شناسنامهٔ مسافر و شاهد دو عصر متفاوت
پنجاهونه سال از حیات سیاسی، تشکیلاتی، مبارزاتی، آرمانی و عقیدتی سازمان مجاهدین خلق ایران گذشت. سیزده سال آن در مبارزه با دیکتاتوری محمدرضا پهلوی و چهلوشش سال آن در مصاف بغرنج و خونین و پایدار با دیکتاتوری ولایت فقیهی طی شد.
این سازمان از پیش از نیمهٔ دوم قرن چهاردهم خورشیدی[۱۳۴۴]، در عصر اعتلای مدرنیته و اوج مبارزات آزادیبخش در پنج قارهٔ جهان، به دههٔ نخست قرن پانزدهم پای نهاده است. قرنی که با عبور از مدرنیته و افول دنبالهدار جنبشهای آزادیبخش و سقوط باورهای آرمانگرا، ظهور نمود.
با چنین مشخصههایی از تداوم زندگی مبارزاتیِ چهار نسل در هیأت مسافران و شاهدان دو عصر متفاوت، پیداست که باید مشاهدات و تجربههای نسلبهنسل این سازمان در مجموعهای از دستآوردها متبلور شده باشد؛ دستآوردهایی که یکیک و مجموعشان تضمین تداوم این حیات طولانی بودهاند.
بیآنکه بخواهیم به جزئیات دو دوره از نبرد مجاهدین خلق با دو دیکتاتوری ورود کنیم، میخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که در انتهای مسیر طولانیِ مبارزاتیِ پنجاونه ساله و در آستانهٔ شصت سالگی، محصول این حیات پرکشاکش و پرتلاطم چیست؟ اکنون سازمان مجاهدین خلق ایران، خود را با چه دستآوردهایی به نسلهای مشتاق آزادی و برابری میشناساند؟
یک یادآوری با یک پرسش، ضروری بهنظر میرسد: اساساً معیار سنجش ایدئولوژیها و مکتبهای عقیدتی و نیز برنامههای دولتها و احزاب و گروهها چیست؟ تنها معیار، محصول و دستآوردهای انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ آنهاست. طبعاً هر صاحب ایدئولوژی و مکتب سیاسی یا تشکلی، خود و برنامهٔ خود را محقتر و سودمندتر از رقبایش معرفی میکند و مدافع آن است. نتیجه و کارنامه اما، محصول مادی در حیات انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگیست.
[یادآوری: محصول اقتصادی را به این مبحث ربط نمیدهیم، زیرا محصول و کارنامهٔ اقتصادی، خاص دولتهای مستقر است و نه تشکلهای بیرون از دولتها.]
میخواهیم حاصل پنجاهونه سال حیات پرتلاطم اما پایدار سازمان مجاهدین خلق ایران را در آینهٔ واقعیتهای سرسخت بقای هر وجود زنده بر این هستیِ پرکشاکش، بازنگری کرده و بشناسیم.
۱ ـ نگرش به انسان
الف ـ محمد حنیفنژاد که سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیان گذاشت، معیار نگاه به انسان اجتماعی را کیفیت نگرش به «استثمارشده» و «استثمارگر» معرفی کرد. این نگرش، تمام شاخصهای مذهبی، طبقاتی، نژادی، جنسیتی، ملیتگرایی و تخصصی به نوع انسان را نفی میکند و نگرش به انسان را با این معیارها شایسته نمیداند و بهرسمیت نمیشناسد.
تاریخ سرنوشت حیات آدمی را که در حاکمیت ایدئولوژیها، مکتبها، سیاستها و دولتها مینگریم، میبینیم معیار محمد حنیفنژاد ورای همهٔ اینهاست و از طرفی منطبق بر جوهر مشترک انسانی برای نوع بشر میباشد.
مجاهدین خلق، انسان را اینگونه مینگرند و بر مهمترین شاخصها، یعنی نفی نظام طبقاتی و نظام و تفکر جنسیتگرا ــ که موجب سلطهٔ انواع استثمار و تباهیِ مفهوم و قدر و منزلت انسان میشوند ــ تأکید دارند.
