سختی ناگفته
از مقاومت ایران و شکوه ستودنیاش سخنهای بسیار گفته و نوشته شده است اما ابعاد چند وجهی این منشور هرگز آنچنانکه باید در معرض تماشا قرار نگرفته است. رنگینکمان زیباییها و شگفتیهای این مقاومت را هنوز آنچنانکه باید کسی ندیده است. این شامل اعضای مقاومت نیز میشود. ناظران بیرونی همیشه یک انتقاد ثابت به مجاهدین دارند: «تبلیغات شما ضعیف است... بسیاری شما را آنگونه که هستید نمیشناسند». در این انتقاد واقعیتی نهفته است و آن این است که مجاهدین بنا به سنت و عرف تشکیلاتی و نیز نجابت ایدئولوژیک عادت ندارند از خود و مناسباتشان سخن بگویند. این ویژگی باعث شده است که آنها نقاط قوت، داراییها و ذخایر عظیم انسانی و نیز ارزشهای برآمده از مقاومتشان را آنچنانکه هست به بیرون از خود ارائه ندهند. شما وقتی با مجاهدی صحبت میکنید او با ارزشی که آن را از ستارخان به ارث برده، با کمال فروتنی خود را نوکر دوم ملت مینامد. (۱)
فدای همهچیز برای بهروزی مردم
وقف خود برای بهروزی و خوشبختی مردم ایران در مناسبات مجاهدین یک کد شناخته شده دارد و هر مجاهدی افتخار میکند خود را به این لقب متصف کند. مجاهدین کمتر از این واقعیت سخن گفته یا هرگز نگفتهاند اما یکی از نقاط تمایز آنها با هر نحله فکری یا جریان سیاسی دیگر، این ارزش ناگفته و تبلیغ ناشده است. اعضای آنها اعم از پر سابقه یا کم سابقه، زن یا مرد، خود را نوکر و کلفت دوم مردم ایران مینامند. آنها بارها از زبان مریم رجوی اعلام کردهاند که آمدهاند همه چیز خود را فدا کنند تا مردم ایران همه چیز را به دست بیاورند. هدفشان از شرکت در مبارزه هیچگاه به دست آوردن منافع شخصی و کسب ریاست نبوده است. مسعود رجوی، در یکی از نشستهای مجاهدین این ارزش را برجسته کرد:
«به ابوسعید بالخیر گفتند که مراجع زمانش، تو در مقابل ما پشهای بیش نیستی. گفت من همون پشه هم نیستم. پشه هم خودتی.
ما آقا اشرفیان پشه هم نیستیم. هیچی نیستیم. هیچی. بینام و نشان. چند ده نفر بودیم از زندان آزاد شدیم. حرفهای خودمون رو زدیم دیگه، تف کردیم به ریاستجمهوری خمینی که لازمهاش ولایت فقیه باشه و سرکوب خلایق؛ و خوردیم چماق و گلوله و شلاق و ۱۲۰۰۰۰شهید و آواره شدیم. آواره هم هستیم. هیچی نیستیم. پشه هم نیستیم. اما به خودمون مطمئنیم».
یاران پرشور و بیادعای مقاومت
غرض از این مقدمهچینی، انگشت گذاشتن روی وجهی از زیباییهای مقاومت ایران و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران است که تاکنون به چشم نیامده یا کمتر در معرض قضاوت بوده است: «اشرفنشانان» و درخشش آنان در قامت۳۰۰ جامعهٔ ایرانی در خارج از کشور.
این نامگذاری قابل تعمق (اشرفنشانان) از سوی مسعود رجوی، رهبری مقاومت صورت گرفته است. شاید کمتر در آن درنگ کردهایم ولی جای درنگ دارد. بعدی از ابعاد منشور هفترنگ این مقاومت است که باید به آن پرداخت. کسانی که سخنرانی برخی از اشرفنشانان را در مراسم گرامیداشت پنجاه و ششمین سالگرد تولد سازمان مجاهدین را دیدهاند، این واقعیت را گواهی خواهند کرد.
دادخواهان و بذرپاشان اشرف در قارههای جهان
نقش اشرفنشانان در پیشرفت و اعتلای این مقاومت را هنگامی بیشتر میتوانیم دریابیم که بدانیم در محاصرهٔ طولانی بدنهٔ مجاهدین در اشرف و لیبرتی، صدای آنها به کسی نمیرسید. این اشرفنشانان بودند که بذر این صدا را به همه جا برده و در هر کشوری افشاندند. آنها در برودت استخوانسوز و در گرمای طاقتفرسا ساعتها و روزهای متمادی خانه و کاشانه و شغل و همسر و فرزند و آرامش زندگی معمول خود را ترک کرده و به دادخواهی خون شهیدان و رنج قهرمانان مقاومت در قارههای جهان برخاستند.
