728 x 90

۳۰دی و راهی که گام‌به‌گام خلق شد - مهدی خدایی‌صفت

۳۰دی آزادی مسعود رجوی و آخرین از زندانیان سیاسی از زندان شاه
۳۰دی آزادی مسعود رجوی و آخرین از زندانیان سیاسی از زندان شاه

«روزی که فردا از آن جوانه زد». این جمله زیبا و بسیار گویا توصیف یک بانوی شورشی تهرانی از روز تاریخی ۳۰دی است که در برنامه همیاری با سیمای آزادی بیان کرد، بله فردایی که از همان نیمه‌شب ۳۰دی آغازشد، صورت مسأله ایران را رقم زد و سرنوشت را در مسیر تکامل تاریخی‌اش به پیش راند. اکنون ۴۳سال از آن آغاز و آن «راهپیمایی بزرگ به مقصد آزادی» می‌گذرد. راهی صعب و پرپیچ و خم، در گذر از گردنه‌ها و صخره‌های پرخطر، و عبور از کمین‌ها و پرتگاههای هولناک که به راستی سانتیمتر به سانتیمر آن در جریان نبرد یا نبردهایی سخت و سهمگین خلق شده است و البته با پشتوانه ایمان و اراده‌یی خلل‌ناپذیر و خلاقیتی شگرف بر بستر دریایی از خون و آتش و فدا. .

آری این آفرینش مستمر و پررنج اما مبارک، نیاز به فدای بیکران داشت، نیاز به ایستادگی به هرقیمت بر سراصول داشت، نیاز به جسارت و ریسک‌پذیری کلان داشت نیازبه درایت و هوشیاری فوق‌العاده داشت، اما، اما خلق چنین حماسه‌یی کبیر و هدایت موفق و سرفرازانه آن طی بیش از ۵۰سال، قبل از هر چیز و فراتر از هر چیز، نشان از طهارت ایدئولوژیکی خالقی دارد، یگانه، تهی از خود و رها از هر گونه شائبه فردی و استثماری و راستی یک لحظه فکرش را بکنیم اگر نبود ۳۰دی و حضور چنین «سکانداری»، معلوم نبود با یکه‌تازی خمینی پدرخواندهٴ بنیادگرایی وتوحش، سرنوشت ایران، منطقه و حتی معادلات جهانی در چه نقطه تراژیکی علیه خلق‌ها و دستآوردهای تمدن بشری رقم خورده بود. این واقعیتی است که هر کس دستی در تحولات دارد به‌خوبی آن را درک می‌کند اگر‌چه از آن دم نزند.

 

برای آنها که از بیرون مقاومت به این مسیر نگاه می‌کردند، همواره در میان همه احتمالات مفروض، احتمال موفقیت و پیش رفتن این جنبش کبیر در مقاطع مختلف، بسیار ضعیف و حتی منفی می‌نمود. 

سخن گفتن درباره ۳۰دی، و شرح آنچه در بالا اشاره شد، طبعاً که موضوع کتابهای نا‌نوشته بسیار است، اما شاید بتوان تصویر کوچک اگر‌ چه ناقصی از مسیر طی شده را در این نوشته مخدود، به اشتراک گذاشت. به این منظور ترجیح می‌دهم با مرور یک نمونه از آنچه انجام شده بحث را آغاز کنیم:

شبانگاه ۳۰دی، دقایقی قبل از آزادی وخروج مجاهدین از زندان شهید موسی خیابانی جمع مجاهدان را که همگی دربند۸ زندان شماره یک قصر بودند به اتاق خودش دعوت کرد و پیامی را از جانب مسعود به آنها ابلاغ کرد. او گفت: «بچه‌ها می‌دانید که داریم آزاد می‌شویم. این هدیه خلق و ثمره خون شهیدان است... در بیرون زندان جاذبه‌های زیادی هست که می‌تواند یک انقلابی را از مسیر خودش خارج کند... . ممکن است که شکل مبارزه عوض شود. اما هدف همان هدف آزادی و رهایی خلق است... . دستیابی به گوهر آزادی فداکاری مداوم و مستمر می‌طلبد... . بدانید که شرایط پرفتنه‌یی را در پیش داریم که البته با درایت و هوشیاری و ایمان عظیم برادرمان مسعود هم‌چنانکه تا اینجای راه را آمده‌ایم بقیه آن را هم طی خواهیم کرد».

