نمیدانم آیا هموطنانم میدانند در زندانها چه میگذرد؟
میدانند چه بر سر مردم و جوانان میآورند؟ جوانانی که توسط از ما بهتران و نورچشمیهای سپاه و بسیج و... به مواد مخدر و قاچاق و... آلوده شدند و بعد توسط همان ارگانها دستگیر و زندانی اذیت و آزار می شوند.
بهتر است به جای توضیح و تفسیر کمی از مشاهداتم بگویم. من مدتی در زندان زابل بهسر بردم و بهتازگی آزاد شدم. برای اطلاع عموم سعی میکنم مشاهدات خودم را از روی وجدان برای شما بازگو کنم:
۱- مامورین زندان که لباسشخصی بودند رفتارشان با زندانیان مناسب نبود چه زندانی فارس، چه بلوچ و چه از افغانستان. در ابتدای کار وسائل شخصیام را گرفتند انگشت نگاری کرده پلاک به گردنم کرده عکس گرفتند.
۲- روز اول جایی به نام قرنطینه بردند که بهجز من تعدادی آدم که بعضاً بیگناه هم بودند وجود داشت. در قرنطینه وضعیت اسفناک بود. از یکطرف هوا کشی که صدای ناهنجاری تولید میکرد و از طرف دیگر وضعیت بد سرویسها و بوی تعفن دستشویی که آدم را کلافه میکرد. وضعیت غذایی بسیار افتضاح و همان غذای بد و ناهنجار هم بدون قاشق سرو میشد و اصول بهداشتی در کار نبود. نیمههای شب مجبور بودیم از پتو استفاده کنیم که بسیار کثیف بود و بدن آدم دچار خارش میشد و تا صبح خواب به چشم نمیآمد و تا صبحی که تشخیص آن مشکل بود لامپها روشن بود.
۳- روز دوم با سر و صدا هیاهو ما را از قرنطینه بیرون برده و انگشتنگاری الکترونیکی نموده و سرهای زندانیان را با ماشینی که اصلاح سر با آن مشکل بود تراشیده و هنگام غروب ما را به بندها تقسیم نمودند.
۴- در بند ۳ زندان کثیف زابل ازدحام جمعیت به قدری بود که رفتوآمد را بسیار سخت میکرد و علاوه بر اینکه تختهای ۳طبقه پر بود در کف اتاق هم زندانیان میخوابیدند.
۵- از دادن صابون، شامپو، حوله، تاید، خمیر دندان و ژیلیت و ناخنگیر و برس بهعنوان استحقاقی خبری نبود اگر زندانی پول داشت میتوانست این اقلام را خریداری کند اگر پول نداشت مجبور بود از دیگران کمک بگیرد و کمک دیگران به انسان در این شرایط هم سخت بود.
۶- بیشتر زندانیان بهعلت اتهامات واهی و بدون تحقیقات درست و در موارد جزیی بهصورت بلاتکلیف در زندان بودند.
۷- کشیدن ماده مخدر شیشه در بین زندانیان معتاد آن هم در دستشوییهای بند۳ مرسوم بود.
۸-از طرف خود زندان به کلیه زندانیان هر روز متادون میدادند که همچنان معتاد باقی بمانند.
۹-گاها سرویسهای بند ۳ دچار گرفتگی میشد که ناچار میشدیم از بند ۴ استفاده کنیم که نگهبان مربوطه از رفتن ما به بند ۴ جلوگیری میکرد.
۱۰- وضعیت جیره نان در بند ۳: یک نان متوسط تافتون بین ۴نفر برش میخورد.
۱۱- دسر و میوه نبود. من با وجودیکه دچار مشکل و بیحالی شده بودم از ماست و شیر خبری نبود. هرازگاهی بهزحمت خیار و گوجه میدادند. هر خیار بین ۳نفر تقسیم میشد و هر گوجه بین ۲نفر و کیفیت غذایشان بسیار بد بود.
۱۲- کنترل زندان زابل توسط یک عده لباسشخصی بود و با زندانیان همانند برده فراری برخورد میکردند.
۱۳- بیشتر زندانیان از طبقه پایین آسیبپذیر جامعه و سیل بیکارانی بودند که شغل و کار و درآمد مناسبی نداشتند و شاهدزدها و اختلاسگران حکومتی در بینشان وجود نداشت.
۱۴- بارها از طرف لباسشخصیهای زندان افراد زندانی بدبخت و بیچاره را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و الفاظ نامناسب بر علیه زندانیان بکار میبردند.
۱۶- در بین زندانیان افراد کارتنخواب و بیخانمانی بودند که بهدلیل نداشتن سرپناه عامدانه جرمی را مرتکب شده بودند تا به زندان منتقل شوند.
۱۷- از لحاظ وضعیت بهداشتی و درمانی به زندانی اصلاً توجه نمیشد بهطوریکه خودم چندین بار سخت بیمار شدم و تقاضای دکتر کردم اما موفق نشدم.
فرشاد حیدری
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند