در فاز پایانی و سقوط محتوم فاشیسم دینی و در میان خبرهای تنش خارجی و منطقهای، آویختنش به ریز و درشت عالم برای نجات رژیم از بنبست، مذاکره و عدم مذاکره، گرانی و بیکاری بیسابقه و.... سریال فضاحتها تعطیلبردار نیست و هر دم و البته فزایندهتر حلقههای جدید به بازار میدهد. وقتی صحبت از جدیدترین فضاحت مهرههای حکومتی باشد اولین سؤال مخاطب این است: کدام یکی؟ کدامش را میگویی؟ گاهی توضیح اولیه کافی نیست که منظور آن یکی و آن یکی..... نیست بلکه این یکی را میگویم. مثلاً ارتکاب قتل عمد توسط یک مهره فاسد که فعلاً باندهای غالب و مغلوب را بیحساب کرده است. پاسداری با مناصب وزارت و ریاست و شهرداری از باند سیهکار مغلوب که در متن خبرهای مرموز و لشکرکشیهای باندی با شلیک گلوله همسر دومش را کشت.
زنی که قربانی سپاه و اطلاعات شد و وزیر «آموزش و پروش»ی که قرار بود الگوی آموزش و پرورش نسل جوان شود تمام کشش کرد. اولین مورد فاش شده جلال الدین فارسی کاندیدای ریاستجمهوری حزب ضد جمهوری و ضداسلامی بود که توسط مجاهدین در فاز سیاسی افشا و حذف شد و بعد هم در تفرج و شکار، چوپان بیپناه سر گله را با شلیک گلوله کشت و حساب پس نداد.
بیلان قتلهای اینچنینی کم نیست. آنچه بهاجبار به رسوایی کشیده و آنچه مکتوم مانده و به مصلحت نظام لاپوشانی و مخفی مانده و یا حداکثر گوشهای از یک ورق پاره حکومتی را پر کرده و تمام.
محض اشاره همین چند وقت قبل بود که نام یک پاسدار نماینده در فضاحتی دیگر سر زبانها بود و یک پاسدار نماینده دیگر هم جعل مدرک و ریاست نظام مهندسیش از پرده برون افتاد و باز چپاولهای نجومی پاسداران از زبان سرپرست و نماینده پیشن خامنهای در صدا و سیما به خبرها اضافه شد....
البته خلیفه دزد و خونریز از کاهش ساعتهای ادارات در روزهای ۱۹و ۲۳رمضان در ارفاق به کارمندان به پاسداشت شبهای احیا غافل نیست!
نوع دیگری از فضاحت را حسن روحانی به صحنه آورد که اندر کرامات خویش در حصول احوال مردم از داخل ماشین روان درمانیش را غلفتی به لجن نشاند. یاد روزی افتادم که یکی دو سال پیش جهت آدرسی گذارم به ولنجک، محمودیه و زعفرانیه افتاد. حوالی خیابان الف در گرمای بعد ازظهر دچار ترافیک قفل شده و کلافه کنندهای شدیم. علت را جویا شدیم معلوم شد راهها را میبندند که ماشین حسن راحت به کاخش برسد. کرامات شیخ لئین حسن روباه مردم پشت راهبند و کلافه را به سرعت برق روانشناسی میکند و نیاز به خبرنگار و روزنامه نیست که به میان مردم بروند و او را از هزار درد بیدرمان آخوند ساخته آگاه کنند. دار و دسته دزد و ویرانگر روزنامه و خبرنگار را کالبدی میخواهند که داخلش پول دزدی بریزند و شبه خبر و جعل خبر بگیرند. آنها خود بهتر از هر کس دیگری میدانند که چه بلایی بهسر مردم بهخصوص محروم ترین مردم آوردهاند. خود بهتر میدانند که چه تعداد انسان شریف و آزاده را در سیاهچالها شکنجه و کشتار کرده، چه انبوه خانوادهها را به خاکستر و نابودی کشاندهاند و چه میزان ثروت همین مردم را به تاراج و حاتم بخشی سپردهاند. میدانند به چه وسعت ویرانی و تخریب در همه عرصههای حیات فردی و اجتماعی به بار آوردهاند.
شیخ بدکردار نیازی ندارد بداند که در امتداد خیابان به فاصله تنها چند متر با دو مرد خانوادهدار روبهرو میشوم که گوشهای ایستاده و مستاصل از تأمین خانواده غرور خود را زیر پا گذاشته و آهسته در گوشم زمزمه میکنند که به انتها رسیدهاند. او نیازی ندارد بداند که راننده بازار مبل یافت آباد از فرط بیکاری به کارگر سر چهار راه تبدیل شده و در بدر دنبال موتور کولر است تا بچهاش را از گرمای غیرقابل تحمل نجات دهد اما از خرید موتور دست دوم هم عاجز است. او نیازی ندارد بداند که راننده تاکسی از فرط بیمسافری نیمه روز به خانه میرود که متحمل هزینه بنزین و جریمه نشود. او نیازی ندارد بداند که بزهکاری مدتهاست شیوع غیرقابل کنترلی یافته و دامان هر محله و کوچهای را گرفته است. او نیازی ندارد بداند که زنی سرپرست خانوار و بالای پنجاه سال ناتوان از تأمین اجاره، شب و روز میسوزند و در بدر بهدنبال کار ولو سخت و ارزان به جایی نمیرسند. او نیازی ندارد بداند که چگونه فقر خانوادهای را از هم پاشاند و مرد خانه به آستانه جنون رسیده است. اما کسانی هستند که میدانند و میسوزند و بیتاب انتقامند. مثل همان راننده تاکسی که نیمه روز به خانه رفت. مثل مردی که خانوادهاش را از دست داد، مثل کارگری که راننده بازار یافت آباد بود و از خرید موتور دست دوم کولر عاجز است.
حسن روحانی باید در ماشین و مسیر کاخ و خیابانهای قرق شده روانشناسی کند چون پیاده شدن یعنی خروش بانوی سیلزده آق قلا، پیاده شدن یعنی حمله کارگران معدن یورت. پیشدرآمدی بر شورشگران ستم سوز علیه نظام منحط و قرون وسطایی.
محمود از تهران
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است