صبح روز شنبه ۲۹دی رسانههای حکومتی خبر دادند که دو سردژخیم قتلعام مجاهدین سرموضع و زندانیان سیاسی در سال ۶۷ آخوند رازینی و آخوند مقیسهای در محل کار خود در دیوان عالی رژیم، هدف گلوله قرار گرفتند و به هلاکت رسیدند.
انتشار خبر هلاکت این دو جلاد اعدام و قتلعام، موجی از شعف و شادمانی را در میان هموطنان بهویژه در میان انبوه بیشمار داغداران و دادخواهان برانگیخت.
دژخیم رازینی در اوایل دههٔ ۶۰ بهعنوان دادستان ضد انقلاب در مشهد مسئولیت دستگیری، اعدام و شکنجه مجاهدین و مبارزین را در استان خراسان برعهده داشت. طی سالهایی که این دژخیم دادستان مشهد بود هزاران مجاهد با حکم او در شهرهای استان خراسان تیرباران و سربهدار شدند. وی در اسفند ۶۳ به پاس جنایتها و خوش خدمتیهایش، از سوی خمینی با سمت دادستان انقلاب مرکز جانشین لاجوردی جلاد شد و از این پس، تا سال۶۶، اعدام زندانیان در تهران تحتنظر او انجام میشد.
رازینی در مرداد سال ۹۸در سالگرد عملیات فروغ جاویدان، طی مصاحبهیی درباره دادگاههای جنایتکارانه صحرایی و فتوای اعدامهای وحشیانه به دستور خمینی در مقطع عملیات فروغ به شمهیی از شقاوتهایش اذعان میکند.
در این مصاحبه، رازینی در پاسخ به سؤالاتی راجع به «روند دادگاه مجاهدینی که در عملیات مرصاد دستگیر شدند» و «نحوه رسیدگی و تشریفات آن»، گفت: «چون دادگاههای زمان جنگ بود، تشریفات نداشت در همان شهرهایی که دستگیر شدند محاکمه شدند. این محاکمهها گاهی ممکن بود یک ساعت یا کمتر طول بکشد» و «خیلی از مجاهدین را خودمان محاکمه کردیم».
جلاد به هلاکت رسیدهٔ دیگر، آخوند محمد مقیسهای از سال۶۰ در موضع سربازجوی یکی از شعبههای مخوف اوین به سلاخی، اعدام و قتلعام مجاهدین پرداخت و در سال۶۴ با اسم مستعار ناصریان در سمت دادیار ناظر زندان به قزلحصار گماشته شد. در سال۶۵، وی به زندان گوهردشت منتقل شد و از سال ۶۶ با حفظ سمت (دادیار ناظر زندان)، مسئولیت زندان گوهردشت را هم به عهده گرفت و قتلعام زندانیان سیاسی در گوهردشت نقش فعالی داشت.
اگر چه مقیسهای احکام جنایتکارنه بسیاری صادر کرده است، اما آنچه در کارنامهٔ این دژخیم جایگاه ویژهیی دارد، شقاوت وی در شکنجهها و اعدامهای سال۶۰ و بهطور خاص در قتلعام۶۷ در زندان گوهردشت است.
بهگواه شاهدان، مقیسهای (ناصریان) از ۸ تا ۲۵مرداد ۶۷ برای حلقآویز کردن تمام زندانیان مجاهد، با کین توری خاصی روز و شب تلاش میکرد. روز شنبه ۸ مرداد زندانیان تبعید شده از مشهد را بدار آویخت و بلافاصله سراغ زندانیانی رفت که مدت محکومیتشان تمام شده و به زندانیان «ملیکش» معروف بودند. کینهٔ حیوانی او نسبت به بچههای مشهد و زندانیان ملیکش که با مقاومتشان جلاد را بهزانو درآورده بودند قابل وصف نیست. میگفت یک نفر هم نباید زنده بماند. بهشهادت زندانیان گوهردشت، اصرار ناصریان برای اعدام تکتک زندانیان، بیش از بقیه جلادان و هیأت مرگ بود. او بیماران سخت صرعی و قلبی را با شقاوت تمام اعدام کرد. روز شنبه ۱۵مرداد، پاسدار بیات بهدستور مقیسهای، زندانی سر موضع ناصر منصوری را که بهعلت قطع نخاع قادر به حرکت نبود با برانکارد نزد هیأت مرگ آورد و همانجا ایستاد و اصرار کرد تا حکم اعدام ناصر را گرفت و بهدارش کشید. در این روز دهها مجاهد سرودخوانان طنابهای دار را بوسیدند و حسرت یک آه را نیز بر سینهٔ جلادان قتلعام کاشتند. مقیسهای روز ۱۸مرداد محسن محمدباقر را که از دو پا فلج بود به راهرو مرگ آورد. شاهدان راهرو مرگ گوهردشت از رشادت محسن و رذالت دژخیم مقیسهای بسیار گفته و نوشتهاند.
شمهیی از جنایات دو سرجلاد به هلاکت رسیده توسط شاهدان مستند شده است. اما واقعیت شقاوت و قساوتی که دژخیمان دیکتاتوری دینی در کشتار و شکنجه فرزندان آزادیخواه ایران و نسلکشی مجاهدین در دههٔ ۶۰ و قتلعام۶۷ مرتکب شدهاند، پس از سرنگونی رژیم جلادان آشکار خواهد شد و بسا فراتر از جنایات تکان دهندهٔ شکنجهگاه صیدنایا پس از سرنگونی خاندان منفور اسد، جهان را تکان خواهد داد.