 

خمینی کیست و با او چگونه باید تنظیم کرد؟

از همان لحظه آزادی اصلی‌ترین سؤالی که پیش روی مجاهدین فرار گرفت این بود که با خمینی چگونه باید تنظیم کرد؟ اما خمینی برای مجاهدین نا‌شناخته نبود و از همان دوران زندان و در جریان جمع‌بندی ضربه اپورتونیستی، تحلیل این بود که اگر ضربه را از اپورتونیستهای چپ‌نما خورده‌ایم پس تهدید اصلی جنبش در شرایط کنونی، جریان راست ارتجاعی است که طبعاً خمینی مظهر تمام‌عیار آن بود.  یک نیروی مهیب ارتجاعی برآمده از قعر قرون و اعصار با ویژگی انحصارطلبی و استبداد (دیکتاتوری) سیاه مذهبی به‌طوری‌که مجاهدین آستانه تحمل او را در تعامل با دیگران و به‌طور اخص با مجاهدین حد اکثر ۶ماه ارزیابی می‌کردند. این در حالی بود که خمینی در آن واحد سه قدرت بزرگ در مشتش بود؛ مشروعیت انقلاب ضدسلطنتی، قدرت مذهبی و مرجعیت و بالاخره قدرت سیاسی و حاکمیت. پس اکنون در برابر چنین نیرویی، سمت‌گیری اصلی یک نیروی انقلابی مسئول چه باید باشد؟ در پاسخ به این سؤال پایه بود که «مسأله آزادی» در کانون خواسته و مطالبه اصلی ملی، میهنی و انقلابی قرار گرفت.  صورت مسأله‌یی که در آن زمان در بین نیروهای انقلابی دوران شاه مطرح بود این بود که آیا در شرایط کنونی ایران، مبارزه ضدامپریالیستی تقدم دارد یا مبارزه ضددیکتاتوری؟ و برای آزادی؟!

 

حزب توده، اکثریت، پیمان و در یک‌ کلام جبهه متحد ارتجاع، با تز مبارزه ضدامپریالیستی به دریوزگی ارتجاع رفتند. آنها جنگ اصلی را با جناح مغلوب یعنی لیبرال -مرتجعان درون حاکمیت اعلام می‌کردند. که البته به‌همان اندازه که الآن پوچی این موضع سیاسی روشن است، همان‌موقع هم بسیار روشن بود و اصلاً امر پیچیده‌یی نبود. اما پاسخ مسعود به این سؤال چه بود؟!

مسعود می‌گفت در کشورهایی نظیر ایران و در انقلابهایی نظیر انقلاب ما، که از زخمهای یک دیکتاتوری دیرینه رنج می‌برده، مسأله مقدم مردم و مسأله مقدم انقلاب، مسأله «آزادی» است. او می‌گفت در چنین شرایطی اگر هر گونه مبارزه و انقلاب دیگری هم بخواهد شکل بگیرد، بایستی در گام اول به مسأله آزادی پاسخ دهد. بدون عبور از دمکراتیسم انقلابی، هیچ تحولی به نتیجه نخواهد رسید و باطل خواهد بود.

آنچه به‌عنوان مبنا، موفقیت این مسیر و ماندگاری مجاهدین را تضمین کرد، همین سمتگیری استراتژیکی مسعود بسوی «آزادی» و انتخاب استراتژی متناسب آن بود. . در صحنه اما سنگینی جایگاهی که خمینی به ناحق اشغال کرده بود؛ ذهنها و عقلها، احساسات و عواطف را قبضه کرده بود. و هر روز که می‌گذشت مثل توفانی در افق نزدیک و نزدیکتر می‌شد. اما نه آن چنان که سر را پایین بگیری تا رد شود، نه. مثل سیلی بنیان‌کن بود که تمامی شئون یک ملت را با همه میراث فرهنگی و تمامی دستآوردهای انقلاب ضد سلطنتی‌اش با خود می‌برد.

 

سیاست‌پیشگان یکپارچه به‌زیر قبا خزیده بودند و توده‌های مردم نسبت به «امام خمنی!» دچار توهم عمیق بودند و فریب خورده بودند. از طرف دیگر خمینی خود را سخنگوی اسلام معرفی می‌کرد و تمامی فضیحتهایش را به‌نام اسلام به‌مردم قالب می‌کرد. در چنین شرایطی راستی چه کسی باید پاسخگوی مردم می‌بود؟ مردمی که خمینی به اعتماد آنها خیانت کرده بود. آیا باید هم‌چنان در توهم باقی می‌ماندند؟

چه کسی باید به دفاع از اسلام راستین برمی‌خاست و دامن آیین رحمت و رهایی را از لوث وجود خمینی پاک می‌کرد؟!

چه کسی باید ارزشهای ملی را که در زیر سم‌ستوران خمینی لگدکوب می‌شد، نگاهبانی می‌نمود؟! و در کانون همه اینها چه کسی باید برای آزادی و حفاظت از آن که دستاورد انقلاب ضدسلطنتی بود، قیام می‌کرد؟

اینها سؤالهایی بود که مستقیماً متوجه مجاهدین بود. ایران و انقلابش به مجاهدین نیاز داشت. اما مجاهدین چگونه باید پاسخ می‌دادند؟! در چنین شرایطی البته مفروض بود که هر فرد یا نیرویی که کوچکترین علامت مخالفت از خود نشان می‌داد، چه بسا به‌سرعت می‌سوخت و یا شانس تاریخی خود را از دست می‌داد. روشنفکران جامعه نیز در کام خمینی بودند. این چه بسا به‌دلیل ضدیتشان با رژیم منفور و دست‌نشانده شاه بود.

حرفه‌ییهای بازار سیاست، یعنی تقریباً تمامی جریانهای سیاسی سنتی ایران اعم از ملی‌گرا، لائیک، مسلمان و غیرمسلمان برای رفتن به زیر قبای امام بر هم سبقت می‌گرفتند. و در یک‌کلام، همه در زیر قبا و در درون رژیم بودند و نه در بیرون آن. آن اندک افراد و دستجاتی هم که هنوز به‌این جاها راه نبرده بودند، کسی راهشان نداده بود. واما خمینی؛ او فقط بیعت می‌خواست. همین وبس.

 

خمینی توسط پسرش احمد، دنبال مجاهدین بود. چند روز بعد از ورود خمینی به تهران، مسعود در مدرسه علوی به دیدارش رفت. سید احمد که خودش را هوادار مجاهدین و به‌اصطلاح آخوند روشنفکر وانمود می‌کرد، به‌گرمی از مسعود استقبال کرد. و دقایقی بعد همراه با خمینی وارد اتاق شدند. احمد، مسعود را معرفی کرد و خمینی طبق عادت دستش را دراز کرد. اما مسعود دست خمینی را نبوسید بلکه با او روبوسی کرد. فکر نمی‌کنم خمینی هیچ‌وقت این صحنه را فراموش کرده باشد. به‌هرحال او به‌سرعت نشست و پیش از این‌که فرصت صحبت کردن به‌مسعود بدهد، گفت: ما که آخوند و عمامه‌دار هستیم و دستمان به‌اندازه شما باز نیست. شما مثل ما نیستید و حرفتان در رابطه با کمونیستها بیشتر مؤثر است، اینها اخلالگر و خائن و… هستند. شما علیه آنها موضع بگیرید تا از دور خارج شوند.

مسعود خیلی روشن و واضح به او گفت که ما اهل این کار نیستیم و گفت ما به‌شما هم توصیه می‌کنیم که وارد چنین کارهایی نشوید. خمینی به‌محض شنیدن این حرف از جایش بلند شد و رفت.

چند روز بعد احمد خمینی به دیدار مسعود آمد و مناسبات دوستانه را پی‌گرفت با این درخواست که با امام بیائید.

