این رسم همیشگی شاه و شیخ و دارودستهٔ آنهاست که هرگاه در چالش ناگزیر با حق و عدالت قرارگیرند، حرفی برای گفتن ندارند جز دریدن، سلاح کشیدن و کشتار و زنجیر و سرکوب.
۳۰فروردین۵۱ و تیرباران ۴تن از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران، بازتاب شکست مفتضحانهٔ شاه در دادگاه بهاصطلاح علنی بود که از دی و بهمن ۱۳۵۰ ناگزیر از برپایی آن شد و ۱۱عضو مجاهدین از جمله ۵ عضو مرکزیت را در آن بهاصطلاح دادگاه، بر صندلی اتهام نشاند.
۳۰فروردین یک بار دیگر در سال۵۴ شاهد تیرباران ۹فدایی و مجاهد قهرمان در تپههای اوین بود. این اوج افلاس شاه خائن در برابر جنبش انقلابی بود که در زیرپوست جامعه، آمادهٔ اشتعال بود و سرنگونی دیکتاتوری سلطنتی را نشانه گرفته بود.
در۳۰فروردین۵۱ شهیدان والا قدر، ناصر صادق، علی میهندوست، محمد بازرگانی و علی باکری، پس از کارزار جانانه در بیدادگاه نظامی و افشای نظام دستنشانده وسرا پا فاسد شاه، در برابر جوخههای تیرباران، جان بر سر پیمان نهادند و با خون خود راهگشای جنبش نوین خلق شدند.
بهدنبال ضربه شهریور۵۰ و دستگیری و شکنجه اعضا، مرکزیت و بنیانگذاران سازمان، رژیم منفور شاه زیر فشارهای بینالمللی که بهخصوص بر اثر تلاشهای بیامان دکتر کاظم رجوی؛ شهید بزرگ حقوقبشر، اوج گرفته بود،، ناگزیر شد یک دادگاه علنی با حضور خبرنگار خارجی و البته تحت کنترل مأموران ساواک، برای محاکمهٔ مجاهدین برپا کند.
در این بهاصطلاح دادگاه علنی، ناصر صادق، علی میهندوست، محمد بازرگانی و مسعود رجوی، اعضای مرکزیت سازمان بهعنوان متهمان اصلی همراه با تعدادی دیگر محاکمه میشدند.
ساواک خامخیالانه بر این باور بود که چه بسا متهمان به دفاع حقوقی برای تبرئه خود بپردازند و در عین حال با ایجاد شکاف در دادگاه، فضایی برای تضعیف روحیه مبارزین و جوانان نسبت به مبارزه انقلابی پدیدآورد. اما مجاهدان پیشتاز با هوشیاری تمام بهدفاع ایدئولوژیک از اهداف و آرمانها و نیز خطوط سیاسی و استراتژیک سازمان پرداخته و توطئه ساواک را درهم شکستند. «دفاعیات نیرومند و افشاگر و موضعگیریهای انقلابی اعضای مرکزیت سازمان در این دادگاه، نقش سیاسی و اجتماعی بیبدیلی در ارتقای جنبش انقلابی داشت. بهرغم ضربه وسیعی که در شهریور۵۰ بهتشکیلات سازمان وارد شده بود، در اثر هشیاری و فداکاری این مجاهدان، جنبش انقلابی پوستهشکنی کرد و وارد مرحله نوینی از رشد و ارتقای خود شد. این مسأله اولین آثار خود را در شکوفایی جنبش، پیوستن جوانان و گسترش فضای رادیکال مقاومت و جنگندگی در زندانها گذاشت. به این ترتیب جریان آن دادگاه تاریخی و دفاعیات مجاهدان و انتشار آن از جمله در رسانههای خود رژیم و سپس شهادت شهدای والا مقام ۳۰فروردین، بهمثابه اعلام موجودیت سازمان مجاهدین خلق ایران، به نقطه عطفی در ارتقای مبارزات مردم ایران تبدیل شد. شاه که با برگزاری پرطمطراق جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی بر آن بود تا بهاصطلاح ثبات رژیمش را به نمایش بگذارد و متعاقباً با برپا کردن این محاکمات، قدرتنمایی کند، عملاً با رونمایی از موجودیت یک سازمان و تشکیلات گسترده سیاسی-نظامی که سالیان بهطور مخفی در ایران شکل گرفته و رشد کرده بود، در دعاویش مفتضح شد.