مجاهدین خلق در حیات پنجاهونه سالهشان موفق شدهاند در نظام تشکیلاتیشان، این شاخصها را در مناسبات جمعی و اجتماعیشان محقق کنند. نسلهای نو مجاهدین که بهطور طبیعی از جوامع طبقاتی و فرهنگ ناشی از آنها میآیند، همواره این مبنای ارزش مناسبات جمعی و اجتماعی ــ نفی استثمار طبقاتی و جنسیتی ــ را با آموزش و تمرین، تبدیل به یک رفتار جاری میکنند.
[یادآوری: پیشرفت و ترقی مجاهدین در این دو زمینه، آنقدر با معیارها و شاخصهای طبقاتی و جنسیتی در بیرون آنها غیر قابل فهم است که هر ناظر آگاه به تاریخ طبقات و استثمار در جهان، گواهی خواهد داد که در این زمینه، مجاهدین خلق سالیان طولانی جلو رفتهاند و اساساً با معیارهای طبقاتی و جنسیتیِ رایج، قابل درک و تفسیر نیستند! چنین فاصلهٔ انسانی و اجتماعی و درک نشدنی، منجر به انواع بهتانها و برچسبها به مجاهدین شده است!]
ب ـ مجاهدین خلق بر اساس جهانبینیشان و شناخت انسان از دریچهٔ جهانیبینی، انسان را وجودی مختار و انتخابگر تعریف کردهاند که وجه بارز و برجستهٔ این تعریف، تسلیم نشدن به جبر کور، به استثمار و به استبداد است. این تعریف، چنین انسانهایی را با شاخص «میتوان و باید»، ضد استثمار و در نبرد با هرگونه استبداد تربیت کرده است. اینگونه تعریف انسان از منظر جهانبینی مجاهدین، تسلیمناپذیری به استبداد مذهبی ــ سیاسیِ ملایان و هرگونه دیکتاتوری را فراتر از امر سرنگونی استبداد فقاهتی نشان میدهد.
۲ ـ کشف ظرفیت، توان و راهگشاییِ تشکیلات
هر کس بر جزئیات تاریخ سیاسیِ ۴۶ سال گذشتهٔ بغرنج، پیچیده، توفانی و خونین ایران در تحت سلطهٔ حاکمیت مذهبی ــ فقاهتی مسلط باشد، بیتردید گواهی خواهد داد که یکی از علتهای مهم و پایهایِ تداوم حیات مبارزاتیِ پنجاهنه سالهٔ مجاهدین خلق، نگهداری و حفظ تشکیلاتشان در پنج قارهٔ جهان ــ نهفقط در اشرف ــ بوده است. چرا و چگونه؟
تشکیلات و کار تشکیلاتی بهطور عام در جهان، علاوه بر اینکه یک علم برای تضمین موفقیت در فعالیت است، بهطور خاص برای یک مبارز و آزادیخواه حرفهای، یک انتخاب و پرداخت بها برای برپا ماندن و تداوم تشکیلات است. چون مبارزهٔ تشکیلاتیِ تماموقت، یعنی هماهنگ بودن با دیگران، گذشتن از منافع شخصی و تراز بودن با هدف از کار تشکیلاتی برای رسیدن به هدف است. طبعاً درک صریح این مفهوم برای آنان که چنین تجربهای نداشتهاند، قدری سخت مینماید. به چند مثال میپردازیم:
الف ـ تمام دیکتاتوریهای سلطانی و شاهی و شیخی در تاریخ ایران، از هرگونه تشکل و تشکیلات و هماهنگی میان آزادیخواهان وحشت داشتهاند. آنها تمام تلاش سیاسی و نظامی و دیپلماتیک خود را صرف متلاشی کردن تشکیلات مبارزان کردهاند. آنها با اتاق فکری متشکل از تئوریسینهای خبرهشان، اطمینان داشتند که اگر یک تشکیلات کوچک را از بین ببرند، هزاران عنصر تک و منفرد و غیر تشکیلاتی، کاری ازشان برنمیآید و تهدیدی جدی و استراتژیک علیه دیکتاتوریها نیستند.
