاومت و خلق حماسههای شگفتانگیز توسط زنان مجاهد و مبارز بود.
گنج رنج
بنابراین زن ایرانی چه در رو در رویی سیاسی و فرهنگی بهطور عام و چه در خط مقدم جبهه مبارزه برای سرنگونی حاکمیت، بهای دفاع از هویت انسانیاش و پیشتازی برای نیل به آزادی و برابری را میپرداخت؛ اما آن تحولی که باید بازتاب چنین ایثار و پایداری و پرداخت بها را بدل به گلی بر شاخسار مبارزات تاریخی زن ایرانی میکرد، هنوز در پرده ناباوریها و سنگینی اندیشههای تحمیلی قرون کهن مانده بود.
در وجهی دیگر، مبارزه با هیولای برآمده از قرون وسطا به هیأت خمینی و آخوندهای مرتجع، بدون نقش زنان بهمثابه پیشتازی این نبرد تاریخی، دچار کمبودها و شکافهایی میشد که نهایتاً نمیتوانست جلو سنگینیِ سرکوب ایدئولوژیک، فرهنگی و سیاسی توسط خمینی تاب بیاورد. بنابراین باید جهشی و دگرگونییی در اندیشه ـ چه زن و چه مرد ـ روی میداد تا رنجهای پیموده به گنجی بدل میگشت.
شناسایی اندیشه جنسیت
واقعیت مبارزه سرسخت و تمامعیار با دیکتاتوری ولایت فقیه که «اندیشه جنسیتی» در مرکز ثقل ایدئولوژی آن است، ایجاب میکرد که زنان و مردان مجاهد به یک شناسایی و نبرد تاریخی علیه اندیشه جنسیتی بپردازند. کلنگ این دگرگونیخواهی را مریم رجوی بر زمین بسیار سخت و کوبیده شده به قدمت عمر انسان زد. مریم رجوی چراغی را روشن کرد که اساساً در جوامع جهان سوم با فرهنگ سنتی مردسالار، یک بدعتگذاری و خرق عادت بود. صدای برخورد این کلنگ با زمین صلب «زنستیز» عادت شده، کافی بود تا موریانهها و مردابهای هزاران ساله به هول و ولا و غلیان بیفتند. گذشته از بازتابهای بیرونی این نوآوری و بدعت مریم رجوی، در درون مجاهدین خلق هم همهگان به شناساییِ رگهها و رسوبات «اندیشه جنسیتی» پرداختند.
درد مشترک
پرسش این است که مگر مجاهدین از همان جامعةی نیامده بودند که سر تا پای تاریخش در مناسبات زن و مرد، آلوده به افکار و فرهنگ و ارزشهای «جنسیتی» بوده است؟ مریم رجوی این پرسش را پیش پای مجاهدین گذاشت که چگونه میخواهید با هیولای انسانستیز خمینی بهطور تمامعیار بجنگید و از طرفی رگه یا رگههایی از اندیشه جنسیتی داشته باشید؟ مریم رجوی دریچه اندیشیدن به ریشههای یک استثمار ریشهدار تاریخی را در ذهن و ضمیر دیگران گشود.
در پشت سر، واقعیتهایی بودند که مریم رجوی آدرس آنها را بهمثابه دردی مشترک نشان میداد. از قضا او بهدلیل زن بودن، آثار روحی، ذهنی، اجتماعی، طبقاتی و ریشه و تبار اندیشه جنسیتی را بر یک جامعه و انسانهایش، شناسایی کرده و همه این عوامل را موانع مبارزه برای تحقق آزادی و برابری معرفی کرد.
آنچه گفته شد، شرح بخشی از واقعیتهای بازدارنده در مسیر آزادسازی انرژی و توانمندیهای انسانی در یک مبارزه تاریخی علیه فاشیسم مذهبی با ویژهگی «زنستیزی» است.
آنچه گفته شد، شناسایی یک زخم باز در حیات بشر بود که ضرورت مبارزه با چنین تاریخ و اندیشهیی را ایجاب مینمود. اما پرسش این است که «چه باید کرد؟».
چه باید کرد، پاسخها و راهها
هنگامی که به موضوع و مسأله زنان بهعنوان یک پدیده تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میپردازیم، پرسشِ «چه باید کرد؟» شامل پاسخهای گوناگون میشود. در قرن بیستم و قرن کنونی، در پنج قاره جهان به این موضوع پرداخته شده است:
برخی راه «فمینیسم» را انتخاب کردند.
برخی از زنان قصد تسخیر باشگاه مردانه را در تعادلقوای سیاسی و اجتماعی پیشه کردند تا توازن برقرار کنند.
برخی به نقش مدیریت زنان در برابر مدیریت مردان روی آوردند.
در نمونههایی نیز شاهدیم که حجم عظیمی از کتابها، سمینارها، کنفرانسها، مقالهها، گفت و گوها و حتی فیلمها به ضرورت برابری پرداختهاند و روشنگریهای بسیار آگاهیبخش تاریخی و فرهنگی نمودهاند.
در نمونههای عامتر شاهدیم که درصد دانشجویان دختر و پسر در جهان تغییر کرده و از تبعیضهای پیشین خبری نیست یا بسیار کاسته شده است. در همین نمونهها گاه شاهدیم که درصد دانشجویان دختر بیش از پسران است.
در کلیه راهکارها و تجربههای طی شده، دستاوردهایی بر مبارزه زنان افزوده شده و آثار قابل توجهی هم داشتهاند.
رهبری سیاسی و هژمونی زنان
مریم رجوی همواره تأکید داشته است که این مبارزه هر چقدر هم پیشرفت داشته باشد ـ که بسیار هم داشته است ـ اما ایجاد دگرگونی بنیادی و اساسی که منجر به تحولی در اندیشه و نگرش و فرهنگ شود، نیاز به زمان، آگاهی و مبارزه مستمر دارد.
وجهی از مبارزهیی که مریم رجوی برای پاسخ به «چه باید کرد؟» راه کار، رهنمود و قدم عملی و تجربی برداشت، پیش رفتن به جانب رهبری سیاسی و هژمونی زنان در یک ظرف مبارزاتی بود. نظریه و تئوری وی میگوید زنان و مردان قربانی توأمان یک فکر و فرهنگ هستند؛ از این رو بر حضور زنان و مردان در نبردی مشترک علیه اندیشهٔ جنسیت تأکید میکند. در این نبرد مشترک، نقش زنان در موقعیت رهبری میتواند در جنسیتزدایی از اندیشهها نتیجهبخش باشد. اینگونه شد که با تمام سختیها و موانع قابل پیشبینی، زنان در موقعیت رهبری و هژمونی قرار گرفتند.
ناباوری: پرده یا صخره؟
جنبشی که مریم رجوی بانی آن شد، یکی از موانع اولیهاش، ناباوری زنان به توانایی رهبری و اعمال هژمونی در حیطه کار و مبارزاتشان بود. ناباوری نه بسان توری پردهیی که بتوان روزنههایی از افقهای برابری را دید، بلکه بسان صخرهیی سخت و صلب به قدمت تاریخ جوامع بشری.
کندن از باورها و تلقینهای طبقاتی و زدودن آثار تحمیلهای جنسیتی، کارستانی بود که زنان و مردان مجاهد برای اولین بار در تاریخ ایران به مصاف با آنها رفتند. مریم رجوی مراحل طی این مبارزه را مدام نشانهگذاری میکرد و به همراه زنان به جمعبندی مسیر طی شده میپرداخت. پیشرفت رهبری و هژمونی زنان طی سالیان رزم و نبرد و پایداری برای آزادی در اشرف و لیبرتی و اکنون در آلبانی منجر به عمومیت یافتن در تمامی ارگانها و اجزای مجاهدین خلق گردید.
این تحول مهم که بنا بر اصل «عبور از کمیتها به کیفیتها»، هنوز باید زمان و تجربه و مبارزات بیشتری را بگذارند، توانست دستاوردهای غیرقابل انکاری برای سازمان مجاهدین خلق و جنبش برابری خلق کند. آثاری که ضروری است در مقاله یا مطلبی جداگانه به آن پرداخت.
تضمین برابری، نبردی حرفهیی علیه دیکتاتوری
طبعاً سالیان طولانی در یک زندگی تبعیدی، محاصره، مماشات با ملایان و... به هر میزانی هم که شده بر آثار مستقیم و گسترده جنبش برابری که مریم رجوی بنیاد گذاشت ـ بهخصوص در داخل ایران ـ سایه میاندازد؛ اما آنچه که در آن تردید نیست، پاسخی است که زنان مجاهد به ضرورت مبارزه برای جنبش برابری در نبردی حرفهیی علیه دیکتاتوری مذهبی آخوندی داده و ادامه میدهند.
در ادامه چنین تحولاتی، مریم رجوی توانست با تکیه بر جنبش برابری که چنین پیشرفتهایی داشته است، با بخش زیادی از زنان ایران و جهان با موقعیتهای سیاسی، اجتماعی، حقوقی، فرهنگی، هنری و علمی ارتباط برقرار کند. وی طی سخنرانیها و کنفرانسهایی که با حضور صدها و گاه هزاران زن برگزار میشود، تجربهها و اهداف جنبش برابری و راهکارهای پیشرفت آن در ایران را با آنان در میان میگذارد. این ارتباطات و روشنگریها توانسته است جبههیی از زنان برابریطلب را پیرامون مقاومت ایران گرد آورد.
مشعلی و نسلی برای آینده ایران
در جنبش برابری به رهبری مریم رجوی، نسلی از زنان و مردان پرورده شدند که اراده کردند با اندیشه جنسیتی نبرد کنند. نفس جرقه تصمیمگیری برای این نبرد، پیشرفتی است که بیتعارف در جهان پیشین و دنیای کنونی، اگر نه بینظیر ولی فوقالعاده انسانی و ستودنی است:
کسی باید که راه میافتاد و «در برابر تندر» تاریخ بردهداری جنسی «میایستاد و خانه را روشن میکرد».
کسانی باید که مشعل این نبرد را برمیافروختند.
کسی باید که ضرورت تصمیمگیری برای نفی اندیشه جنسیتی را ـ چه در زنان و چه در مردان ـ به یک آگاهی و انتخاب مختارانه رهنمون میشد.
کسانی باید که مبارزه با اندیشهٔ جنسیتی را ضرورت اجتنابناپذیر سرنگونی دیکتاتوری انسانستیز ـ با ثقل زنستیزی ـ آخوندی تشخیص میدادند.
کسی باید دانه دانه سنگ از پیش پای باورهای کوهوار زنان و مردان برمیداشت تا باور کنند و ببینند «خورشیدشان کجاست».
کسانی باید کمر همت میبستند تا باور کنیم که هر چه از تلقین مستبدین برای تحکیم نابرابری جنسیتی میکشیم، چیزی نیست جز تسلیم شدن به خرابآباد کهنهگرایی و جهالت مرتجعین انسانستیز.
کسی و کسانی باید که دست در کمرگاه تاریخ استثمار جنسی حلقه میکردند تا هیولای قرون تباهساز زندگی و انسانهایش را از اریکهٔ بهظاهر ابدیاش فروکشند و رایت «میتوان و باید» را لوح اندیشه و ارادهٔ انتخابکنندگان جنبش برابری برای سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه کنند...
طی این مسیر بدون بنبست شکنی، بدعت و نوآوری مریم رجوی و نثارها و ایثارهای هزاران زن و مرد برای دوست داشتن انسانیت و گرامیداشت کرامت آدمی، ممکن نبود...