بیدلیل نیست که امروز هم ترس از چنین سرنوشت عبرت انگیزی است که خلیفه ارتجاع و سرکردگان رژیم فرتوتش در قبال دعوت مستقیم مسعود رجوی برای شرکت خامنهای، روحانی و رئیسی در دادگاه بینالمللی، مات و مبهوت بر سرنوشت محتوم خود مینگرند و دم برنمیآورند.
آن روز هم اعضای مرکزیت سازمان، هوشیارانه با استفاده از فرصت مانور نمایشی رژیم، به افشای ماهیت و فریبکاری آن و معرفی آرمانهای مجاهدین پرداخته و این محاکمه را بر سر خود رژیم خراب کردند. آنها با جسارتی توفنده در برابر دژخیمان شاه بهدفاع از مواضع خود پرداختند. برای محکمهٔ بهاصطلاح نظامی و دود ودم آن پشیزی قائل نشدند، بهصراحت اعلام کردند که این دادگاه صلاحیت و حق محاکمه آنها را ندارد. در مقابل سؤال رسمی دادگاه که شغل آنها را پرسید، بهصراحت گفتند شغلشان «مجاهد» است و در برابر این سؤال که تبعه کدام دولت هستند، گفتند «خلق ایران».
مسعود رجوی گفت ما فرزندان مصدقیم و دفاعیات پرخروش آنان به راستی تداعیکننده همان سنت سازش ناپذیر مصدق کبیر در بیدادگاه شاه بود. مصدق صراحتاً فرمایشی بودن دادگاه را اعلام کرد و گفت: «چرا دادگاه برپا کردهاید؟. . فقط یک امضا کنید که دکتر مصدق محکوم است و او را اعدام کنید». او در جای دیگر افزود: « «مسلک من مسلک حضرت سیدالشهدا است. یعنی آنجایی که حق در کار باشد با هر قوهای مخالفت میکنم. از همه چیز میگذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم نه دختر، هیچ چیز ندارم. مگر وطنم را در جلو چشم دارم... ... آن اعدام شما برای من بزرگترین افتخار است. تا هزار مثل من در راه آزادی فدا نشوند وطن عزیز ما ایران روی آزادی و استقلال را نخواهد دید».
مسعود رجوی در بیدادگاه فریاد زد:
«ما را اعدام کنید، این بالاترین افتخار ماست، منطق ما با جانبازی و از خود گذشتگی شروع میشود. پیروزی نزدیک است، ما قیمت آنرا پذیرا هستیم و این شعله خاموش نخواهد شد».
ناصر صادق: «ما بهاتهام کوشش برای سرنگونی رژیم محاکمه میشویم، با کمال افتخار این اتهام را قبول میکنیم. دفاع ما بهخاطر رفع این اتهام یا تخفیف این محکومیت از پیش تعیین شده ما نیست. دفاع میکنیم تا روشن شود مجرم واقعی کیست؟ دفاع میکنیم تا دوستداران ما و آنان که صدای ما بهگوششان میرسد بدانند که ما چرا و برای چه مبارزه میکنیم و چرا و توسط چه کسانی محاکمه میشویم».
علیمیهندوست خروشید که: «ایدئولوژی ما همان است که حسینبنعلی پرچمدار آن بود و هماکنون شهدای پیشتاز مبارزه انقلابی در ایران پرچم خونین او را بلند میکنند. »...