ب ـ چرا آنهمه گروه و حزب و سازمان و تشکل که در سالهای ۱۳۵۸ و ۵۹ فعالیت سیاسی میکردند، نتوانستند در مقابل هیولای خمینی و ارتجاع حاکم، مقاومت کرده و پایدار بمانند؟ آیا کمبود انگیزه و اراده بود؟ نه. علت اصلی در نپرداختن قیمت کار تشکیلاتی و هماهنگیهای ضروری آن در یک مبارزهٔ سرسخت با دیکتاتوری بوده است. ضربه خوردن در مبارزه اجتنابناپذیر است. نفوذ به صفوف مبارزان آزادیخواه و تلاش برای متلاشی کردنشان از درون، یک هدف جاری از جانب دیکتاتوریهاست. گروههای ایرانی که به آنها اشاره شد، به اهمیت تشکیلات برای بستن سد محکم در برابر این اقدامات دیکتاتوری آخوندی، توجه نداشتند. آنها بهای ناگزیر آن را نپرداختند و متأسفانه در پی چندین ضربه ــ شامل دستگیری، زندان، شهادت کادرها، آوارگی و... ــ از هم پاشیدند و باقیماندگان نیز سرگشته و بیسرانجام ماندند.
ج ـ کمبود جدی مبارزات تاریخی در ایران برای رسیدن به تجدد و آزادی و پیشرفت چه بود؟ کمبود اصلی در فقدان تشکیلات پایدار با کادرهای حرفهای بوده است. مطالعهٔ تاریخ تمام جنبشهای مزبور، نشانی میدهد که مبارزه همواره بوده، نفی دیکتاتوریها همواره خواسته شده، آگاهی ترویج شده، افشاگری و روشنگری بسیار بوده، اما چون همهٔ اینها در یک تشکیلات گرد نیامده تا منجر به یک پیکر هماهنگ و قدرتمند شود، توان پایداری و مقاومت طولانیمدت نیافته و مغلوب حاکمیتها شدهاند.
د ـ کمبود اصلی و مهم قیامهای افتخارآمیز دو دههٔ اخیر ایران در چیست؟ مگر اراده، ایثار، فدا، خون و عشق به آزادی در مبارزه با دیکتاتوری آخوندی در این قیامها کم بوده است؟ هزاران شقایق محبوب آزادی از همهچیز خود گذشتند و در نمونههایی، حاکمیت پلید ضد بشری را به لب پرتگاه کشاندند، ولی متأسفانه قیامها در برابر سرکوب و جنایات حکومتی پایدار نماندند. علت در کمبود تشکیلات است. این ضرورت که در تکتک و جمع قیامآفرینان تبدیل به یک نیاز، اندیشه و رفتار و مناسبات شود، شکی نیست که کاریترین ضربهٔ نهایی بر پیکر اشغالگران ولایی ــ آخوندی فرود خواهد آمد.
هــ ـ هر وجود آگاه به جزئیات نبرد میان مجاهدین خلق و خمینی و وارثانش، گواهی خواهد داد که هیچ جنایت هولناک، شیطانسازی حیرتانگیز و بهتان قابل تصوری نبوده است که از خمینی تا خامنهای علیه مجاهدین خلق استفاده نشده باشد؛ با این حال مجاهدین با هزاران شهید، میلیاردها خسارت مالی، انواع شکنجهشدن، انواع آوارگی در ایران و جهان و انواع داغ و فراق، همواره پایدار، سرزنده، مبارز، پرتکاپو و شکستناپذیر از تمام این مراحل، موفق عبور کردهاند و هماکنون اصلیترین و بزرگترین آلترناتیو ایرانی در برابر حاکمیت ملایان هستند.
و ـ واقعیت این است که میلیونها انسان دوستدار آزادی، برابری، آرمانگرا و نافی استبداد و آرزومند دنیایی بهتر از این، در جهان ما حضور دارند. حقیقت اما این است که برای نتیجه دادن این دوستداریها و آرزومندیها، باید «ظرفی» و روابط و مناسباتی وجود داشته باشد تا خواستهها و آرزوها جنبش و جریان یابند و جنبش و جریان، منجر به تغییر سرنوشت مردم و کشور گردد. این «ظرف»، همان تشکیلات دگرگونکنندهٔ نظم ارتجاعی و سیاق استثماری است که دیکتاتوریها و همسویانشان از آن وحشت دارند و انواع بهتانها و شیطانسازیها را برای تخریب و تابو کردن آن دستوپا میکنند.
تشکیلات هدفمند چه میکند؟ در تشکیلات استعدادها متحد میشوند، همبستگی پیشرفتها جریان مییابد، داراییها و سرمایهها ضربدر هم شده و مشمول همگان میشود، توان انسانشناسی ارتقا مییابد و به فرهنگ مناسبات جمعی بالغ میگردد، مشکلات و رنجها از شانهٔ فرد برداشته شده، جمعی میشوند و پاسخ مییابند، هماهنگیها، مسؤلیتها، دستآوردها و رهنمودها بهاشتراک گذاشته میشوند، امنیت و اطلاعات مبارزه با دیکتاتوری، به هوشیاری جمعی و اقدام جمعی میانجامد و تضمین مییابد، آرمان و هدف مشترک، ایثار و عشق را جاری و عینی و ملموس میکند.
محصول آزمودهشده و تجربهشده و موفق تشکیلات و ضرورت آن در هر مبارزهٔ سیاسی و آزادیخواهانه برای غلبه بر دیکتاتوریهای موروثی در ایران، یکی از گرانبهاترین هدایای مجاهدین خلق به مشتاقان آزادی و برابری و دموکراسی در ایرانزمین است.
۳ ـ مفهوم حقیقیِ سیاست و پایداری بر اصول
سیاست را در تاریخ مناسبات سیاسی با معامله، زدوبند، منافع، فرصتطلبی(پراگماتیسم) و کسب قدرت میشناسیم. از طرفی شاهد حضور نیروها و گروههای مبارز و آزادیخواه در عرصهٔ سیاسی هستیم. مجاهدین خلق هم یکی از همین نیروهای آزادیخواه در پنجاهونه سال گذشته بودهاند و هنوز در عرصهٔ سیاسی بسیار فعالاند.
بررسی این تفاوتها در رویکرد سیاسی نشان میدهد که «مفهوم سیاسی» یک پدیدهٔ مطلق نیست. کما اینکه شاهدیم هر ایدئولوژی و عقیدهای دارای طیفی از پیروان و باورمندان به آن میباشد؛ طوری که مثلاً چندین نوع مسیحیت، چندین نوع اسلام، چندین نوع مارکسیسم و چندین نوع کاپیتالیسم وجود دارد. بههمین دلیل هم در مقدمهٔ این نوشته اشاره شد که معیار سنجش ایدئولوژیها و سیاستها، محصولات آنهاست.
مجاهدین خلق در شش دههٔ گذشته تلاش کردهاند «سیاست» را از عملکرد و تلقی رایج نکوهیدهٔ آن سوا کنند تا مفهومی حقیقی از آن را بهعنوان مسؤلیتپذیری برای شرکت در تعیین سرنوشت خود و جامعهٔ خود، بهکار گیرند. مجاهدین این «مسؤلیتپذیری سیاسی» را با تعیین مرزبندی با دیکتاتوریها، خودکامگیها، سلطهطلبان شاهی و شیخی و نیروهای ارتجاعی و استثماری بارز نمودهاند. از اینرو بهخاطر حفظ این مرزبندی و دادن مفهوم حقیقی به سیاست و پیوند آن با شرافت، از خیر برخی فرصتهای همسو با جریانات حاکم و رسیدن به قدرت و موقعیت، گذشتهاند و اتفاقاً بهای سنگینی هم دادهاند.
یک مثال آشنا: با پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷، مجاهدین که یکی از محبوبترین نیروهای بازآمده از مبارزه با دیکتاتوری شاه بودند، بهترین فرصت را برای همکاری با خمینی و کسب قدرت و موقعیت داشتند. مجاهدین اما بهخاطر حفظ اصول سیاسی و پای نگذاشتن به باشگاه و بازار پراگماتیسم ــ که آنموقع خیلی مد بود و بازارش گرم ــ انواع اتهام و بهتان را تاب آوردند، با چه موانعی که مواجه نشدند و خمینی و وارثانش چه جنایتها که علیهشان مرتکب نشدند.
یک مثال دیگر: در جریان رئیس جمهور شدن محمد خاتمی، عالم و آدم شخصی و گروهی و بینالمللی دهانشان آب افتاد که دورهٔ اصلاحات در ایران فرارسیده و عنقریب است که شکوفایی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی سراسر ایران را فرابگیرد! بهجرأت میتوان گفت که در آن بازار مکارهٔ گوسالهچرخانیِ سامریِ اصلاح دروغین، فقط مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران و طیف همراهشان بودند که مغلوب آن بازار نشدند و قاطعانه گفتند «افعی ولایت فقیه هرگز کبوتر نمیزاید». آیا همینطور نشد؟
پیوند مواضع و کنش سیاسی با پرنسیپ سیاسی و اصول اخلاقی توأم با مرزبندی با جریان خودکامهٔ حاکم و همسویان و مبلغان آن، البته از مجاهدین قیمت گران گرفته است، ولی مفهومی حقیقی از سیاسی بودن را بهعنوان یک منش و مرام در مسؤلیتپذیری برای تعیین سرنوشت خود و جامعهٔ خود جاانداختند.
لازم به یادآوری است که از منظر مجاهدین، هدف غاییِ فعالیت سیاسی تحقق «آزادی» و «عدالت اجتماعی» است. از اینرو سیاسی بودن و آزادیخواهی، دو خط موازی و مکمل هم در مبارزات شش دههٔ مجاهدین بوده است. مجاهدین، هم سیاسی بودن را پاسخ به مسؤلیت اجتماعی و فرهنگی میدانند و هم آزادی را ضرورت آزاد بودن در انجام مسؤلیت انسانی و اجتماعی تعبیر میکنند.
این مفهوم از سیاسی بودن و شش دهه پایداری بر اصول و پرنسیپ سیاسی، میتواند هدیهای به نسلهای مشتاق آزادی و برابری و دموکراسی در آستانهٔ شصتمین سال تولد سازمان مجاهدین خلق ایران باشد.
۴ ـ پیوندها و پیمودنها با آرمانگرایی
آرمان یا آرزوی متعالیِ بشری را به «مدینهٔ فاضله» تشبیه کردهاند. واژهٔ «آرمان» اما از خاستگاه جهانبینی و عقیده نشأت میگیرد. کدام انسان است که آرزوی متعالی یا مدینهٔ فاضله یا افقی از جهانبینی یا معبود عقیدهای را در ضمیر خود نداشته باشد؟ همهٔ ساکنان کرهٔ زمین همواره در تکاپوی مدینهٔ فاضلهٔ شخصی یا اجتماعی خویش بودهاند و هستند. رسیدن به سعادت معبود، نقطهٔ انگیزش فعالیت روزانهٔ همهٔ انسانها با هر مرام و عقیده و باوری است. سعادت معبود یا آرمان شخصی به تعداد انسانها، متفاوت و رنگارنگ است. در این میان، دیکتاتورها و سلطهگران مذهبی و سیاسی، عمدهترین موانع در مقابل آرمان یا سعادت معبود انسانها هستند.
آرمان وقتی از مدار انگیزش شخصی فراتر برود و به آرزوی متعالیِ جمعی و گروهی برای انسان اجتماعی و مردمان بالغ شود، لاجرم به انتخاب مبارزه علیه سد و مانع آزادی و اختیار انسان میانجامد؛ آنگاه، آرمانگرایی چراغ راهنمای پیوندها و پیمودنها میشود.
سازمان مجاهدین خلق ایران از بدو تولدش آرمان «جامعهٔ بیطبقهٔ توحیدی» را بهعنوان غایت عقیده یا سعادت معبود اجتماعی برگزید. این انتخاب از جهانبینی مجاهدین و تفسیر و تبیینشان دربارهٔ سه مقولهٔ «انسان، وجود و تاریخ» برآمده است.
آنچه در مقولهٔ آرمان مد نظر است، باز هم محصول انسانی، سیاسی و فرهنگیِ آن در حیات اجتماعی است. یعنی که هر آرمانی باید بهطور بالفعل از پیچیدگیِ مبارزه برای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی، تضاد حل کند، راهگشایی کند و منجر به برقراری مناسبات جمعی و اجتماعی در پیوند با خود شود.
بنابراین هر آرمان جمعی و اجتماعی، پیوندها و رابطههای عناصر پیرو آن را با یکدیگر محکم میکند. عشق به آزادی، برابری و عدالت اجتماعی و پرداخت بهای مبارزه بهخاطر آنها، بدون پیوند دادن آنها با یک آرمان یا آرزوی متعالی، در سختیها و بغرنجیهای مسیر، ساییده و زایل شده و تشعشع آن رو به افول میگراید.
در بحث شکست تشکلها در برابر دیکتاتوری آخوندی، به نپرداختن بهای نگاهداری از تشکیلات اشاره کردیم. اینجا باید دست کشیدن از آرمان را به آن اضافه کنیم. آن که آرمان یعنی چراغ راهنمای هدف از مبارزهاش را کنار میگذارد، تمام سنگرهای دفاعی در برابر دیکتاتوریها و خودکامگیها را تسلیم کرده است و دیگر برایش هیچ رمقی برای پایداری و نبرد و مبارزه برای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی نمیماند.
[تجربههای تلخ دربارهٔ سرنوشت بسیاری گروههای سیاسیِ ایرانی و جنبشهای جهانی، پس از سقوط شوروی سابق و ترویج عصر غیر آرمانگرایی، یادآوری میشود.]
در چنین عصر یخین که مُرکب تاختوتاز افول ارزشهای انسانی و آرمانگرایی شده است، مجاهدین خلق پیوندهایشان با آرمان آزادی و آرمان جامعهای عاری از استبداد و استثمار را بیش از گذشته صیقل زدهاند. بههمین سبب هم همواره پایدار و استوار، بنبستشکن، امیدآفرین، پرتکاپو و خلاق و مبارزتر از گذشته، در عرصههای داخلی و بینالمللی، از هولناکترین آزمایشات و نبردها پیروز و موفق بیرون آمدهاند. چنین است خورشید آرمان که همواره پرتوهای روشنگر برای گام نهادن به راهگشایی دیگر در مبارزه با دیکتاتوری ولایی ــ آخوندی میتاباند. چنین است چراغ راهنمای پیوند دادن فلسفهٔ زندگی با حیات هماره در مبارزه و بنبستشکن و آفرینشگر.
این دستآورد، هدیهایست به نسلهای مشتاق آزادی و برابری و دموکراسی در ایران تا با اکسیر آرمان، هم زندگیِ هدفمند خویش را نظم و سامان دهند و هم از پس حل تضادهای واقعی و پیچیدهٔ مبارزه با ارتجاع آخوندی و همسویان و مماشاتگران با آن برآیند.
۵ ـ نخستین راهگشاییِ رهبری زنان در ایران
حضور زنان ایرانی در فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی ــ گذشته از تکنمودها در جنبش مشروطیت ــ با زنان مجاهد و فدایی شروع شد و سپس ترویج یافت. تصور کنید در دههٔ ۴۰ خورشیدی که جامعهٔ ایران از یکطرف اسیر دیکتاتوری سیاسی و از طرف دیگر در سیطرهٔ مذهب ارتجاعی و سنتی و تکفیر حضور اجتماعی زن بود، زنانی توان انتخاب مبارزهٔ سیاسی و تشکیلاتی علیه حاکمیت مستبد را کسب کرده باشند. این توان از کجا ناشی شده است؟ طبعاً که از یک فکر و باور و یقین. آن فکر و باور از کجا آمده؟ طبعاً که از یک جهانبینی و عقیده. پس یک جهانبینی و عقیده از دههٔ ۴۰ خورشیدی جریان پیدا کرده که توانسته این آگاهی و شناخت را ترویج کند که زنان و مردان در مسؤلیتپذیری اجتماعی برای تعیین سرنوشت خودشان، برابر هستند.
این نخستین سنتشکنیِ انقلابی برای راهگشاییِ ورود زنان به فعالیت اجتماعی، سیاسی، مبارزاتی و تشکیلاتی بهطور مساوی با مردان بود.
قدم یا مرحلهٔ بعدیِ حضور گستردهٔ زنان در مبارزات سیاسی و تشکیلاتی، پیوستن موج دختران و زنان به سازمان مجاهدین و سازمان چریکهای فدایی و برخی گروههای کوچکتر از فردای ۲۲ بهمن ۵۷ بود. با این حال، سلطهٔ تفکر مردسالار بهطور تاریخی و نیز سیطرهٔ آشکار و نهان تفکر جنسیتی، موانع جدی در پیشرویِ برابری بهمعنای حقیقی و مادی آن بودند. هزاران تن از زنان مجاهد و مبارز در نبرد با دیکتاتوریِ آزادیکش و زنستیز ولایت فقیهی، در زندانها و میدانهای دیگرِ نبرد بهشهادت رسیدند. باوجود این سطح از فدای همهچیز برای آزادی و برابری، هنوز موانع تاریخی، فکری، فرهنگی و سنتی نمیگذاشتند زنان به جایگاه شایستهٔ خویش در امر تشکیلات و رهبری جنبش حضور یابند.
جمعبندیِ تاریخ مبارزات و فداهای بیکران زنان برای آزادی و برابری، سازمان مجاهدین خلق ایران را به قدم گذاشتن در راهی راهنمون گشت که پیمودن آن با راهبری زنان میسر میشد. اینگونه شد که مریم رجوی گام پیش نهاد و با پرداخت سنگینترین قیمتها و شکیباییها، مسؤلیت بنبستشکنی و راهگشاییِ رهبری زنان مجاهد در امور سیاسی و ایدئولوژیک و تشکیلاتی را پذیرفت. بهموازات پیشرفت این امور، نبرد با تفکرات طبقاتی، استثماری و جنسیتگرایی در درون مجاهدین بهجریان افتاد. استمرار این نبرد بهطور خاص در خارج از ایران و نیز در عصر افول ارزشهای انسانی و مبارزاتی، زرهی بر پیکر ساختار سازمان مجاهدین پوشاند که در جهان تکقطبی با جولان تجارت سیاسی و معامله با ملایان حاکم بر ایران، آنان را هم محافظت نمود و هم تهاجمیتر در مبارزه با فاشیسم مذهبیِ آخوندها کرد.
بیشک پیدایش نبردهای همزمان و موازیِ سیاسی، آزادیخواهی و ضد استثمار جنسیتی در ایران را سازمان مجاهدین خلق ایران بنیاد نهاد. این نبرد را نخست در ساختار تشکیلاتی خود پیاده نمود و بهجریان انداخت و الگوی رهبری زنان و پیشتازیشان در امر پیشبرد انقلاب و قیام برای سرنگونی دیکتاتوری آخوندها را، عملاً به زنان ایران پیشنهاد نموده است.
درس و هدیهٔ تاریخی از این تجربهٔ مجاهدین این است که رهایی زنان از اندیشهٔ جنسیتی و از سیطرهٔ استثمار دیکتاتوریهای مذهبی و سیاسی، تنها با مبارزه و داشتن تشکل و هماهنگی در برابر استبداد و سلطهٔ طبقات زنستیز ممکن است.
۶ ـ آری به سرفصلهای «انتخاب»
اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران چگونه از پس اینهمه سختی، رنج، آوارگی و داغ و فراق در یک مبارزهٔ پیچیده و طولانی با دو دیکتاتوری در داخل و خارج ایران برآمدهاند؟ از اهمیت و نقش عقیده، تشکیلات، پایداری بر اصول، آرمان و ضرورت رهبری زنان و ترکیب همهٔ اینها در یک مبارزهٔ تماموقت و حرفهای گفتیم؛ با این حال محقق کردن اینها توسط تکتک مجاهدین چگونه صورت گرفته است؟ اینها با اختیار و انتخاب در هر سرفصلی صورت گرفتهاند. یعنی چه؟
تفاوت انسانها در چیست؟ در نوع انتخابهایشان و در کیفیت تفسیر و تبیینشان از انسان، هستی و تاریخ است. نوع زندگی و آیندهٔ هر انسانی را انتخابهای او مشخص میکند، نه حتی میزان آگاهی و تخصص او.
یک مبارز آرمانگرا که درگیر پیچیدگیهای مبارزه و افت و خیزهای آن میشود، مدام در معرض آزمونهای گوناگون قرار میگیرد. انتخاب عبور از این آزمونها یا انتخاب نکردنشان ــ که باز هم نوعی انتخاب است ــ دو مسیر متفاوت و دو نوع زندگی و آینده را رقم خواهد زد.
اعضاء و هواداران مجاهدین در شش دههٔ گذشته، بهدلیل مبارزهٔ مستمر با دو دیکتاتوری و زد و خوردهای ناگزیر آن، بهطور مداوم در معرض انتخابهای جدید واقع شدهاند. انتخاب آنان که مجاهد و مبارز ماندند، آری گفتن به عبور از ابتلاءها و سرفصلهای سرنوشتساز و انتخاب استمرار مبارزه با دیکتاتور حاکم بوده است.
نمونهها: سرفصل بعد از ضربهٔ ۱۵ شهریور ۱۳۵۰، سرفصل بعد از اعدام بنیانگذاران سازمان در خرداد ۱۳۵۱، سرفصل بعد از ضربهٔ اپورتونیستها در سال ۱۳۵۴، سرفصل بعد از انقلاب ۱۳۵۷، سرفصل نه گفتن به خمینی و ارتجاع آخوندی در قانون اساسیِ حاوی اصل ولایت فقیه، سرفصل تکفیر مجاهدین توسط خمینی در ۴ تیر ۱۳۵۹، سرفصل ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سرفصل جریانوار قتل عام مجاهدین در دههٔ ۶۰، سرفصل پرواز به پاریس و از پاریس به بغداد، سرفصل انقلاب درونی مجاهدین، سرفصل عملیات فروغ جاویدان، سرفصل خلع سلاح ارتش آزادیبخش، سرفصل کودتای ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳، سرفصل ادامهدار پایداری در اشرف و لیبرتی و در کشورهای دیگر، سرفصل هجرت بزرگ به آلبانی و سرفصل تشکیل اشرف ۳.
در عبور از این سرفصلها، انتخابهای فردی و جمعیِ مجاهدین با شاخص گذشتن از منافع خود بوده که وحدت تشکیلاتی و پیشرفتهای سیاسی برای ادامهٔ مبارزهٔ طولانیشان تضمین یافته است و به شصت سالگی پای نهادهاند. آنان در هر سرفصلی بین خود و دیگران و ادامهٔ مبارزه، «خود» و «من» را فدای جمع و حفظ تشکیلات و استمرار مبارزه کردهاند.
دستآورد و هدیهٔ انسانی و تاریخیِ مبحث «انتخاب» این میتواند باشد که تغییر سرنوشت ایرانزمین از دیکتاتوریهای موروثی شاهی و شیخی به آزادی و دموکراسی، در گرو «انتخاب» میلیونها کنشگر مشتاق این تحول بزرگ تاریخی است. سلطهٔ دیکتاتوریِ تمامیتخواه قرون وسطایی آخوندی یک واقعیت است، اما نفی و شکست و سرنگونی آن در گرو «انتخاب» فردی و جمعی و پرداخت بهای آن است.
گزیدهای از دستآوردهای پنجاهنه سالهٔ سازمان مجاهدین خلق ایران، هدیهایست به مردم محبوبشان برای تغییر خجستهفام سرنوشت انسانی و میهنی و تاریخی به جانب محبوب آزادی و برابری و دموکراسی در راستای سعادت معبود یک ملت. باشد که نسلهای تحولخواه و مشتاق دگرگونیِ بزرگ از دیکتاتوری به آزادی، این دستآوردها را بهعنوان گنجینهٔ اجتماعی و ملی بهکار بندند.