قیام ۲۱دیماه که از قلب تهران و توسط دانشجویان شعله کشید، چنانکه پیشبینی میشد، طی یک روز بهسرعت ۱۶استان دیگر کشور را نیز فراگرفت. در همه جا شعارها رأس هرم قدرت نظام، یعنی شخص خامنهای و اهرم نگهدارنده نظام، یعنی سپاه جهل و جنایت پاسداران را نشانه گرفته است.
در تهران جوانان شورشی از محدودهٔ دانشگاه خارج شده و قیام را به میدان آزادی، میدان انقلاب و خیابانهای اطراف دانشگاه گسترش دادند. در تهران و شهرهای دیگر مزدوران نقابدار رژیم به قیامکنندگان حمله میکردند، اما در مقابل جوانان و کانونهای شورشی که بهخوبی از درسهای قیام آبان بهره گرفتهاند، با تسلط شیوههای جنگ و گریز را بهکار میگرفتند. آنها با سرعت عمل بالا و جابهجایی پیاپی ابتکارعمل را بهدست داشتند و مزدوران را فرسوده و درمانده میکردند.
طلیعهٔ موج دوم قیام
آنچه طی روزهای ۲۱ و ۲۲دی رخ داد طلیعهٔ موج دوم قیام است که هدف آن درهمشکستن ماشین سرکوب رژیم و در نهایت سرنگونی تمامیت نظام حاکم است. شعارهای قیامکنندگان و جوانان شورشی بهخوبی نشان از ارادهٔ قاطع و عزم جزم آنها برای دستیابی به این هدف دارد. در حال حاضر همهٔ عوامل برای تحقق این هدف مهیا یا در دسترس است. تودههای عظیم مردم از تهیدستان حاشیهٔ شهرها تا دانشجویان و دانش آموختگان و همهٔ اقشار و طبقات از این رژیم بهستوه آمدهاند. آنها دیگر حاضر نیستند تن بهاین حاکمیت پلیدی بدهند که جز غارت، جنایت و مصیبت ارمغانی برای مردم ایران نداشته است.
تمامی شرایط سرنگونی مهیاست
رژیم حاکم نیز در نهایت ضعف، درهمریختگی و درماندگی است. رخدادهای این روزها بهروشنی نشان میدهد رژیم آخوندی تعادل خود را از دست داده است. بهویژه پس از هلاکت قاسم سلیمانی، نفر دوم رژیم و نابودی ابومهدی مهندس، مهرهٔ اصلی حشدالشعبی در عراق، آن هم در شرایطی که قیام عراق هر روز با گامهای استوارتری پیش میرود، عمق استراتژیک نظام ولایت در حال فروریختن است. و این وضعیت خامنهای را بههمان سرنوشتی دچار کرده که بهشدت از آن فرار میکرد و میگفت: «اگر نتوانیم در برابر دشمن، در خیابانهای عراق و سوریه خط ببندیم، باید در خیابانهای کرمانشاه و همدان و تهران و دیگر شهرهای ایران خط ببندیم». اکنون میبینیم که همین کابوس برای خامنهای رخ داده و او ناچار است برای مقابله با دشمن(مردم و مقاومت ایران) در خیابانهای شهرهای ایران خط ببندد.
عنصر بینالمللی نیز که طی ۴دههٔ گذشته تا سرفصل قیام ۹۶ همواره در کنار دیکتاتوری حاکم بود و بهنفع آن عمل میکرد، با شکست سیاست مماشات از پشت رژیم کنار رفته است. چرا که در تمام وجنات رژیم نمودهای مرحله پایانی و سرنگونی را میبیند. درگیری نظامی اخیر رژیم با آمریکا هیبت پوشالی نظام را هم در منطقه و هم در عرصهٔ جهانی بهکلی فروریخت و همراه با سمبل قدرت تروریستی رژیم(قاسم سلیمانی) بهزیر خاک رفت. همگان دیدند که رژیم جز باد و بلوف چیزی در چنته ندارد و حتی قادر نیست از بالاترین مهرههای نظامی خود نیز حفاظت کند. تا آنجا که قاسم سلیمانی که بهگفتهٔ ناظران سیاسی نقشی بسا مهمتر از بنلادن و ابوبکر بغدادی در تروریسم بینالمللی داشت، در عملیاتی بسیار سادهتر بههلاکت رسید.
سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی نیز به همگان هشدار داد که تا وقتی این رژیم هست هیچکس در هیچکجا در امان نیست.
در همین شرایط، رژیم با گام پنجم از برجام نیز خارج شده است و با این اقدام آشکارا این علامت را میدهد که از سودای اتمی خود دست نشسته است. به این ترتیب تمام تلاشهای پشتیبانان اروپایی نظام برای حفظ برجام و در واقع حفظ این رژیم در حال سقوط، بر باد رفته است. چنانکه رئیسجمهور برگزیدهٔ مقاومت ایران گفت: «زمان آن فرارسیده است که جامعه جهانی بهاین حقیقت اذعان کند که فاشیسم دینی حاکم مردم ایران را نمایندگی نمیکند و خواست ملی برای سرنگونی این رژیم را بهرسمیت بشناسد».
با مروری بر این شرایط بهتر میتوان معنای پیام تاریخی ۱۳دیماه رهبر مقاومت و فرماندهٔ کل ارتش آزادیبخش، مسعود رجوی را دریافت. آنجا که همهٔ طرفهای معادله قیام ایران را یکایک مخاطب قرار داده و از جمله گفت: «بهنام خلق قهرمان و ارتش آزادیستان به دژخیمان و مزدوران اخطار میکنم که همچون رژیم شاه روزگار پایانی فرارسیده است. به خلق و ارتش آزادی و کانونهای شورشی تسلیم شوید و سلاحهای خود را تحویل دهید... پیام به خلق در زنجیر: روح شهیدان شاد، زمان برخاستن است... پیام به ارتش تحتامر خامنهای: پرسنل مردمی ارتش باید به مردم بپیوندند و سلاحها را بهمردم و ارتش آزادیبخش ملی ایران تحویل دهند. تنها جواب شیخ آتش است. آتش شعله برکش».