هر کدام از آنها وجهی از ارزشها و رویکردهای انقلابیون حرفهیی را عرضهکردند. و با خون خود آن را به ثبت رسانده تضمین نمودند.
وقتی این ارزشهای نوین از درون افراد و گروه، پا بهبیرون و جامعه گذاشت، جنبش انقلابی مجاهدین متولد شد و حیات سیاسی و اجتماعی پیدا کرد.
باطل السحر دادگاه فرمایشی
مسعود رجوی بهمنظور برملا کردن توطئه ساواک در دادگاه فرمایشی، ضمن سخنانش گفت: «ساواک میخواهد با ظاهرسازی در اینجا بهعنوان یک دادگاه علنی، بنیانگذاران سازمانمان را در پشت درهای بسته بهاعدام محکوم کند. و خطاب بهرئیس دادگاه گفت: بارها گفتهام که این دادگاه علنی نیست و نهتنها دفاعیات ما منعکس نمیشود، بلکه حرفهای ما را در روزنامههای رژیم بهطور معکوس درج میکنند.
رئیس دادگاه، نگران از رسوا شدن، گفت: خیر این دادگاه علنی است و میبینید که خبرنگار خارجی هم در آن حضور دارد.
در اینجا مسعود رجوی گفت: باز تکرار میکنم این دادگاه علنی نیست و توطئه است، ولی اگر شما اصرار دارید که دادگاه علنی است، این دفاعیات مکتوب من، آنرا بهخبرنگار خارجی میدهم تا دنیا بفهمد که در این دادگاه چه میگذرد. سپس خودش را بهخبرنگار سوئیسی رساند و دفاعیاتش را بهاو داد. در این لحظه همه آرایشی که دشمن در دادگاه چیده بود بهم ریخت و ماسک از چهره پرفریب آنها فرو افتاد. دژخیمان ساواک وارد صحنه شده و تلاش کردند دفاعیات را بهزور از خبرنگار بگیرند و چون او مقاومت میکرد، آنها او را دستگیر کرده و با خود بردند و پس از گرفتن همه یادداشتهایش او را آزاد کردند. اما مجاهدین با هوشیاری و به شیوه خودشان دفاعیات را به بیرون فرستادند
دفاعیات در ملاء دانشگاهها و محافل مبارزاتی و بهزودی در سطح جامعه تکثیر و منتشر شد و بهاین ترتیب مبارزه انقلابی مجاهدین بهمیان تودههای مردم رفت. ساواک منفور شاه با تمام امکاناتش هرگز نتوانست جلو این موج توفنده را بگیرد.
اکنون در آستانهٔ پنجاه سالگی آن حماسه ماندگار، بار دیگر با تجدید عهد با شهیدان راهگشای ۳۰فروردین۵۱، در برابر شهیدان ۳۰فروردین۵۴ ادای احترام میکنیم. روز۳۰فروردین۱۳۵۴، دژخیمان شاه طی یک جنایت سبعانه با بزدلی تمام فدایی قهرمان بیژن جزنی و یاران همزنجیرش؛ حسنضیاءظریفی، عزیز سرمدی، سعیدمشعوفکلانتری، عباسسورکی، محمد چوپانزاده و احمد جلیلافشار را به همراه مجاهدان خلق؛ کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل در منتهای رذالت بهشهادت رساند.
ساواک از مدتها قبل برای این جنایت که آنرا بهصورت ترور بهاجرا درآورد زمینهسازی کرده بود و پس از بهشهادترساندن آنها اعلام کرد که ۹زندانی، در حال فرار کشته شدند. بعد از پیروزی انقلاب ۵۷، دژخیمان دستگیر شده ساواک فاش ساختند که چگونه آن قهرمانان را با دستها و چشمهای بسته بهتپههای اوین برده و با رگبار مسلسل بهشهادترساندند.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.