یکی از مسایل بسیار دردناک جامعهٔ ما کار کودک است. همین چند روز پیش یعنی ۱۲ژوئن روز جهانی مقابله باکار کودک بود. برای درک حال آنان نگاهی به تصاویری از کار کودکان در ایران بکنید. اگر چه نیاز به تصاویر نیست و همهٔ شما هر روز در خیابانها این کودکان را میبینید.
کودک کار، یا بردهتر از برده
واقعیت این است که به اعتراف روزنامهٔ حکومتی ابتکار۲۳خرداد۹۸آمارهای تلخ از زبالهگردی کودکان» وجود دارد. همین روزنامه از قول یک «کارشناس و سرپرست پژوهش زبالهگردی کودکان» بهروشنی مینویسد که شهرداری تهران از کار کودکان زبالهگرد سود میبرد. و اضافه میکند که « شهرداری جمعآوری زبالههای تهران را ۲۰۰میلیارد تومان کرایه داده است،... برآورد میشود حدود ۱تا ۱.۵برابر این میزان پیمانکاران سود میبرند. رتبه بعدی متعلق به ارباب یا صاحب کار است. در حلقه آخر این حلقه نیز کودکان قرار دارند.»
یعنی کودکان ایران بهعنوان پایینترین در حقیقت بردگان، در زیر دست اربابان و پیمانکاران در میان زبالهها کار میکنند و در عینحال از همین کار استثمار میشوند.
بسیاری از این بردگان کودکان مهاجر هستند که توسط «مافیای زباله» بهره کشی میشوند.
همچنین درصد بالایی از کودکان کار در ایران بهعلت کار با زباله در معرض بیماریهای جدی قرار میگیرند.
خانواده و چرخهٔ جمعآوری زباله
روزنامهٔ ابتکار از قول پژوهشگر خودش اعتراف میکند که: «تعداد زیادی از کودکان و خانوادههای ایرانی در تهران نیز در حال وارد شدن به چرخه جمعآوری زبالهها هستند، ». و باز بهروشنی مینویسد: «این موضوع بهدلیل مشکل (نبود) اشتغال و در دسترس بودن زباله اتفاق افتاده است. سازوکاری هماکنون وجود دارد که پیمانکاران تنها بخشی از کارگران را بیمه میکنند و آنها با افراد غیرقانونی ادغام شده و در مراکز دولتی و غیردولتی اسکان داده میشوند».
همچنین در همین روزنامه بهاصطلاح مدیرعامل انجمن حمایت از حقوق کودکان هم اعتراف میکند که: «۱۴هزار زبالهگرد در تهران وجود دارد، و ۴۷۰۰نفر از این افراد یعنی معادل یکسوم آنها کودک هستند».
کودک کار یک شاخص است
خود وجود کودک کار در یک جامعه، یک شاخص برای وضعیت آن جامعه است. کودک کار همچنین یک شاخص برای درک وضعیت حکومت و دستآوردها و ادعاهایش میباشد. علاوه براین، وجود کودک کار به این معناست که پدری هست که در خانه بیمار یا معتاد است؛ یا مادری که محروم است، و فرزند، مجبور شده کار بکند؛ یا همهٔ خانواده در خیابان مشغول کارند. یعنی یک کودک کار فقط یک کودک کار و فقیر نیست! بلکه یک خانوادهٔ فقیر است. پس وقتی میبینیم که رانندگان پتروشیمی بجنورد در اعتراض به پایین آمدن کرایههایشان دست از کار کشیدهاند و اعتصاب کردهاند باید به کودکان این رانندگان هم بیندیشیم که بعد از مدتی محرومیت پدرانشون مجبور میشوند به کودک کار تبدیل شوند.
وقتی میبینیم که این شاید هفتمین بار هست که ۲۵۰تن از کارگران فضای سبز شهرداری کوت عبدالله، مقابل استانداری اهواز جمع میشوند و حقوق پرداخت نشدهشان را میخواهند، این را هم باید در نظر بگیریم که آنها هم خانوادههای محروم و فرزندانی دارند که نباید به کودک کار تبدیل بشود.
محرومان عجیب، ثروتمندان عجیب!
اما در ایران ما، تنها محرومیت مردم نیست که عجیب است.! ثروتهایی هم هست و ثروتمندهایی که عجیب هستند. زیرا به تدریج با از بین رفتن طبقهٔ متوسط ما یک اکثریت بسیار بزرگ محروم و زیر خط فقر داریم با هزاران هزار کودک کار، و یک اقلیت چند درصدی کوچک با بیشترین ثروتها و سرمایه ها: به تصاویر زندگی آقازادهها و خودروها و ویلاها و تفریحاتشان نگاه کنید. به کاخهای میلیاردی حکومتیها و سرمایهداران وابسته به آنان نگاه کنید و آن را با کوخهای حاشیه شهر در حکومت مستضعفان! مقایسه کنید.
کودک کار یعنی محو طبقهٔ متوسط
کودک کار واقعیتیست که در دوران حکومت آخوندی به وجود آمده. و اولین علامت محو طبقهٔ متوسط است. عوامل این رژیم هم به آن اعتراف میکنند. مثلاً سایت حکومتی تابناک در ۱۴خرداد۹۸نوشت: «این روزها، معیشت دغدغه اصلی مردم شده و کسانی که حقوقبگیر هستند و تا دیروز میتوانستند مایحتاج ضروری خود را در یک ماه تأمین کنند، این روزها درآمدشان کفاف ده روز از ماه را هم نمیدهد».
حال سؤال این است که آن بیست روز دیگر ماه را کار چه کسی باید تأمین کند؟ لابد کودک!
سایت حکومتی «جیرفت من» در ۵خرداد نوشت: «قیمت ها سر به فلک کشیده است. گرانی به اوج خود رسیده است و مردم هر روز گرسنهتر میشوند». طبیعی است که مردم نمیتوانند تا درازمدت کودک خود را به مدرسه بفرستند و خود گرسنگی بکشند. بنابراین کیف و کتاب از کودک گرفته میشود و برای کار به خیابان فرستاده میشود.
آیا راهحلی هست؟
حالا ببینیم دغدغهٔ حکومتی که یک طبقهٔ عظیم از جامعهٔ ایران را از بین برده، آیا جلوگیری از افزایش کودک کار است؟ پاسدار نقدی در مصاحبهیی پاسخ «نه» به این پرسش داد. او گفت: «چه اشکالی دارد که در هر شهر یکی از دبیرستانهای بزرگ شهر را تبدیل به حوزهٔ علمیه کنیم»!
این نشان میدهد که در ایران رژیمی حاکم است که تنها دغدغهاش سرکوب بیشتر مردم و افزایش آخوند است؛ برای سرکوب بیشتر. این حاکمیت هر کاری را در جهت بستن جامعه و سرکوب انجام میدهد.
و شاید بهتر باشد بگوییم که بهجای فکر کردن به مسایلی مثل کار کودکان، این رژیم میخواهد کل ایران را یک حوزهٔ علمیهٔ آخوندی کند.
وقتی در حکومتی از دانشآموز پول کاغذ برگهٔ امتحان را میگیرند! خانوادهٔ فقیر و محروم ترجیح میدهد فرزندش کودک کار شود. همین اخیراً دانشآموزان مدرسه دخترانه زینبیه شهر کامیاران بهدنبال درخواست پرداخت هزینه برگه امتحانی از سوی معاون مدرسه اعتصاب کردند.
مسألهٔ کودک کار در ایران مثل تمامی مسایل دیگر همچنان باقی ست تا روزی که همهٔ بیداران و عاشقان ایران با همبستگی با مردم و مقاومت ایران برای درمان دردها به یاری برخیزند.