احمد نهایتاً گفت شما فقط کافی است دو شرطی را که من به‌شما پیشنهاد می‌کنم قبول کنید. تا از فردا همه درها به رویتان باز شود. یکی این‌که رهبری بدون قید و شرط پدرم را بپذیرید، دیگر این‌که قول بدهید با هرکس که خمینی با او مخالف است، مخالفت نموده و وارد جنگ شوید. مسعود به احمد خمینی گفت، نمی‌توانم به‌پدرت کارت سفید بدهم. اگر او آن‌طور که شایسته است بر‌ طبق خواستها و منافع خلق عمل کرد و به‌پرنسیپهای اسلامی توجه نمود، من سر خود را هم در اختیار او می‌گذارم. اما اگر از راه انقلابی منحرف شد و کارهای نابه‌جا انجام داد ما آن‌طور که شایسته است موضعگیری خواهیم کرد.

 

در نهایت مسعود آب پاکی را روی دست سید احمد ریخت و به‌او فهماند که اگر همه چیز را هم به او بدهند از اصولش کوتاه نخواهد آمد.

پس می‌بینیم که مجموعه اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی آن‌چنان شرایط حساس و دشواری را به‌وجود آورده بود که حفظ و نگهداری یک سازمان مستقل انقلابی و مسلمان، در بیرون رژیم خمینی به‌غایت دشوار و طاقت‌فرسا شده بود.

 

مرزبندی با خمینی، رمز ماندگاری

در شرایطی که تقریباً همگان به زیر قبا خزیده بودند، مسعود معتقد بود که تنها راهی که در پیش‌روی مجاهدین قرار دارد این است که با خمینی و نظام سیاسی –ایدئولوژیک‌اش مرزبندی کنند. یعنی آشکارا به افشای مواضع ضدملی و ضد اسلامی رژیم پرداخته، نقطه نظرهای خود را جهت آگاهی توده‌های مردم اعلام نمایند. این کار الزاماً به‌معنای قرار گرفتن در موضع اپوزیسیون و یعنی ایستادن در مقابل خمینی بود. آن هم در شرایطی که همه کس مجیز او را می گفت

آنچه در واقع یک نسل را از کام خمینی بیرون کشید، همین مرزبندی بود که مسعود با رژیم خمینی کرد. آنچه بزرگترین شاهکار سیاسی را طی ۲سال و نیم فعالیت علنی خلق کرد، همین مرزبندی بود. که مسعود روز ۴اسفند ۵۷ در دانشگاه تهران علنی کرد. .

به این ترتیب جنگ علنی شد؛ البته جنگ سیاسی که به‌غایت پیچیده‌تر از هر جنگ دیگری است.

 

مضمون محوری مبارزه: دفاع از آزادیها

بدین ترتیب، آزادیها، موضوع کانونی مبارزه مجاهدین با خمینی بود. حول این بحث، مجاهدین چه به‌لحاظ خطی- سیاسی، چه به‌لحاظ نظامی و چه به‌لحاظ ایدئولوژیکی نه تنها با خمینی و جبهه متحد ارتجاع، مرزبندی کردند و فاصله گرفتند، بلکه شاخصهایی در جامعه به‌وجود آوردند که توانست نیروهای پویای آزاد‌شده در انقلاب ضدسلطنتی را از فرو رفتن در دام و کام خمینی نجات دهد. آنها انقلاب نوین ایران و مقاومت سازمان‌یافته را حول همین بحث پایه‌ریزی و شالوده نظری آن را نیز پی‌ریزی کردند. مقاومتی که خالق ۱۶سال پایداری پرشکوه در اشرف و لیبرتی بود و آن را با پیروزی و سرفرازی تا هجرت بزرگ از سرزمین دشمن هدایت کرد.

مسعود در روز ۴بهمن ۵۷ در اولین سخنرانی خود در دانشگاه تهران، پس از آزادی از زندان، از آزادی و جمهوری دمکراتیک سخن گفت و در سلسله مصاحبه‌های خود در شبهای انقلاب ۲۲بهمن به تفصیل دیدگاههای خود را حول همین بحث و چشم‌اندازهای آینده تشریح کرد. مسأله آزادیها در وجوه مختلفش، جانمایه و روح تمامی موضع‌گیریها، سخنرانیها و پیامهای بعدی مسعود را تشکیل می‌داد. مسعود سرانجام در آخرین دیدارش با خمینی به او گفت ما هیچ خواسته دنیوی از شما نداریم اما به استناد آیات قرآن و کلام نهج‌البلاغه از او خواست که به مسئولیت خود در به‌رسمیت شناختن آزادیها برای مردم عمل کند.

بدین ترتیب از فردای ۳۰دی، پایه ریزی و خلق گام‌به‌گام بزرگترین مقاومت میهنی و کم نظیرترین در تاریخ مبارزات جهان توسط رهبر کبیر انقلاب آغاز می‌شود.

 

۱ـ از نظر استراتژیکی: انتخاب خط تشکیل ارتش خلق به‌جای تشکیل حزب، به‌عنوان استراتژی، شاهکار و خلق بزرگ مسعود در این مرحله بود که ماندگاری سازمان و پیروزیهای مجاهدین را در نبرد سهمگین‌شان تضمین کرد. خطی که با تشکیل میلیشیای مجاهد خلق در فاز سیاسی پایه‌گذاری شد و سرانجام با تشکیل ارتش آزادیبخش جام‌زهر را به حلقوم خمینی ریخت و در تمام بحرانها و توطئه‌های خطرناک، این سرمایه بزرگ را حفظ کرد تا آنگاه که در خط هزار اشرف و هزار کانون شورشی تکثیر شد و در مؤسسان پنجم در اشرف۳ اعلام موجودیت کرد.

 

۲ـ از نظر سیاسی: اعتقاد به اتحاد و اتحاد عمل نیروهای انقلابی، مترقی و ضدارتجاعی، چیزی بود درست در نقطه مقابل عملکرد خمینی. چرا که خمینی از همان آغاز شروع به شرحه‌شرحه کردن و تفرقه‌افکندن بین نیروهای خلق بود. خط مسعود برای اتحاد نیروها، سرانجام در ۳۰تیرماه۶۰ به تشکیل شورای ملی مقاومت توسط خود مسعود منتهی شد.

 

۳ـ -از نظر ایدئولوژیکی (تئوری راهنمای عمل): اسلام رحمت و رهایی با شاخص آزادی.

مسعود بارها مطرح کرد که در بحث اسلام هم «آزادی» شاخص اسلامی است که ما معرف آن هستیم. درست برعکس مذهب اکراه و اجبار خمینی که آن را در ردیف شرک نامیده است.

به این ترتیب مسعود اجازه نداد که خمینی زیر علم اسلام هر کاری دلش می‌خواهد بکند. بلکه به جامعه نشان داد که بحث از دو اسلام به‌کلی متفاوت است. یکی اسلام رحمت و رهایی، اسلام آزادی و آگاهی که مجاهدین نماینده آن هستند و یکی هم ارتجاع زیر لباس اسلام که خمینی آن را نمایندگی می‌کند.

 

۴- از نظر تشکیلات؛ سازماندهی گسترده نیرویی جنبش ملی مجاهدین در کادر همان اصول تشکیلات انقلابی و سلسله مراتب آن ظرف محتوای این مبارزه و ارزشهای آن بود. چیزی که دشمن همواره از آن بیمناک و خواهان متلاشی شدن آن بود.

 

۵- تخصص، آموزش: دانش مبارزه؛

کلاسهای تبیین جهان و بیش از ۴۰جلد کتاب از آثار نفیسی که مسعود در زندان نوشته بود، شالودهٔ عظیم مباحث ایدئولوژیک، تشکیلاتی و سیاسی مجاهدین را بنیاد گذاشت و در هیچ زمینه‌ای جای هیچ‌گونه تردید، ابهام و تزلزل برای نیروهایش باقی نمی‌گذاشت. نشریه مجاهد حاوی خطوط، موضع‌گیریها و تحلیلها و آموزشهای مجاهدین روزانه در۶۰۰هزار نسخه، نقش بسیج کننده، سازمانده ویک آموزشگاه زنده را به عهده داشت و در اختیار همگان قرار می‌داد.

