مسعود رجوی ۴روز پس از آزادی از زندان شاه در دانشگاه تهران با صدای بلند خطاب به جمعیت گفت: «پیروز باد! انقلاب دموکراتیک ایران».
یکی از حاضران از مسعود رجوی پرسید: « انقلاب دموکراتیک یعنی چه»؟
او گفت:
«یعنی انقلابی با شرکت مردم، یعنی با شرکت و حاکمیت تمام طبقات و اقشار خلق که یک نظام مردمی شورایی را تداعی میکند».
دیدیم دغدغهٔ اول و آخر مجاهدین از فردای پیروزی انقلاب ضدسلطنتی حفظ و گسترش آزادیهای دموکراتیک بود. زیرا معلوم نبود بهار زودگذر و ناپایدار آزادی چند روز یا چند ماه طول بکشد. بنا بر شناختی که مجاهدین از شخص خمینی و آخوندهای خمینیصفت داشتند، این دوره بسیار کوتاهتر از آنچه بود که تصور میشد. به همین علت مجاهدین میبایست در مهلت به وجود آمده بر اثر انقلاب ضدسلطنتی در حالی که دیکتاتوری آخوندی هنوز موفق به تثبیت ارگانهای سرکوب خود نشده بود چند اقدام اساسی انجام میدادند:
۱ـ بازسازی تشکیلات مجاهدین در خارج از زندان و گسترش آن به شهرهای ایران با عضوگیری از جوانان انقلابی
۲ـ تشکیل میلیشیای مردمی بهعنوان بازوی انقلاب برای حفاظت از آزادی و آزادیخواهان در برابر ارتجاعی که خیز برداشته بود تا نیروهای دموکراتیک و انقلابی را قلع و قمع کند
۳ـ پیشبرد یک سیاست هوشیارانه و در عینحال انقلابی برای افشای ماهیت خمینی و در صورت امکان تحمیل خواستهای دموکراتیک به او
نخستین مرزبندی بین خمینی و مجاهدین
در شرایطی که خمینی به شکل مزورانه از زیر درخت سیب فتوا صادر میکرد و با شعار فریبندهٔ «همه با هم» [یعنی همه با من] به روی همه لبخند میزد، مصلحت روز ایجاب میکرد که مجاهدین نیز با موج همراه شوند و از این نمد کلاهی برای خود بدوزند. آنان در درجهای از محبوبیت و مقبولیت قرار داشتند که اگر روی خوش به خمینی و اطرافیان او نشان میدادند، امکان دست یافتن به قدرت برایشان فراهم بود اما مجاهدین از آنجا که اساساً برای خزیدن به سریر قدرت به مبارزه نپیوسته بودند، با جسارت تمام حرف آخر را از همان روز اول به خمینی زدند.
مسعود رجوی بهعنوان نماینده و سخنگوی مجاهدین ۴روز پس از آزادی از زندان شاه، یعنی در ۴بهمن۵۷(۳هفته مانده به پیروز انقلاب ضدسلطنتی) طی یک سخنرانی در دانشگاه تهران با صدای بلند خطاب به جمعیت گفت:
«پیروز باد! انقلاب دموکراتیک ایران»
گفتن فقط همین ۵کلمه در آن زمان شجاعت و پاکباختگی زیادی میخواست. زیرا در اثر فضایی که خمینی با دجالیت و شارلاتانیسم مختص به خودش ساخته بود، شعار غالب روز، «انقلاب اسلامی» یا «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی» بود. یکی از حاضران از مسعود رجوی پرسید:
«انقلاب دموکراتیک یعنی چه»؟
مسعود رجوی به او پاسخ داد:
«یعنی انقلابی با شرکت مردم، یعنی با شرکت و حاکمیت تمام طبقات و اقشار خلق که یک نظام مردمی شورایی را تداعی میکند».
مسعود رجوی در همین سخنرانی به صراحت گفت:
«من نیامدم اینجا که روند خود به خودی قضایا را فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که آن چه را هست، و فقط هست، تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما میخواهیم نسل ملعونی باشیم، نسل نفرین شدهای باشیم که فرصتها را از دست دادند... من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه و به این زیارتگاه که هر چه را هست، هر چه را خودبهخود اتفاق میافتد، بیعیب بدانیم.
مسعود رجوی ـ چهارم بهمن ۱۳۵۷
فراموش نمیکنیم که این حرف در شرایطی زده شده که عکس خمینی در ماه دیده میشد. اگر کسی غیر از مجاهدین آن را میزد ممکن بود مارک «ضدانقلاب»، «مخالف اسلام و امام» و «سلطنتطلب» بخورد و از میدان به در شود...
البته مجاهدین بها و خونبهای «انقلاب دمکراتیک» را در عمل با فدای همهچیزشان در ۴۰سال گذشته پرداختند و تا همین امروز دهها هزار جوان مجاهد برای محقق کردن همین آرمان دستگیر و شکنجه و اعدام شدند.
