علی خامنهای هنگامی که داشت اصلاحطلبان قلابی را از قدرت کنار میگذاشت، چو انداخته بود که گویی با این جراحی دارد غدههای سرطانی حکومتش را خارج میکند و جانی تازه در کالبد نظامش میدمد. او دجالگرانه این باور را به همه قبولانده بود که انگار بادکردن و بالاکشیدن ابراهیم رییسی، منجر به تشکیل دولت جوان حزباللهی خواهد شد و همهچیز بر سر جای خود خواهد نشست. هر گاه صحبت از تورم، گرانی افسارگسیخته، سقوط طبقهٔ متوسط به زیر خط فقر، اختلاس، فساد و هزاران معضل دیگر بهمیان میآمد، خامنهای و باند او پز اپوزیسیون گرفته و باند رقیب را مقصر جلوه میدادند.
برای جا انداختن جلاد۶۷ به نقل از مصباح یزدی شایعه کرده بودند که چهار بار با واسطه از منبع موثقی شنیده است که ابراهیم رییسی نظر کردهٔ امام زمان است!
یادآوری میشود که مصباح یزدی در مورد پاسدار احمدینژاد نیز گفته بود: «وقتی رئیس جمهوری از جانب رهبری نصب و تأیید و به عامل او تبدیل می شود، از این پرتو نور بر او تابیده می شود... وقتی رئیس جهموری حکم، ولی فقیه را دریافت کرد، اطاعت از او نیز، چون اطاعت از خداست».
در هر حال قرار بود رییسی سوپرمن نازل شده از آسمان ولایت با خرق عادت بسیار و معجزههای فراوان باشد و نظام الهی را از فلاکت کنونی نجات دهد. نیاز نبود زمان درازی طی شود تا معلوم گردد که این امامزادهٔ دروغین کور میکند اما شفا نمیدهد. وقتی تب سفرهای استانی فرونشست، تق مدیریت جهادی نیز درآمد، رییسی که میخواست نقش یک «آمبودزمان» را برای غلبه فوری و میدانی بر بحرانهای نظام بازی کند، در عمل از «آنگوزمان»! نیز فراتر نرفت.
قرار بود جلاد۶۷ خطر سرنگونی را از سلطنت خامنهای دور کند اما بیشتر از دولتهای دستنشاندهٔ قبلی سوتی به بار آورد و به سکهٔ یک پول تبدیل شد. معلمان آزاده در خیابانها به او لقب «شش کلاسه دروغگو»! دادند. اگر این شعار را یک بند انگشت بیشتر ارتفاع بدهیم، به «مقام عظمای ولایت»! میرسیم؛ کسی که رییسی را به ریاست جمهوری نظامش گماشته است.
قرار بود رییسی نقطهٔ وحدت وحوش در باندهای غالب حاکمیت، علامت قوام اقتدار نظام و اعمالکنندهٔ هژمونی خامنهای و جانشین احتمالی او باشد اما خیلی زودتر از آنچه تصور میرفت به نقطهٔ افتراق و تشتت و افول خامنهای تبدیل شد. اکنون در دوران ریاست جمهوری او، هر یک از اعضا و دار و دستههای تشکیلدهندهٔ باند خامنهای ساز خود را کوک میکنند.
در تصویب دمدستی، هولهولکی و سراسیمهٔ طرح موسوم به صیانت، هم این افتراق و تشتت را میتوان دید.
مجلس سرسپرده که قرار بود غلام حلقهبهگوش خامنهای و گماشتهٔ او در دولت جوان حزباللهی باشد، در مواجهه با این طرح اختلاف و چنددستگی شدیدی را در بین باند خامنهای به نمایش گذاشت. هادی بیگی نژاد، یک عضو مجلس ارتجاع با اضطراب و سراسیمگی بررسی این طرح را معادل نابودی مجلس خواند:
«این طرح باید از دستور کمیسیون ویژه خارج شود. چرا به دست خودمان می خواهیم مجلس را نابود کنیم. بنده از رئیس مجلس و تیم رسانه ای مجلس گله مند هستم ما باید چند بار پاسخگوی یک مساله باشیم.» (دنیای اقتصاد. ۸ اسفند ۱۴۰۰)
امام جمعهٔ شهر امید که وظیفهٔ تعریف شدهاش نمایندگی خامنهای است سراسیمهتر از آن نمایندهٔ مجلس ارتجاع، در سخنانی ـ که معلوم است مخاطب اصلی آن خامنهای است ـ هشدار میدهد:
«مبادا آقایان متولی و پیشنهاددهنده طرح صیانت شبیه آن تجربهای را که در گذشته درباره ویدئو و ماهواره انجام شد، تکرار کنند. نگذارید این تصویر تقویت شود که مردم راه خود را میروند و ما راه خود را... مجلس.. قرار بوده شفافیت را اجرا کند، متأسفانه در بخش بزرگی از جامعه اینگونه مطرح شده که مجلس با صیانت به جای شفافیت دنبال محدودیت است. این ابهام در ذهن بسیاری از نیروهای انقلابی هم وجود دارد. توصیه بنده این است که حداقل مجلس.. شفافیت را در طرح صیانت اجرا کند.» (شرق. ۷ اسفند ۱۴۰۰)
جالب است که او در مورد طرح صیانت نکتهیی میگوید که غور در آن، وضعیت فلاکتبار نظام دستاربندان را بهخوبی برملا میکند: «مردم هم سؤال دارند از بنده میپرسند، فکر میکنند بهعنوان یک امام جمعه خبر دارم، منِ امام جمعه هم نمیدانم چه بگویم»!
خامنهای میخواست و میخواهد فضای مجازی را برای مقابله با فعالیت کانونهای شورشی بهکنترل درآورد. میخواست و میخواهد برای جلوگیری از بالغ شدن شرایط عینی به قیام و خیزش، اینترنت را مسدود نماید ولی از هول قیام و واکنش انفجاری مردم، نمیتواند قدم از قدم بردارد. آری میخواهد ولی نمیتواند.
این علامت گویایی از بنبست مرگبار خامنهای و سلطنت زهوار در رفتهٔ او در دوران سرنگونی است. ابربحرانها اینک از جامعهٔ در حال غلیان، به داخل حاکمیت سرریز کرده است.
بیتردید این وضعیت نمیتواند تا دیرهنگام به صورت کجدار و مریز ادامه داشته باشد و باید تعیین تکلیف شود و خواهد شد.