آنها بودند که ذره به ذره و میلیمتر به میلیمتر در مجامع حقوقی، دادگاهها، در مقابل سازمانهای حقوقبشری و وزارتخانههای کشورها و نیز در پارلمانها و گردهماییها، از حقوق خلق و مجاهد خلق دفاع کردند و فریاد بلند اشرف و اشرفیان شدند. با قلبهای بیآلایش، عشقهای بیشائبه و سوزان و نیز با اشکهای پاکشان سپری انسانی برای حفاظت از مجاهدین در بند بهوجود آوردند و جهان از طریق آنها به واقعیت پایداری پرشکوه اشرف و سرگذشت شهیدانش واقف شد و به همدردی برخاست.
کهکشان درخشش اشرفنشانان
پنجاه و ششمین مراسم سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین، صحنهٔ تجلی و درخشش گوهر مبارزاتی اشرفنشانان و ارزشهای متبلور شده در جمع و یکایک آنها بود.
این از شگفتیهای ناگفتهٔ مجاهدین و پشتیبانان و هواداران آنهاست که در آب و هوای خارجه؛ جایی که هر ایرانی به آن پا مینهد، فرسنگها از رنجهای میهن خویش دور میشود، از یاد ایران و رنجهای مقاومت غافل نشدند. آنها میتوانستند مانند بسیاری دیگر سر خویش در پیش گیرند و به زندگی بیدغدغهٔ خود را دنبال کنند. شگفتا بسیاری از آنان هرگز ایران را ندیده و در ایران به دنیا نیامدهاند اما عشق و تعهد آنان به آزادی ایران باعث شده است که زندگی خود را وقف مقاومت ایران کنند. جان کلام را در این باره یکی از اشرفنشانان بهخوبی ادا کرد:
«هر چند ما نتوانستهایم در کسوت مجاهدین در بیاییم اما، بدون انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، مدتها پیش از ما بهعنوان هواداران مجاهدین نیز اثری نمیماند. ما در حوزه جاذبه انقلاب مجاهدین، توانستهایم سرزنده و با نشاط و فعال و رزمنده باقی بمانیم».
آنچه در کهکشان درخشش اشرفنشانان در پنجاه و ششمین تولد شجرهٔ طیبهٔ مجاهد خلق دیدیم، گواهی بر این واقعیت بود که مجاهدین در جامعهٔ ایران ریشه دوانده و به برگ و بار نشستهاند.
شهادت اشرفنشانان سندی متقن برای باطل کردن سیاست شیطانسازانهٔ ارتجاع و بورژوازی علیه مجاهدین است. آیا دلیل میجستند؟ چه دلیلی گویاتر از این؟!
در این جملات دقت کنید:
تا آخر با شما خواهم بود
«زمین زدن این شقاوتپیشهها مجاهدینی را میخواهد با حداکثر وفای به پیمان و فدای بیکران و اشرفنشانهایی را میخواهد که سر از پا نشناسند و در هر کوی و برزن و هر جای دنیا صدای خلق در زنجیر باشند.
پس منهم در سالگرد تأسیس سازمان ای برادر مسعود و خواهر مریم عزیزم، با شما عهد میبندم که تا آخر با شما خواهم بود و همانطور که طی ۴۰سال گذشته با پیروی از شما توانستیم خیلی از غیرممکن ها را ممکن کنیم در این صحنه هم از قیامآفرینان دلاور و اسیر میهنمان در برابر دیو صفتان محافظت کرده و هر فرصت و صحنهای را تبدیل به صحنه دارسی آنان خواهیم کرد. حاضر حاضر حاضر»
با مجاهدین خودم را در وطنم احساس میکنم
«من در آلمان که زندگی میکنم هیچ دری به روی من بسته نبوده و راه ارتقا در شغل و زندگی شخصیام باز بوده است. اما همواره خودم را در اینجا غریب احساس میکنم. من با سازمان مجاهدین که دوسوم عمرم در هواداری از آن گذراندهام خودم را در وطنم احساس میکنم بدون سازمان مجاهدین من نمیتوانستم خویشتن خویش را باز یابم و چیزی جز مهرهای در زندگی بورژوازی نبودم این داستان من و میلیونها ایرانی و هزاران هزار ایرانی در تبعید است که سازمان مجاهدین برای ما نقطه تلاقی آزادیخواهی، میهنپرستی و اسلام انقلابی است».
حرفهٔ اصلی ما هواداری از سازمان است
«حرفهیی بودن و تشکیلاتی بودن در صفوف هواداران مجاهدین هم تاثیرات شگرفی گذاشته است. در حالیکه اکثر ما برای امرار معاش شغلی داریم، اما حرفه اصلی ما هواداری از سازمان است کما اینکه به میزانی که کار تشکیلاتی را از مجاهدین فراگرفتهایم، توانستهایم پیشرفتهای بیشتری بکنیم».