آن زمان شعار «انقلاب دموکراتیک» مد روز نبود و باعث ریزش جمعیت گردآمده برای سخنرانی مجاهدین شد اما گذشت زمان نشان داد که این مرزبندی، برای پایدار ماندن بر اصول، ماندگاری تاریخی و حفظ شرافت مجاهدین در برابر خمینی از نان شب هم واجبتر بود.
سرکوب آزادیهای دموکراتیک توسط خمینی
نسلهای جدید ایران شایسته است بدانند که خمینی تا قبل از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، خواهان رادیکال شدن آن نبود. او با شم ضدانقلابی خود خوب میدانست که هر نوع رادیکالیسم، نیروهای انقلابی و آزادیخواه را رو میآورد. بنابراین تا آنجا که میتوانست در برابر شتاب انقلاب نقش ترمز ایفا میکرد. درست در روزهایی که عوامل خمینی در حال مذاکره با دولت آمریکا برای انتقال مسالمتآمیز قدرت و حفظ ساختار ارتش و نهادهای دیکتاتوری سلطنتی بودند، مردم با هدایت نیروهای انقلابی در برابر نیروهای گارد دست به سنگربندی خیابانی زده و در روزهای ۲۱ و ۲۲بهمن ۵۷ به جنگ مسلحانه با بقایای نظام شاه پرداختند. در همان روزها آنها که شاهد صحنهها بودند، دیدند که یک فتوا دهان به دهان میچرخید:
«امام هنوز حکم جهاد نداده است».
معنی این حرف این بود که نباید شاه را با قیام مسلحانه ساقط کرد. البته این فتوا از طرف مردم ایران و نیروهای انقلابی حاضر در صحنه به هیچ انگاشته شد.
خمینی میترسید با تعمیق انقلاب، زد و بندهای پشت پردهٔ او با عضو شورای سلطنت و آخرین رئیس ستاد شاه، عباس قرهباغی و فرستاده آمریکا به هم بخورد و مهار اوضاع از دستش به در برود.
همین خمینی که در برابر دیکتاتوری شاه، هرگز حکم جهاد نداد، درست یک هفته پس از پیروزی انقلاب، سرکوب آزادیها را شروع کرد.
مجاهدین در ارزیابیهای خود، پیشبینی کرده بودند عمر آزادیهای دموکراتیک با توجه به ماهیت خمینی و باندهای ارتجاعی ـ فاشیستی پیرامون او، بیش از ۶ماه به درازا نخواهد انجامید. این یک تحلیل واقعی از شرایط آن روز ایران بود. آنها به رهبری مسعود رجوی توانستند با خویشتنداری، مایهگذاری و در عینحال هوشیاری انقلابی این ۶ماه را به ۲سال و ۶ماه افزایش دهند و برای خود و نیروهای انقلابی فرجهٔ بقا بخرند.
سرکوب زنان نخستین تهاجم خمینی به آزادیهای
خمینی قبل از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، در پاسخ به هر سؤالی در مورد برنامهٔ دولت موقت یا آینده انقلاب با دجالگری ویژهٔ خود میگفت: «الآن وقت این حرفها نیست» یا «اینها بعداً روشن خواهد شد»، وقتی از سفت شدن جای پای خودش بر قدرت بادآورده مطمئن شد، به روشن کردن ابعاد مبهم «حکومت اسلامی» خودش پرداخت.
نخستین یورش او برای قلع و قمع آزادیهای دموکراتیک، زنان ایرانی بودند. سؤال این بود: چرا زنان؟
در پاسخ باید گفت:
۱ـ به این دلیل که بهقول خانم مریم رجوی «استبداد مذهبی سراپا بر تبعیض جنسی بنا شده است. ضدیت هیستریک با زنان، اس و اساس ایدئولوژی جنسیت را تشکیل میدهد و نیروهای واپسگرا از آن انگیزه میگیرند».
۲ـ زنان نیمی از جامعهٔ ایران و از قضا بالندهترین بخش آن بوده و هستند و خمینی با سرکوب این بخش به بهانهٔ «حجاب»، میتوانست با انرژیهای آزادشده از انقلاب ضدسلطنتی مقابله نماید و آن را به محاق ببرد.
او از این پیشتر در دی ۵۷ با آتش زدن زنان نگونبخت در شهر نو تهران توسط گلههای چماقداران و اوباش، این ضدیت هیستریک را نشان داده بود. بهعنوان یادآوری باید گفت در همان زمان مسعود رجوی طی مصاحبهای با روزنامهٔ کیهان این مرزشکنی آشکار و تکاندهنده را تقبیح کرد و اعلام نمود، این عمل جنایتکارانه با خصیصه انقلاب در تعارض است.
مسعود رجوی در این موضعگیری گفت: «در زمان خلافت حضرت علی، گروهی از مسلمانان قشری پس از فتح مصر، روسپیخانهٔ آنجا را مورد حمله قرار داده و منهدم کردند. وقتی خبر به حضرت علی رسید بهشدت برآشفت، جنایت آنها را محکوم کرد و ضمن هشدار به والی خود در مصر که بایستی حافظ منافع اقشار مختلف مردم باشد، او را در قبال تکرار چنین حوادثی مسئول دانست».(مسعود رجوی. استراتژی قیام و سرنگونی. قسمت اول)
ادامهٔ یورش به حقوق زنان توسط خمینی
اگر در یک کلمه بتوان گفت که مأموریت تاریخی خمینی چه بود؟ باید گفت سرکوب آزادیها و آزدایخواهان برای غصب دستاوردهای انقلاب ضدسلطنتی.
خمینی نه انقلابی بود و نه دغدغهٔ آزادی داشت. او با تئوری ولایت فقیه میخواست یک حکومت قرونوسطایی در ایران برقرار کند و خود خدایگان آن باشد. نارضایتی مردم از دیکتاتوری شاه این امکان را به او داد تا سوار موج شود و در فقدان رهبران انقلابی و ذیصلاح دستاوردهای این انقلاب را به یغما ببرد. او بر جایگاهی تکیه زده بود که شایستهٔ آن نبود؛ بنابراین باید مظاهر انقلاب ضدسلطنتی و نیروهای انقلابی را قلع و قمع میکرد تا مانع تصاحب مطلق قدرت توسط او نشوند و در مقدمه از سرکوب زنان شروع کرد.
در ۷اسفند ۵۷ «قانون حمایت خانواده» و یک روز بعد «قانون خدمات اجتماعی زنان» را ملغی اعلام کرد. ۴روز بعد زنان را از قضاوت منع نمود. در ۱۳اسفند ۵۷ اعلام شد مرد حق دارد یک طرفه و هر زمان که دلش بخواهد همسرش را طلاق دهد.
خمینی در ۱۶اسفند ۵۷ با وقاحت و دریدگی آخوندی خودش در جمع طلاب قم اعلام کرد:
«زنان اسلامی باید با حجاب اسلامی بیرون بیایند. نه اینکه خودشان را بزک کنند. زنها هنوز در ادارات با وضع پیشین کار میکنند. زنها باید وضع خودشان را عوض کنند... به من گزارش دادهاند که در وزارتخانههای ما زنها لخت هستند و این خلاف شرع است. زنها میتوانند در کارهای اجتماعی شرکت کنند ولی باید حجاب اسلامی داشته باشند».
مقاومت زنان در مقابل اهانت خمینی
زنان آزاده ایرانی نسبت به حرفهای موهن و سخیف خمینی به سرعت واکنش نشان دادند. در فردای سخنرانی او، تظاهرات اعتراضآمیزی با شرکت گستردهٔ زنان در تهران شکل گرفت.
روزنامهٔ کیهان ۱۷اسفند ۵۷ در این باره نوشت:
«گروهها و دستههای مختلف زنان از صبح امروز در خیابانهای شمالی و مرکزی تهران به مناسبت روز جهانی زن و بهخاطر ابراز نظریات خود دربارهٔ حجاب زنان دست به راهپیمایی زدند. در راهپیماییهای امروز زنان، تعداد زیادی از دانشآموزان مدارس دخترانه نیز شرکت داشتند. آنها ضمنا علیه کسانی که به زنان بیحجاب در روزهای اخیر حمله کردهاند، شعار میدادند:
«ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم!»
«ما با استبداد مخالفیم!»
«چادر اجباری نمیخواهیم!»
سرکوب زنان با شعار حجاب اجباری ـ کیهان ۱۷اسفند ۵۷
این تظاهرات در روزهای بعد نیز ادامه پیدا کرد و در برخی شهرها نیز تظاهرات مشابهی برپا شد. خمینی با اعزام چماقداران خود و شعار «یا روسری یا توسری» و «یا حجاب یا تیزاب» و شلیک هوایی به مقابله با تظاهرات پرداخت. هنوز یک ماه از روی کار آمدن خمینی نگذشته بود.
در چنین وضعیتی پدر طالقانی اعلام کرد: «در مورد حجاب، اجبار در کار نیست». سازمان مجاهدین خلق ایران هم از آنجا که در هر شرایطی قیمت دفاع از آزادی را میپرداخت، در برابر تعرض به ساحت زن ایرانی ساکت ننشست. در ۲۳اسفند ۵۷ اطلاعیهای صادر کرد که در بخشی از آن آمده بود:
«هر موضعگیری خصمانه برای تحمیل جبری هر شکلی از حجاب بر زنان میهن... نامعقول و نامقبول است».
اطلاعیه مجاهدین علیه حجاب اجباری ـ کیهان چهارشنبه ۲۳اسفند ۱۳۵۷
این موضعگیری طبعاً برای مجاهدین گران تمام شد. اگر چه خمینی بهطور موقت عقبنشینی کرد و در پاسخ به سؤال یک خبرنگار فرانسوی گفت: «همان نظراتی که آقای آیتالله طالقانی فرمودند، مورد نظر من و صحیح است»، اما موضعگیری مجاهدین در برابر تحمیل حجاب نمیتوانست از نظر خمینی و چماقدارانش پنهان بماند و باعث غیظ و کین آنان نسبت به مجاهدین نشود. این غیظ و کین در همان روزها با شعارهایی مانند:
«ساواکی، منافق، پیوندتون ننگین باد!» به نمایش گذاشته شد.
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: