خامنهای هر فضیحت و رسوایی را بهجان خریده تا بههر قیمت، این بار آخوند رئیسی، جلاد۶۷ را از صندوق شعبدهٔ انتخابات در بیاورد و بر کرسی ریاستجمهوری نظام بنشاند. وی بههمین منظور رقیبانی که میتوانستند مهندسی او را مختل کنند، پیشاپیش از سر راه برداشت، بهحسن خمینی و ظریف شخصاً اشاره کرد که وارد این میدان نشوند. پاسدار علی لاریجانی را هم که بهمدت ۳۰سال مجری اوامر او بود، توسط شورای نگهبان خود، بیتعارف دو بار رد صلاحیت کرد.
تکان و تنش در حوزه و در ارکان نظام
رد صلاحیت لاریجانی تنش و نارضایتی شدیدی را در ارکان نظام در پی داشت؛ از جمله در حوزه قم که از پایههای مقوم رژیم آخوندی محسوب میشود. آن چنان که وقتی مهرعلیزاده در نمایش مناظره اول، رئیسی را بهخاطر آنکه فقط ۶کلاس سواد دارد مورد طعنه قرار داد و گفت که «سواد حوزوی برای ادارهٔ کشور کافی نیست» سخنی که بهمعنای زدن پایه حکومت آخوندی و نفی صلاحیت آخوندها برای ادارهٔ کشور است؛ اما واکنشی و صدایی از حوزه در مخالفت با این حرف و حمایت از رئیسی برنخاست. آخوند پناهیان از مداحان خامنهای این حرف را زدن فقه بهدیوار توصیف کرد و با تأکید بر اینکه خمینی دجال، فقه را علم ادارهٔ جامعه میدانست، از سکوت حوزه ابراز تعجب کرد و اینکه چرا از بیش از ۲۰هزار نفر علما و فضلای حوزه قم حتی یک اطلاعیه با امضای دوهزار نفر در نیآمد که «آقا بهفقه توهین نکن!» (خبرگزاری دانشجو – ۱۶خرداد).
سکوت آخوندها و مراجع حوزه که نشانهٔ آشکار خشم و نارضایتی آنها از خامنهای و کاندیدای مطلوب اوست قابل فهم است؛ اولاً بهخاطر آنکه رئیسی سواد درست حسابی ندارد؛ ثانیاً علی لاریجانی برای ورود بهصحنهٔ رقابت، حمایت شماری از مراجع قم را جلب کرده بود، اما خامنهای بهآنها وقعی ننهاد و مهرهٔ ۳۰سالهٔ خود را رد صلاحیت کرد و بهرغم اینکه کنار گذاشتن او را شیادانه جفا و ظلم خوانده بود، بار دوم هم از طریق شورای نگهبان رد صلاحیت او را دو قبضه کرد.
ولیفقیه ارتجاع با این حال برای آرایه و پیرایهٔ نمایش مفتضح انتخابات خود، بهدو تن از عناصر کمرنگ و کمرمق باند مخالف (همتی و مهرعلیزاده) اجازهٔ داد تا در این تعزیهٔ خندهدار نقش نعش را بازی کنند، اما شگفتا که منفوریت رئیسی بهحدی است که همینها هم، موجب نگرانی خامنهای و تبلیغاتچیهایش شدهاند و برخی از آنها با نگرانی از احتمال وقوع دوقطبی همتی ـ رئیسی سخن میگویند؛ چرا که هم همتی و هم مهرعلیزاده با سوار شدن بر موج منفوریت اجتماعی رئیسی، با انگشت گذاشتن مستقیم و غیرمستقیم بر سوابق جنایتکارانهٔ این جلاد میکوشند توجهات را بهسوی خود جلب کنند.
کانون خشم و نفرت سوزان اجتماعی
مردم خشمگین از هر فرصتی برای ابراز نفرت و بیزاری خود از خامنهای و نوچهٔ جلادش استفاده میکنند، از بهآتش کشیدن جریانوار پوسترها و بنرهای تبلیغاتی رئیسی جلاد تا آنجا که او ناچار شد نیروهای رژیم را از نصب اینگونه پردهها و بنرها منع کند، تا حضور و ابراز تنفر در نمایشهای مسخرهٔ تریبون آزاد که بسیجیهای مزدور ترتیب میدهند و تا نفرین و دشنام علنی در کوچه و خیابان و در محیطهای کار و در اتوبوس و تاکسی و غیره...
منفوریت اجتماعی فوقالعادهٔ رئیسی را از جمله میتوان در میتینگی که رژیم با صرف هزینههای گزاف در اهواز بهراه انداخت دید. جمعیتی که با اجبار یا با وعدهٔ پول و ساندیس از سراسر خوزستان و از استانهای همجوار، اتوبوس اتوبوس، بهاستادیوم تختی اهواز منتقل شده بودند، هنگام سخنرانی آخوند رئیسی، سخنرانی او را با فریاد «آب نیست، آب نیست» قطع و مختل میکردند.
نتیجه و حاصل این خشم و نفرت، تحریم یکپارچهٔ نمایش مفتضح انتخابات مهندسی شدهٔ خامنهای است که بازتاب آن را در نالهها و التماسهای امام جمعههای خامنهای در نمایشهای جمعهٔ سراسر کشور، بهوضوح میتوان مشاهده کرد. از جمله آخوند علمالهدی نماینده و امام جمعهٔ خامنهای در مشهد، با وحشت بسیار این تحریم را معنا کرد و گفت: «اگر مردم در این انتخابات نیامدند این یک رفراندوم ضد نظام است و (بهمعنای آن است که) مردم از این نظام برگشتهاند... و این نظام دیگر عمر خودش را کرده و تمام شده است».
آبشخور این تحریم عمومی و این خشم و اعتراض سراسری که در هر جا و در هر موقعیت و فرصتی حتی در نمایشهای حکومتی، فوران میکند، نقش رئیسی بهعنوان قاتل۶۷ است. اگر چه وی از حضور در هر گونه اجتماعی که او را در معرض خشم مردم و حتی سؤال خبرنگاران حکومتی قرار دهد، فرار میکند، اما نه او و نه اربابش خامنهای و نه هیچیک از آمران و عاملان قتلعام۶۷ و کشتار آبان۹۸ و اعدامهای روزمره نمیتوانند از آنچه در ضمیر و وجدان مردم ایران حک شده بگریزند و از کیفر جنایات خود خلاصی یابند. این خشم و نفرت از همان روزی که این جلاد بر کرسی ریاستجمهوری رژیم قرار گیرد با شدت بیشتری شعله خواهد کشید و لهیبش تمام نظام جهل و جنایت را فرا خواهد گرفت.