نخستین ویژگیِ حاکمیت ولایت فقیه در آغاز نیمهٔ دوم سال ۱۴۰۴ چیست؟ نداشتن مشروعیت سیاسی، اجتماعی، مدنی و حقوقی، شناسنامهٔ معرف این حاکمیت در این برههٔ زمانیست. این واقعیت را، هم کارنامهٔ ۴۶سالهٔ آن مهر نموده، هم از منظر حقوقی و مدنی اثبات شده است.
مردم ایران بهطور خاص در ۳نمایش انتخابات حکومتی در اسفند ۱۴۰۲، اردیبهشت ۱۴۰۳ و تیر ۱۴۰۳، با تحریم حداکثریِ نمایشهای حکومتی، نظر و رأی خود را با نفی این حاکمیت، تعیین و تثبیت کردند. لذا این حاکمیت اعم از دولت، مجلس، قوهٔ قضاییه، قوای نظامی و رهبری آن نامشروع، غیرقانونی، غیرحقوقی و صرفاً نمایندهٔ یک ساختار دیکتاتوری و اشغالگری است.
این واقعیت هر سال که میگذرد، آنقدر گستردگیِ سیاسی و اجتماعی یافته است که حجم همهجانبهٔ آن، دستاندرکاران دخیل در سرنوشت نظام را هم به خود مشغول نموده و به اعتراف ناگزیرِ نامشروع بودن نظام در مهر ۱۴۰۴ واداشته است. اعتراف میکنند که «جامعه با یک کارنامه ۴۷ساله مواجه است، تقسیم اصلاحطلب و اصولگرا هم نمیکند، ۹۱درصد هم از وضعیت موجود ناراضی هستند».
سایت انتخاب در روز ۱۵ مهر ۱۴۰۴ در مطلبی که گفتگوی دو عنصر اصلاحطلب و اصولگرا است، به بازتاب کارنامه و میزان مشروعیت نظام ملایان پرداخته است. این سایت از قول سعید شریعتی چنین مینویسد:
«واقعیتها نشان میدهند که نارضایتی جامعه از ساختار حکمرانی گسترده و لایه لایه است، چند لایه است. طبق پیمایش افکارسنجی ارزشها و نگرشهای ایرانیان که در آبان ۱۴۰۲ انجام شد، ۹۱درصد جامعه از وضعیت موجود ناراضی هستند.»
این پیمایش دو سال پیش انجام شده است. در این دو سال شاهد بودیم که حاکمیت مدام در مقابل مطالبات اجتماعیِ جامعه، منزویتر و دچار شقهها و ریزشهای بیشتر شد. از طرفی فقط با حجم گستردهٔ دستگیری و اعدام، خودش را سر پا نگه داشته است. جامعه هم با وجود این همه دستگیری و اعدام ــ و حتی بازیهای رنگوارنگ اصلاحاتیها برای تداوم عمر نظام ــ اصل حاکمیت را بیش از گذشته نفی میکند و نامشروع بودن آن را اعلام مینماید:
«جامعه دیگر الآن با یک کارنامه ۴۷ساله مواجه است، تقسیم هم نمیکند که اصلاحطلب بوده یا اصولگرا. اصلاً سؤال مردم این نیست که اصلاحطلبها موفق بودند یا اصولگراها» (همان)
سقوط شتابان پایگاه اجتماعی نظام ملایان از سالها پیش شروع شده بود. این حاکمیت بود که با حداکثر سرکوب و حجم تبلیغات توتالیتاریستی، مختصات بین خود و مردم را وارونه جلوه میداد و شبههافکنی مینمود. واقعیت نامشروع بودن، حتی در درون نظام برای خودشان آشکار بود و دنبال تمهید و سازوکار جلوهنماییِ دروغین بودند. درآوردن پزشکیان از صندوق نمایش، محصول همین تمهید و سازوکار خفتبار بوده است. دقت کنید:
«آقای پزشکیان رد صلاحیت شدهٔ شورای نگهبان بود، هم در مجلس ۴۰۲ هم در ۴۰۳، بعد با تدبیر رهبری بود که ایشون با ۱۲رأی مثبت برگشتند، وگرنه نظارت استصوابی اجازه نمیدهد پزشکیان بیاید رئیسجمهور بشود. آنها دیدند که مشارکت رسیده زیر ۲۰درصد، گفتند اگراین اتفاق بیفتد دیگر مشروعیتی برای این نظام نمیماند. گفتند چارهای نیست که تعدادی هم اصلاحطلبها را بیاورند توی انتخابات.»
این هم ورطهیی دیگر از هلاک پایگاه اجتماعیِ نظام حتی در میان پیروان چند درصدیاش در حمایت از پایان بحران در غزه. طرفه اینکه خواسته یا ناخواسته اعتراف میشود که در ایران آخوندزده، «جامعه مدنی» وجود ندارد و دل بستن به آن، جز سرابی جهت هرز دادن توان و انرژیِ اجتماعی نیست. این هم تماشای نظام در آینهٔ نامشروع بودن خودش:
«ما جامعه مدنی نداریم. اینجا ما راهپیمایی میگذاریم برای حمایت از مردم غزه، ۵هزار نفر میآیند توی خیابانهایمان. تازه این همه هم مدعی هستیم و شعار میدهیم. توی برلین و سیدنی، افکار عمومی میلیونی از غزه دفاع میکند، پشتیبانی میکند، برای اینکه جامعه مدنی قوی است.»
نتیجهگیری
در سال ۱۴۰۴ بهطور خاص از هر منظری که نظام ولایت فقیه مورد بررسی واقع میشود، دو نتیجهٔ موازی و مکمل هم، جامعهٔ ایران را مخاطب یک تصمیم تاریخی قرار میدهد: نامشروع بودن این حاکمیت / قیام و خیزش اجتماعی برای خلاصیِ ایران از سلطهٔ نامشروع اشغالگر.