ارزشهای مجاهدین
«از هموطنانم میپرسم: اگر این مقاومت نبود چطور میتوانستیم بهعنوان یک ایرانی سرمان رو بالا نگهداریم؟ آیا غیرت ملی و افتخاری برایمان میماند؟ پدیده مجاهدین را با فرض بر اینکه اگه نبودند چگونه میشد درک کنیم؟ ارزشهایی را که در فرهنگ ما وارد کردند، ارزشهایی مانند از خود گذشتگی، فداکاری، کار بدون چشمداشت، صداقت، نفی خودپرستی، کار جمعی، خستگیناپذیری و گذشتن از همه چیز. این ارزشهاست که در کنار هوشیاری سیاسی و اعتقاد به تخصص و علم، رژیم آخوندی رو به سراشیب سقوط کشانده است».
انسانیتی بازیافته در شعاع فداکاری مجاهدین
«سی و اندی سال پیش فریاد هل من ناصر مسعود رجوی آتش بهجانم زد و خود را مرید و رهرو او یافتم...
مسعود طی این سالیان بهجز درس صدق و فدا؛ گذشت و مایهگذاری بیشتر چیزی به ما نیاموخته است. بگذارید بگویم هر یک از ما هواداران انسانیت خودمان را در شعاع این فداکاری بزرگ مجاهدین بازیافتهایم. هر چند ما نتوانستهایم در کسوت مجاهدین در بیاییم اما، بدون انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، مدتها پیش از ما بهعنوان هواداران مجاهدین نیز اثری نمیماند. ما در حوزه جاذبه انقلاب مجاهدین، توانستهایم سرزنده و با نشاط و فعال و رزمنده باقی بمانیم».
تجربه گرانقدر مبارزاتی
«من عمیقاً معتقدم طی این چهل سال، هر ایرانی آزادیخواه که بخواهد تمامی تلاش خود را برای بر ضربه زدن به این دشمن ضدبشر متمرکز بکند در مهلتی کوتاه خود را هم جبهه و یا در صفوف تشکیلاتی و بهم فشرده مبارزان و آزادیخواهان متشکل در سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران مییابد. این دقیقا"همان راهیست که شخصا" بهعنوان یک مارکسیست که سالها در صفوف مبارزه بودم تجربه کردهام».
عهد وفاداری به آرمان مقاومت
«من بهعنوان یک هوادار مجاهدین در این روز مبارک با شما عهد میبندم که تا آخر با شما خواهم بود.
و به رژیم و مزدوران و نفوذیهای منفورش اعلام میکنم که هر چه بر مجاهدین و رهبریاش بیشتر بتازید بر ایمان ما بر راه و آرمان و رهبریمان افزوده میشود».
از مجاهدین دوست داشتن را یاد گرفتم
«مادرم مجاهد در اشرف۳ است و پدرم وقتی فقط ۴سال داشتم بهدست رژیم کشته شد. اسم پدرم رو که امیر بود روی پسرم گذاشتم تا وقتی بزرگ شد به پدربزرگش افتخار کند... از مجاهدین یاد گرفتم که کودکان محرومی که در ایران زیر دست و پای آخوندها له میشوند را مثل پسر خودم و حتی بیشتر از پسر خودم دوست داشته باشم».
آرزوی رهایی برای زنان ایرانی
«بی صبرانه منتظر روزی هستم که زنان ایران که تحت شدیدترین تبعیض جنسیتی و نابرابری قرار دارند، بتوانند از وجود خواهر مریم و دمکراسی که او برایشان میآورد بهرهمند بشوند و در کنار زنان مجاهد استعدادهایشان شکفته شود. درست مثل آنچه که من افتخارش را داشتم؛ بنابراین تا رسیدن مردمم به آزادی آرام نخواهم گرفت و دوشادوش مجاهدین خواهم جنگید».
...
و این گواهی تاریخی را پایانی نیست. پرانتزی است که باید آن را باز گذاشت. این منشور هفترنگ را از هر جانب که نگاه میکنی سحر دلانگیز آن نگاهت را مینوازد. این است ادامهداری. این است قدرت حقانیت. این است گواه پیروزی آرمانی. این است دلیل بردمیدن محتوم فردای روشن ایران. درخشش نگاه یاران مقاومت آیا جز این را میگوید؟
پانویس: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) علامه محمد قزوینی در رابطه با ستارخان مینویسد:
«ستارخان در نامههایی که در دست است مهر خود را گاهی اوقات «خادم ملت»، گاهی «یا ستارالعیوب»، گاهی نیز «فدایی ملت» مینویسد. او بارها میگفت: «من سگ این ملتم، آرزو دارم بمیرم و نبینم که اجنبی تبریز را گرفته» (سایت تبریز پدیا. رضا همراز. تشییع، تدفین و مزار ستارخان)