 

نو به نو، خلق جدید

اگر در بالا از ایدئولوژی صحبت شد، اگر از استراتژی و خطوط سیاسی گفتیم و حتی اگر از تشکیلات و یا آموزشها و تخصص‌ها گفته شد، همه اینها همواره در تحول و تطابق فعال با وضعیت دشمن و شرایط و تحولات روز بوده و نیازمند خلق جدیدو حرف جدید بودند. چرا که در غیراین صورت نمی‌توانستند مسایل و نیازهای این مبارزه را در روند چنین نبردی سخت و مستمر پاسخگو باشند. در ایدئولوژی اگر با تغییر شرایط در هر مرحله حرف نویی توسط رهبری مطرح نمی‌شد، ما از دشمن عقب می‌افتادیم و ضربه می‌خوردیم. اگر مسعود در سال۵۴ و پس از ضربه اپورتونیستی بحث اسلام چپ مارکسیسم را طرح نمی‌کرد، ما در۵۷ قادربه آن مرزبندی بی‌نظیر با خمینی نمی‌شدیم. و اگر در۶۴ با انقلاب ایدئولوژیک و رهبری نوین حرف جدید ارائه نمی‌شد، استمرار مبارزه آن هم در سرکوب مطلق خمینی و تاخت و تاز بورژوازی ضدانقلابی، نمی‌توانستیم با خط انقلابی و میهنی صلح، طلسم جنگ ضدمیهنی خمینی را بشکنیم و تا تشکیل ارتش آزادیبخش پیش رویم.

در این اثنا مسعود داشت یک نسل جدید را تربیت می‌کرد. همان نسل فدا، نسلی که رابطه‌اش با مسعود، شاخص ایمان و وفاداری و سرموضع بودن این نسل است. واو باین ترتیب توانست این نسل و نسلهای بعدی را از کام خمینی بیرون بکشد. در سال۵۹، مسعود با انجام یک سلسله مصاحبه بزرگترین اثر سیاسی خود در این دوران را خلق کرد. او در این سلسله مصاحبه‌ها مواضع و نقطه عزیمت جریانهای مختلف سیاسی رابخوبی تشریح کرد. و فرصت‌طلبان و متحدان ارتجاع را چه در لباس مذهبی و چه در لباس مارکسیست ولائیک، به‌طور بنیادی افشا نمود. مبارز بزرگ شهید شکرالله پاک‌نژاد پس از مطالعه این مصاحبه‌ها و تأکید بر اهمیت آن گفت: «به‌زودی قلب مردم ایران با قلب مسعود رجوی خواهد زد»

 

۵ضلعی صلاحیت، کادر همه‌جانبه

حنیف بنیانگذار و یارانش در جمع‌بندی مبارزات گذشته به این نتیجه رسیدند که وحدت ایدئولوژیک، وحدت سیاسی و وحدت تشکیلاتی پاسخ ماندگاری سازمان است و بر این اساس تربیت کادرهای همه‌جانبه را هدف مرحله اول استراتژی خود قرار دادند. به زبان امروز، کادر همه‌جانبه مجاهدی است که با مسئولیت‌پذیری تمام عیار، بر۵محوری که در بالا گفتیم، اشراف کامل داشته باشد و قادر باشد آنها را در روند تحولات مبارزه توانمندانه بکار بگیرد. این‌چنین بود که خود مسعود، سمبل برجسته همین کادرهای همه‌جانبه، با ورود به مرکزیت، به‌زودی در کنار حنیف کبیر قرار گرفت. اکنون نیزخواست مسعود از مجاهدانش، مسئولیت‌پذیری در همه این محورهای ۵گانه است که به‌عنوان ۵ضلعی صلاحیت از آن یاد کرده است. او می‌خواهد که مجاهدانش کادر همه‌جانبه و صاحب صلاحیتهای ذکر شده در این ۵ضلعی باشند. و این همان چیزی است که ما مجاهدین به آن تعهد داده و سوگند خورده‌ایم.

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/c632105b-c8fe-489d-85ee-66a74cd6ae0a"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات