با درود متواضعانه به روان بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، شهیدان والاقدر، محمد حنیفنژاد و یارانش، سعید محسن و اصغر بدیعزادگان.
از مهمترین رهآوردهای مجاهدین خلق به هدف معرفی و تمایز اسلام ناب انقلابی از شبه اسلامهای ارتجاعی، شناسانیدن کتاب نهجالبلاغه است. کتابی که منتخبی از آثار و سیرهٴ امام علی ابن ابیطالب (ع) میباشد. کتابی که در عین منحصربهفرد بودن، از زمان تألیفش در آخر قرن چهارم هجری (1) تا زمان ما بهطور واقعی مهجور و فراموش شده بود، جز آن که گهگاه و به اقتضای منافع دینفروشان، نامی از آن در میان عوامالناس آورده میشد. (2)
اما مجاهدین از همان آغاز موجودیت سازمان، به اندک زمانی توانستند کلمات علی (ع)، این «برادر عقیدتی محمد (ص) » را در همان نهجالبلاغه مهجور، چونان چراغی شناخته و بشناسانند که راه یک انقلاب عقیدتی را روشنی میبخشیده و در هیبت سلاحی کارآمد بر سینهٴ عملة ارتجاع فرود میآمد. این چنین بود که پس از 15 قرن، کلام علی (ع) را مشاهده میکنیم که چگونه به شایستگی دستمایهٴ نسل انقلابی این مرز و بوم شده است.
موفقیت مجاهدین در این زمینه بسیار گسترده و سریع بود و آوازهٴ شهرت تفسیرها و برداشتهای متفاوت سازمان از قرآن و نهجالبلاغه چنان در سراسر ایران پیچید که هیچ محفل و مرکزی از آگاهان و مبارزان دینی سراغ نمیشد که در آن مطالبی از برداشتهای اسلام انقلابی مجاهدین خلق و استنادهایشان به قرآن و نهجالبلاغه راه نیافته باشد و از تفاوت عظیم اسلام انقلابی با کالاهای عوام فریب ارتجاع آخوندی اطلاعی نداشته باشند. آنقدر که کار نسخههای بیرواج نهجالبلاغه در بازار کتاب ایران، به چاپهای مکرر در مکرر و ترجمههای متعدد کشید. از این ژرفتر آن که بسی از طلاب و مدرسین جوان و مبارز در حوزههای سنتی و مدارس مذهبی، بر خلاف معمول قرنهای پیش، به نهجالبلاغه جذب شده و به مطالعه و تحقیق در پیامهای علوی آن رویآور شدند که، از شما چه پنهان، این نگارنده خود یکی از نمونههایش بهشمار میرود.
آری، سالها پس از به اصطلاع تحصیلات دینی و سپس رهسپار شدن به حوزههای بزرگ قم و نجف، اولین باری که این جانب پی میبردم باید نهجالبلاغه را بهعنوان یک کتاب جدی دینی خواند و از اول تا به آخرش را با تأمل و دقت مطالعه کرد، بهار 1351 و تحتتاثیر وضعیت جدید در فضای مبارزاتی بود. یک سال پس از ضربه وسیع ساواک به سازمان و بهدنبال فراگیر شدن آوازهٴ مجاهدین، به هنگامی که تازه از زندان اوین به سلولهای انفرادی قزلقلعه منتقل شده بودم، بهرغم ممنوعیت هر گونه کتاب، روزنامه و خواندنی، در سلول بهصورتی شگفت، به یک نهجالبلاغه دسترسی یافته و توانستم با اشتیاق از آغاز تا آخرش را بخوانم و به فراخور حال و استعداد آن ایام، پیرامون مطالبش تأمل کنم. جا دارد یادآور شوم که سالهای سال پیش از این، یعنی درست از سال 1335، نهجالبلاغه شخصی خودم که در سنین نوجوانی بهعنوان جایزه درسی به من داده شده بود، فقط قفسه کتابهای شخصیم را زینت میداد. بدون اینکه فراتر از برخی مراجعات پراکنده، نیازی جدی به این کتاب، برای امثال من مطرح باشد و بابت رشته تحصیلی و حرفة دینی، به این تنها منتخب آثار علی (ع) مراجعه کنیم.
بسی دردناک آنکه، هنگامی به اهمیت نهجالبلاغه پی میبردم که بنیانگذاران مجاهدین، همان سازمان عقیدتی و مبارزاتی که علاقه به نهجالبلاغه را وامدارشان بودم، به دست شاه اعدام میشدند.
بحث علل و دامنهٴ فراموش شدگی آثار علی (ع) در میان نسلهای پیدرپی مسلمان و شیعهٴ پیشینیان ما در همین سرزمین، که مرکز تشیع جهان است، بحثی مشروح و خارج از گنجایش این یادداشت است. اما راستی این واقعیت تلخ را چگونه باید تفسیر کرد که تا کنون تنها همین مجموعه کوچک از مواضع و کلمات علی (ع) فراهم آمده است. تازه آن همچنانکه خود مؤلف در مقدمه کتاب اعتراف دارد، تنها از زاویهٴ معرفی «جنبههای گوناگون هنرهای آن حضرت در خطابهها و نوشتن و پندها و حکمتها... تا عظمت شأن علی (ع) در زمینه هنرهای فصاحت و بلاغت را»... نشان داده باشد و نه بیشتر. مؤلف مزبور در همین مقدمه میافزاید: «برای این منظور، گاه چند بخش پراکنده از یک سخن پیوسته را برگزیده و نیکوترین بخشها را بدون رعایت نظم اصلی آوردهام. چرا که من بهدنبال نکتههای ممتاز و درخشان بودم و نه ترتیب و انسجام اصلی کلام علی (ع) »... این یعنی که تمام پرتوهای نورانی از سیمای علی (ع) که در کتاب نهجالبلاغه میدرخشد، به ستارههای کوچک پراکندهای میمانند که پاره پارههای بر جای مانده از انفجار یک خورشید عظیم باشند.
معنی فاجعه روشن است. در یک کلام باید گفت تا پیش از مجاهدین، نسل نسل پیشین آگاهان این مرز و بوم، هرگز نتوانستهاند چندان آشنایی درست و مستقیمی با حقیقت علی (ع) داشته باشند. یعنی کمتر کسی خبر دارد که تا کنون بیشترین اقدامها در جهت بهرهوری و شرح و تفسیر نهجالبلاغه، توسط دانشمندان اهل سنت صورت گرفته است و در رأس همگان، توسط ابن ابی الحدید المدائنی، دانشمند معتزلی معروف در قرن هفتم هجری. (3)
از مهمترین رهآوردهای مجاهدین خلق به هدف معرفی و تمایز اسلام ناب انقلابی از شبه اسلامهای ارتجاعی، شناسانیدن کتاب نهجالبلاغه است. کتابی که منتخبی از آثار و سیرهٴ امام علی ابن ابیطالب (ع) میباشد. کتابی که در عین منحصربهفرد بودن، از زمان تألیفش در آخر قرن چهارم هجری (1) تا زمان ما بهطور واقعی مهجور و فراموش شده بود، جز آن که گهگاه و به اقتضای منافع دینفروشان، نامی از آن در میان عوامالناس آورده میشد. (2)
اما مجاهدین از همان آغاز موجودیت سازمان، به اندک زمانی توانستند کلمات علی (ع)، این «برادر عقیدتی محمد (ص) » را در همان نهجالبلاغه مهجور، چونان چراغی شناخته و بشناسانند که راه یک انقلاب عقیدتی را روشنی میبخشیده و در هیبت سلاحی کارآمد بر سینهٴ عملة ارتجاع فرود میآمد. این چنین بود که پس از 15 قرن، کلام علی (ع) را مشاهده میکنیم که چگونه به شایستگی دستمایهٴ نسل انقلابی این مرز و بوم شده است.
موفقیت مجاهدین در این زمینه بسیار گسترده و سریع بود و آوازهٴ شهرت تفسیرها و برداشتهای متفاوت سازمان از قرآن و نهجالبلاغه چنان در سراسر ایران پیچید که هیچ محفل و مرکزی از آگاهان و مبارزان دینی سراغ نمیشد که در آن مطالبی از برداشتهای اسلام انقلابی مجاهدین خلق و استنادهایشان به قرآن و نهجالبلاغه راه نیافته باشد و از تفاوت عظیم اسلام انقلابی با کالاهای عوام فریب ارتجاع آخوندی اطلاعی نداشته باشند. آنقدر که کار نسخههای بیرواج نهجالبلاغه در بازار کتاب ایران، به چاپهای مکرر در مکرر و ترجمههای متعدد کشید. از این ژرفتر آن که بسی از طلاب و مدرسین جوان و مبارز در حوزههای سنتی و مدارس مذهبی، بر خلاف معمول قرنهای پیش، به نهجالبلاغه جذب شده و به مطالعه و تحقیق در پیامهای علوی آن رویآور شدند که، از شما چه پنهان، این نگارنده خود یکی از نمونههایش بهشمار میرود.
آری، سالها پس از به اصطلاع تحصیلات دینی و سپس رهسپار شدن به حوزههای بزرگ قم و نجف، اولین باری که این جانب پی میبردم باید نهجالبلاغه را بهعنوان یک کتاب جدی دینی خواند و از اول تا به آخرش را با تأمل و دقت مطالعه کرد، بهار 1351 و تحتتاثیر وضعیت جدید در فضای مبارزاتی بود. یک سال پس از ضربه وسیع ساواک به سازمان و بهدنبال فراگیر شدن آوازهٴ مجاهدین، به هنگامی که تازه از زندان اوین به سلولهای انفرادی قزلقلعه منتقل شده بودم، بهرغم ممنوعیت هر گونه کتاب، روزنامه و خواندنی، در سلول بهصورتی شگفت، به یک نهجالبلاغه دسترسی یافته و توانستم با اشتیاق از آغاز تا آخرش را بخوانم و به فراخور حال و استعداد آن ایام، پیرامون مطالبش تأمل کنم. جا دارد یادآور شوم که سالهای سال پیش از این، یعنی درست از سال 1335، نهجالبلاغه شخصی خودم که در سنین نوجوانی بهعنوان جایزه درسی به من داده شده بود، فقط قفسه کتابهای شخصیم را زینت میداد. بدون اینکه فراتر از برخی مراجعات پراکنده، نیازی جدی به این کتاب، برای امثال من مطرح باشد و بابت رشته تحصیلی و حرفة دینی، به این تنها منتخب آثار علی (ع) مراجعه کنیم.
بسی دردناک آنکه، هنگامی به اهمیت نهجالبلاغه پی میبردم که بنیانگذاران مجاهدین، همان سازمان عقیدتی و مبارزاتی که علاقه به نهجالبلاغه را وامدارشان بودم، به دست شاه اعدام میشدند.
بحث علل و دامنهٴ فراموش شدگی آثار علی (ع) در میان نسلهای پیدرپی مسلمان و شیعهٴ پیشینیان ما در همین سرزمین، که مرکز تشیع جهان است، بحثی مشروح و خارج از گنجایش این یادداشت است. اما راستی این واقعیت تلخ را چگونه باید تفسیر کرد که تا کنون تنها همین مجموعه کوچک از مواضع و کلمات علی (ع) فراهم آمده است. تازه آن همچنانکه خود مؤلف در مقدمه کتاب اعتراف دارد، تنها از زاویهٴ معرفی «جنبههای گوناگون هنرهای آن حضرت در خطابهها و نوشتن و پندها و حکمتها... تا عظمت شأن علی (ع) در زمینه هنرهای فصاحت و بلاغت را»... نشان داده باشد و نه بیشتر. مؤلف مزبور در همین مقدمه میافزاید: «برای این منظور، گاه چند بخش پراکنده از یک سخن پیوسته را برگزیده و نیکوترین بخشها را بدون رعایت نظم اصلی آوردهام. چرا که من بهدنبال نکتههای ممتاز و درخشان بودم و نه ترتیب و انسجام اصلی کلام علی (ع) »... این یعنی که تمام پرتوهای نورانی از سیمای علی (ع) که در کتاب نهجالبلاغه میدرخشد، به ستارههای کوچک پراکندهای میمانند که پاره پارههای بر جای مانده از انفجار یک خورشید عظیم باشند.
معنی فاجعه روشن است. در یک کلام باید گفت تا پیش از مجاهدین، نسل نسل پیشین آگاهان این مرز و بوم، هرگز نتوانستهاند چندان آشنایی درست و مستقیمی با حقیقت علی (ع) داشته باشند. یعنی کمتر کسی خبر دارد که تا کنون بیشترین اقدامها در جهت بهرهوری و شرح و تفسیر نهجالبلاغه، توسط دانشمندان اهل سنت صورت گرفته است و در رأس همگان، توسط ابن ابی الحدید المدائنی، دانشمند معتزلی معروف در قرن هفتم هجری. (3)
مجاهدین و اقتدا به الگوی علی (ع)
در زمینه رویکرد مجاهدین به نهجالبلاغه و رواج این کتاب به مساعی این سازمان، آن چه را که حتماً باید مورد توجه قرار داد، این تمایز حساس است که پرداختن سازمان مجاهدین به قرآن یا نهجالبلاغه، به انگیزههای بهاصطلاح دانشمندانه و فعالیتهای تخصصی در زمینه دین نبوده است. بلکه بهخاطر ضرورتهای یک مبارزه که این یگانه جریان موحد انقلابی را نیازمندانه بر آستان علی (ع) سمت میداده تا به آن حضرت سر فرود آورند و با آموختن و انگیزه گرفتن از اندیشه، سنت و روش مبارزاتی و رهبری امیر المؤمنین علی (ع)، مبارزات خود در برابر شاه و ارتجاع دینی را سامان ببخشند. آموختن از پیشوایی که مبارزاتش، طی تاریخ پیدایش اسلام، در موضع رهبری اسلام انقلابی و بهویژه دوران چند ساله زمامداریش، در برابر موجودیتها و قدرتهای مرتجع و منحرف موسوم به مسلمان، امتداد و ترجمان یگانه و بیبدیلی بوده از بینات قرآن و تعالیم محمد (ص).
به عبارت دیگر، نبایستی رویکرد مجاهدین به قرآن و نهجالبلاغه را، حتی با سالمترین تحقیقات دانشپژوهانه قیاس کرد. چرا که مجاهدین برای عمل مبارزاتی و انقلابی به جستجوی پاسخهایی از قرآن و روشن علی (ع) برخاسته بودند که اساساً پرسشهایش برای آن «محققان» بیعمل، گو که مبرا از دینفروشی، پدید نمیآیند؛ تا چه رسد ره یافتن به چنین پاسخهایی. این حالت و حقیقتیست که هرگز بر بیگانگان این راه مکشوف نخواهد افتاد. همان حقیقتی که در قرآن نیز تصریح شده است. آنجا که میفرماید:
«وننزّل من القرآن ما هو شفاء ورحمه للمؤمنین ولا یزید الظّالمین إلّا خسارًا» (4)
«و بهصورت خواندنیهای قرآن، آیاتی را فرو میفرستیم که تماماً شفا و رحمت خداوندی است. حال آنکه برای ستمکاران، جز مزید زیان و خسران نخواهد داشت».
این حقیقت یک ویژگی تصادفی مجاهدین نیست. تنها هم در مورد قرآن و نهجالبلاغه صدق نمیکند. بلکه همانطور که بر جریان پیشرفت در علوم تجربی هم صادق است، تنها آن دسته از دانشمندان و پژوهشگران به دانستنیهای تازه و شگرفی دست پیدا میکنند که با علوم مربوطه سر و کار عملی فعال داشته باشند. آنها که در جریان این عمل فعال، به پرسشهای تازهیی راه میبرند و آنگاه طی تحقیق و پژوهش جدید، به قانونمندیهای جدید علوم راه میبرند.
در مثال نهجالبلاغه نیز، همین قانون صادق است. نهجالبلاغه جز سخنان و آثار یک پیشتاز مبارزه عقیدتی، یعنی علی (ع) نیست. ماهیت آثار علی (ع)، درسها و تجارب یک عمر مجاهدت، رهبری و زمامداری، امر مبارزه با مشرکان و منحرفان و دکانداران دین بوده است. اگر این آثار را بر خلاف ماهیتش به چشم مواعظ و نصایحی برای انزوا گزیدگان محراب و وردخوانی خرقهپوشان بنگریم، به ماهیتش پشت کردهایم. لاجرم هر چه بیشتر در این وادی به کنکاش این آثار بنشینیم، تنها و تنها از ماهیتشان دورتر و بیگانهتر خواهیم شد.
راز تاثیر ژرف و گسترده مجاهدین بر نسل آگاه معاصر، نسل تشنهٴ پیامهایی که مگر در نهجالبلاغه علی (ع) بتوان سراغ گرفت، معجزهای نبوده و نیست، جز همین قانون یاد شده.
نمونههای این حقیقت را در ادامه همین مبحث خواهیم دید که مثلاً در مورد خطبهٴ «جهاد» چگونه مجاهدین پیامهای انگیزهساز میگرفتند و حال آنکه فقیهان، آنان که در دوران غیبت امام زمان (عج) اساساً منکر جهاد هستند، این خطبه را اندر احوال مجاهدان و شهیدان گذشته بدر و احد و کربلا و... صادق مییابند!
دستاوردها از پیامهای علی (ع)
بنیانگذاران سازمان مجاهدین، که از آغاز بر تعیین هویت ایدئولوژیک و روشن کردن استراتژی مبارزاتی سازمان تأکید بسیار داشتهاند، تحقیق و تدقیق در اسناد مربوطه، بهویژه قرآن و نهجالبلاغه را، در دستور روز قرار داده و تفاسیر سازمان در مورد کل نهجالبلاغه (5) را، کامل و مکتوب کرده بودند. یکی از دستاندرکاران این امر، مجاهد بزرگوار و شهید، مصطفی جوان خوشدل بود. سازمان هنوز فرصت انتشار بیرونی این مجموعه و رساندنش به دست هواداران و علاقهمندان را به دست نیاورده، با ضربه سال 50 روبهرو شد و تمام این اسناد به دست ساواک شاه افتاد. جز بخشهایی پراکنده مانند «خطبهٴ جهاد» که پلی کپی و توزیع شد و بارها توسط هواداران در ایران و خارج کشور، تکثیر و تجدید چاپ شد. از تفاسیر قرآن سازمان نیز، جد چند بخش، شامل تفسیر سورههای محمد (ص)، توبه و انفال، چیز دیگری به بیرون نرسید.
قابلتوجه اینکه مصادره شدن اسناد سازمان به دست دژخیمان ساواک شاه، به قیمت از میان رفتن این آثار تمام نشد، زیرا بیشتر مجاهدین بنا بر نیازی که به تفسیرهای قرآن و نهجالبلاغه برای کار روزمرهٴ مبارزه و استقامتشان در برابر دشمن داشتند، بسیاری از این آموزشها را کلمه به کلمه در سینههای خویش، از بر داشتهاند. آنان در زیر شکنجههای بیرحمانهٴ دژخیمان ساواک یا مشکلات حبسهای طولانی، توانستند از همین سرمایهٴ معرفتی و معنوی خویش، بسیار سود ببرند. هنوز هم بسیاری از «جوانان مجاهد» آن دوره را میشناسیم و میبینیم که مهمترین قسمتهای نهجالبلاغه را در حفظ دارند.
افزوده بر این، دستاوردهای یاد شده که به جای کتابهای مکتوب، دیگر در سینههای مجاهدان نگهداری میشده، توانست پس از ضربه یاد شده، به خیل فزایندهٴ نیروهایی که خواه در زندان و خواه در محیطهای مبارزاتی بیرون به آنان میپیوستند، منتقل شود. چنانکه در جریان و پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی نیز، همین آموزشها توسط سخنگویان و نویسندگان مجاهدین، همواره ترویج میشد.
یکی از مهمترین نمونههای این امر، سخنرانیهای برادر مجاهد مسعود رجوی در شبهای قدر ماه رمضان 58، در مسجد دانشگاه تهران است که در قالب کتابی به نام حکومت علی (ع) و قانون اساسی دولت اسلام انتشار یافت.
رهبر مجاهدین در بخشی از این سخنرانیها و پس از تفسیر و بررسی سورهٴ قدر از قرآن، به نیکی نشان داد که «دیدگاههای مجاهدین خلق درباره قانون اساسی» برای ایران پس از انقلاب، چگونه مبتنی بر رویة علی (ع) و متن عبارات گردآوری شده آن حضرت در نهجالبلاغه استخراج و تدوین شده است. هر دو روی سکة این پیام رهبری مجاهدین برای تشنگان آزادی و عدالت، بسیار روشن کننده بود. زیرا مجاهدین با ارائهٴ اصول پیشنهادی خود برای قانون اساسی کشور، بر مبنای متون اصلی دیانت اسلام، اولاً روشن میساختند که ادعای « انقلاب اسلامی» خمینی و ولایت استبدادی آخوندی، ربطی به اسلام ندارد و خمینی را با پایبندی به اسلام و توحید و علی (ع) کاری نبوده و نیست. دوم اینکه نظر به ارائه و عریان ساختن محتوای طبقاتی مواضع نهجالبلاغه و دفاع علی (ع)، از طبقات زحمتکش و محروم، از آزادیهای دموکراتیک مردم، حق نظارت مردمی بر هیأت حاکمه، برابری زن و مرد، حقوق اقلیتهای مذهبی و قومی، لزوم برقراری شوراهای مردمی و... مشخص میشد که رهآورد «اسلام انقلابی» برای تودههای دوستدار امیرالمؤمنین علی (ع)، چه باید باشد و مجاهدین با شعار «اسلام انقلابی» و «عدل علی (ع»، در پی تحقق کدام آرمانها هستند.
پیش از این دوران اما، زندانهای شاه فرصت مناسبی را برای نگارندهٴ این یادداشت فراهم آورد تا در تماس مستقیم با مجاهدین خلق قرار گرفته و بتواند با بسیاری دستاوردهایشان از قرآن و نهجالبلاغه آشنا شود. همچنین، منطق و ایمان مبارزاتی مجاهدین را که شرط نایل آمدنشان به این دستاوردها بود، به فراخور ظرفیت خود، بشناسد. متأسفانه در گنجایش یادداشت حاضر نیست که گزارش کاملی از آن دستاوردها را بتوان به خوانندگان گزارش نمود. مگر که به محورها و نمونههای چندی از این فرازها، بپردازیم. بدین منظور، به جاست خاطرهای را بازگو کنم که به هنگام خویش، برایم بسیار مغتنم و روشن کننده بود:
در فرصتی از یک مجاهد، که خداوند نگهدارش باد، پرسیدم: «نهجالبلاغه چه مسألهای از شما حل میکند؟» او پاسخ داد: «سه مسأله:
یکم، به ما انگیزهٴ مبارزاتی داده و مسئولیتهایمان را تشریح و بازگو میکند.
دوم، مرزهایمان را با مرتجعانی که لاف اسلام و تشیع میزنند، ترسیم و روشن میکند.
سوم، سندی گویاست که هر عنصر پیشرو و مترقی را با سیمای حقیقی و رهاییبخش اسلام و تشیع آشنا کند».
حق این است که نظام بحث حاضر نیز، بر همین 3 محور باشد:
نهجالبلاغه، انگیزاننده و مسئولیتآور
در فرهنگ دینی ما، واژه جهاد بسی مقدس و انگیزاننده است. جهاد اذن مبارک خداوند به قربانیان ستم و تجاوز و رهنمود و فرمانی همراه با نوید شکوهمند پروردگار است که نصرت مجاهدان بر ستمکاران را در کف قدرتمند خود دارد. (6) در نهجالبلاغه هم بخشی از مهمترین بحثها در ارتباط با جوانب مهم جهاد است.
به عکس، در فرآوردههای شریعت آخوندی، «فقهای عظام» شیعه، بهرغم مولای موحدان و اولین امام شیعیان علی (ع)، این اذن خداوند را رسماً ملغی نموده و طی بحثهای مطول، این الغای جهاد در «عصر غیبت» بهطور مفصل تئوریزه کرده و در معتبرترین کتابهایشان آوردهاند. در این میان، قابلتوجه اینکه شخص خمینی، با همهٴ لافهایش، هیچ نامی از جهاد در کتاب تحریرالوسیله نیاورده است. او تنها در آخر بحثهای «امر به معروف»... فصل کوتاهی آورده تا با عنوان «فصل فیالدفاع» که مطابق تعریف خودش مربوط است به شرایط «اشغال کشور و مرزهای مسلمین»، آن هم در صورتیکه «بیم انهدام شکوه و کیان اسلام {در متن «بیضة اسلام» } و جامعه مسلمین» در میان باشد. (7) اسلاف خمینی هم مواضع بهتری نداشتند. در «جوهر الکلام» میخوانیم: «پس در میان ما اختلافی نیست، بلکه اجتاعی است که همانا جهاد واجب است به شرط وجود امام علیهالسلام و گشوده بودن دست حاکمیتش یا وجود کسی که امام او را بهمنظور جهاد منصوب کرده باشد». مؤلف «فقه جواهری» ادامه میدهد: «بلکه اصل مشروع بودن جهاد مشروط است به حضور امام معصوم و در حاکمیت». (8) به این ترتیب، ملاحظه میفرمایید که بنابراین «فقه» آخوندی، فریضة جهاد از تاریخ پایان حکومت 6ماهه امام حسن مجتبی (ع) در اواخر ربیعالاول سال 41 هجری، تا همیشه ملغی است مگر زمانی که امام زمان (عج) ظهور کند.
برای مزید اطلاع، «صاحب جواهر» تصریح دارد: «و جهاد واجب نیست بر زنان بدون آنکه اختلاف نظری در میان (فقیهان) باشد. بلکه این حکم اجتماعی است به اضافهٴ آن که زنان توانایی جهاد را ندارند». (9) «اجماع» آخوندی در حالیست که شخص حضرت محمد (ص) زنان را به جهاد میبرده و رزم مسلحانهٴ آنان را شخصاً بسیار ستوده است (10).
حال و نظر به مواضع دینی رسمی و رایج بالا، کار سترگ جوانان بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق را در نظر بگیرید که مبتنی بر عقیده اسلامی قدم در راه جهاد انقلابی نهاده بودند. پرسش این است که این بنیانگذاران برای رسیدن به ضرورت و مشروعیت عقیدتی جهاد و مبارزه مسلحانهٴ خود، باید به کدام مأخذ اسلامی و مرجعیت دینی اتکا کرده باشند؟ آیا جز کنار زدن پردههای بدعت موسوم به دین و شریعت و روی آوردن به متن قرآن و خطبههای جهاد در نهجالبلاغه، کدام مأخذ دیگر اسلامی میتوانست آنان را رهنمون شود؟
از آغاز پیدایش مجاهدین، این رکنی از سرنوشت عقیدتیشان بود که ارتجاع دینی را پس زده و بهطور مستقیم از پیشوایان عقیدتی و تاریخی دین مانند امام علی (ع) و امام حسین (ع) فرا بگیرند. چرا که مجاهدین با استراتژی مبارزاتی جهاد مسلحانه، میبایست یک دیکتاتور پلید بهاصطلاح مسلمان را هدف بگیرند که نه تنها بهطور رسمی اشغالگر کافر محسوب نمیشد، بلکه متظاهر به تشیع بوده و در ضمن بهعنوان «تنها حاکمیت شیعه» در جهان، با غلظت بسیاری مورد حمایت علنی مراجع تقلید زمان و حتی شخص خمینی بود. چنین بود که مجاهدین راهی نداشتند جز آن که بهطور مستقیم از امیرالمؤمنان بیاموزند که در خطبهٴ «جهاد» میفرماید: «أمّا بعد فإنّ الجهاد باب من أبواب الجنّة فتحه اللّه لخاصّة أولیائه و هو لباس التّقوی و درع اللّه الحصینهٴ و جنّته الوث یقه»...
«اما پس از {حمد خداوند و درود بر پیامبر (ص) } همانا که جهاد دروازهای از ورودیهای بهشت است که خداوند برای دوستان خاص خود گشوده است. و همان است که جامه تقوی است و زره حفاظت کننده خداوند و پوشش اعتماد کردنی پروردگار است». (11)
ملاحظه میکنید که اگر جهاد این است که علی (ع) تعریف میکند، این نیاز هر روزهٴ و هر لحظهٴ هر مسلمان است تا در کنف «جامه تقوی» و «زره حافظت الهی» و «پوشش اعتماد کردنی» خداوند امان یافته و در شمار بندگان خاص خداوند و از دروازهٴ آنها به بهشت راه یابد. با این تعریف از جهاد، چه جایی برای اراجیف نسل در نسل آخوندهای خمینیصفت میماند.
به جاست خلاصهای از برداشت و تفسیر مجاهدین از خطبهٴ جهاد را در زیر نقل کنیم:
«جهاد دری از درهای بهشت است... برای دوستان خاص خداوند... یکی از راههای تکاملی... که این طریق مخصوص... انسانهایی است که در کسب ویژگیهای تکاملی... نقطهٴ کمال خویش را در جهاد میبینند... صلاحیت دوستی و نزدیکی با خداوند را پیدا میکنند... جهاد، پوشش و حافظ تقوی است و زرهٴ محکم خداوندی و سپر مطمئن او... در جامعهای که امواج هرزگی و فساد استثمار و تجاوز... تقوی و شرف انسانها را مورد هجوم قرار داده است... تقوی مفهومیست اجتماعی و... سخن علی (ع) این است که در چنان شرایطی تنها با توسل به جهاد میتوان تقوی و فضیلت را حفظ کرد... «جهاد» سازنده و تکاملبخش است... و اینکه طبقه آگاه جامعه از مشکلات نبرد حقطلبانه بگریزند... مایهٴ شادمانی دشمن را فراهم میآورند...
لذا علی (ع) میگوید... آن کس که به امید راهحل مسالمت جویانه، به امید رفتار انسانی دشمن... یا بهخاطر وابستگی خویش به لذتهای زودگذر... از مشکلات نبرد حقطلبانه میگریزد... بهطور طبیعی به همان نوع مشکلات مبتلا میگردد... خداوند لباس ذلت و خواری بر او میپوشاند... بیهمتی، بیغیرتی و بیتفاوتی نسبت به واقعیتهای تلخ جامعه... تا یاوهگویی و توجیهکاری که آخرین مرحله مسخ اوست... با ضایع کردن جهاد، حق در نظر او قلب ماهیت میدهد... و تنها کسانی که در تغییر نظام ظالمانهٴ حاکم بر اجتماع فعالانه شرکت جستهاند... قادر به کسب نقطه نظرهای درست خواهند بود»...
مشاهده میکنیم که امر مقدس جهاد در فهم و برداشت مجاهدین، اهمیتش تنها به پس زدن و شکست دشمنان ستمکار نیست. بلکه ماندگاری گوهر معنوی انسان مجاهد و شعور و قدرت فهم سالمی که با شتهزدگی سازش و تسلیمطلبی از کار نیفتاده باشد است. موضوعی که در قرآن، بهصورت یک قانون درآمده است: «الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»... (12)
«و کسانی که در راه ما (خداوند) دست به جهاد گشودهاند، به تأکید به راههای ویژه خداوندی، هدایتشان میکنیم»
و این نوید، یعنی که مؤکداً «هدایت» و شناخت راههای خداوند و پسند او، تنها نصیب مجاهدان است و بس.
مرزهای فکری و عملی موحدان مجاهد
مشاهده میکنیم که در تحقق همین نوید الهی، چگونه یکی از وسایل هدایت که خداوند نصیب مجاهدینش فرموده و دستشان را در زمینه تدوین تئوریها و روشهای مبارزاتی با آن پر نموده، همین کتاب نهجالبلاغه است. اما نمیتوان نادیده گرفت که این ودیعهٴ الهی لا محاله میانجآمد به پس زدن و رد کردن مبانی ارتجاع دینی و انبوهی احکام جامد که توسط ملایان ملغی کننده جهاد، تدوین شده است. اینجا، پرسش این است که وقتی این فسیلها کنار زده میشوند، چگونه به جایگزین راستین دین دسترسی خواهیم داشت؟
در پاسخ، تا آنجا که این نگارنده شخصاً شاهد بودهام، مجاهدی نیافتهام که- برای مثال- به اهمیت آموزش خطبهٴ 1 یا خطبهٴ 210 نهجالبلاغه واقف نباشد. چرا که در خطبهٴ یکم، علی (ع) فصلی را به قرآن و ظرفیتهای پاسخگویی این کتاب مجید اختصاص داده و از جمله تصریح میفرماید: «کتاب پروردگارتان که حلال و حرام و اموری که موجب فضیلت، نسخ کننده و نسخ شده، سهلگیری و سختگیری (در امور مهم)، خاص و عام، عبرتها و مثلها، آن چه که مردم در آن آزادند و آنچه که در آن محدودند و محکم و متشابه آن را بیان کرده، مجملهای آن را باز و تفسیر پیچیدگیها و غوامض آن را روشن نموده... و آن چه که قرآن بر وجوب آن دلالت میکند اما در سنت نسخ آن معلوم شده و آنچه در سنت واجب اما در کتاب ترک آن مجاز شده، و آن چه که در زمان خود واجب اما در آیندهاش زائل و منتفی است»... (13)
این قبیل مطالب نهجالبلاغه، مبنی بر پاسخگو بودن قرآن، و چگونگی این پاسخگویی، پایههای تئوری پر ارزش مجاهدین، معروف به «دینامیزم قرآن» را به دست میدهد. یک تئوری که قرآن را به صفت مرجع و مأخذی بشناسد که برای هر مسألهای پاسخ متناسب دوران تاریخی را بیان میکند. چیزی که نمیتوانسته پیش از هنگام، فهمیده و عرضه شود. این چنین، مجاهدین به کهکشانی از نوآوریهای دینی، راه میگشایند. بهعنوان مثال، نسلی از زنان رهبری کننده جنبش و انقلاب، از جمله دستاوردهای بیسابقه و منحصربهفرد سازمان در زمینه حقوق و آزادیهای زنان است. تضمین حقوق پیروان مسلکها و ادیان دیگر یا تعیین خطوط مترقی در زمینههای زمامداری سیاسی و کشورداری نیز از آن جمله است. (14)
مکمل آن چه نهجالبلاغه در مورد قرآن میآموزد، در مورد حدیث نیز هست که یک نمونهٴ مهم آن، چنان که اشاره شد، در خطبهٴ 210 آمده است. خطبهای که با بیان بسیار مستدلی، روشن میکند چگونه آن چه بهعنوان استناد به «حدیث» رواج دارد، بیشتر اوقات یا اساساً غلط و غیرقابل اعتماد است، یا صلاحیتهای ویژهیی را میطلبد و در نهایت آن که اعتبار هر «حدیث» به این است که در چارچوب قرآن فهمیده و تفسیر شود.
نمودی دیگر از مرزهای فکری و عملی
از دیگر کارکردهای نهجالبلاغه در سازمان مجاهدین، بهرهوری از تعالیم علی (ع) در بازسازی شخصیت انقلابی اعضا و کادرهای سازمان ا ست. در بالا اشاره داشتیم که نوید خداوند برای مجاهدان نصرت و پیروزی است. اما این تنها بهمعنی پیروزی در حاکمیتهای متجاوز نیست. برای همین است که پیامبر (ص)، چنان که اغلب میدانیم، «جهاد اکبر» را در مبارزه با پلیدیهای درونی معرفی میفرمود. یعنی همان که جزیی از رگهها و رسوبات اندیشههای جاهلی و ارتجاعی دوران و طبقات کهنه و میرا نیست. بنابراین، معنی حقیقی آن که مجاهدان به یاری خداوند پیروز میشوند، تنها پیروزی بر دشمن شریر بیرونی نیست. بلکه بر هر پلیدی، خواه در ضمیر و روحیات این یا آن فرد و خواه در روابط کهنه و فرسوده جامعه، باید با جهاد مجاهدان درهمشکسته و نابود شوند. خوشبختانه در این زمینه نیز مدارکی از تفسیرهای مجاهدین در دسترس هست. از جمله خطبهای که متقیان را توصیف و از منحرفان متمایز میکند: «این بندگان خدا... به تأکید محبوبترین شمایان نزد خداوند، آن کسی است که پروردگار او را در عرصه تسلط بر خویشتن یاری فرماید... تا در مسیر تکاملی با رویکرد به خداوند، نلغزیده و فریب خواهشهای بیگانه با این مسیر را نخورد... تا جایی که به شور و اندوه انگیزانندهای در درون خویش نایل آید... و همیشه این دغدغه را داشته باشد که برای پیشرفت... به سوی تکامل چه باید کرد؟ بیمی که او را وا میدارد تا بر قلب دشمن تاخته»...
تا آنجا که باز هم مطابق شاخصگذاری علی (ع) : «تمامی جامههای شهوتها و دلبخواهها را دور افکنده و از همهٴ هموم و غصهها رهیده باشد. جز یک هّم و همّت... همان که تنها به آن وابسته است، یعنی خداوند و خلق او... اینجاست که از کور صفتی رهیده... و تبدیل میشود به یکی از کلیدهای دروازهٴ هدایت و یکی از مسدودکنندگان راههای پستی»... (15)
مرزها در رویکرد عدالت و ترقیخواهی
نمونهٴ گویای دیگر، تفسیر مجاهدین از سخنان علی (ع) و تلقی آن حضرت از زمامداری و مسئولیت رهبری است. بخشی از تفسیری از مسعود رجوی، درباره برخی از مواضع علی (ع) در دوران حکومتش را در زیر میخوانید:
«بگذارید که سخن اولش را از نهجالبلاغه بخوانم: ”لو لا حضور الحاضر و قیام الحجّة بهوجود النّاصر و ما أخذ اللّه علی العلماء ألّا یقارّوا علی کظّة ظالمٍ و لا سغب مظلومٍ لألقیت حبلها علی غاربها“ ... ”اگر حضور این جمعیت نمیبود و تقاضایشان (در درخواست از علی که زمامداری را بپذیرد) و اگر این نبود که حجت تمام شده است، به اینکه من به یاریشان برخیزم و اگر این نبود که خداوند از قشر آگاه پیمان گرفته است که بر گرسنگی مظلومان و سیری ظالمان صبر پیشه نکنند، من (علی) حتماً ریسمان شتر این خلافت و زمامداری را به گردنش میانداخته و رهایش میکردم“.
این است دلیل پذیرش مسئولیت از جانب علی.
حال آنکه از یک طرف علی وارث بسی خرابیهاست و از طرف دیگر، وارثان ثروتهای متراکم (که به ناحق در دست اشخاص انباشته شده است). در همان روزهای بیعت، اشراف اموی سراغش میآیند، با لحن خیلی چرب؛ عین جملاتشان را میخوانم: ”ما برادران تو و همگنان تو از فرزندان عبد مناف هستیم. لیکن امروز به شرطی بیعت میکنیم که همان درآمد مادی زمان عثمان را برایمان تثبیت کنی“.
اما جواب حضرت علی (ع) چنین است، توجه داشته باشید: ”هر شخصی از مهاجر و انصار، از رفقای رسول خدا که از لحاظ رفاقتش خود را برتر از دیگران میداند، برتری را فردا در پیشگاه خدا طلب کند و پاداش و مزد را از خدا بخواهد... اگر راست میگویید، از خدا این امتیازات را بخواهید، نه از من. شما بندگان خدا هستید و مال متعلق به خداست، که یکسان در میان شما تقسیم میشود و در این باره هیچکس بر دیگری برتری ندارد. تقوی پیشگان را بهترین مزد و پاداش نزد خداست. خدا برای تقوی پیشگان در این جهان، مزدی تعیین نکرده است“.
خوب بعد در... سخنرانی اول علی (ع) ببینیم که چه میگوید: ”ذمّتی بما أقول رهینهٴ و أنا به زعیم“ ... ”بدانید حرفهایی که من میزنم، گردنم در گرو آن است و من مسئولش هستم“ ...
”ألا و إنّ بلیّتکم قد عادت کهیأتها یوم بعث اللّه نبیّکم“ ... ”بدانید مسألهٴ امروز شما و ابتلای امروزتان درست شکل دیگری از همان ابتلای روز اول بعثت پیامبر (ص) است. روز اول بعثت، روز اول انقلاب اسلام“.
و اینجا {علی (ع) } انقلاب را تعریف میکند: ”و الّذی بعثه بالحقّ لتبلبلنّ بلبلةً و لتغربلنّ غربلةً و لتساطنّ سوط القدر“ ... ”سوگند به کسی که پیامبر را برگزید، زیر و رو میکنم، دگرگون میکنم، انقلاب میکنم، غربال میکنم، عین اینکه ته دیگ را با کفگیر میآورم رو“ ، تا آنجا که ”یعود أسفلکم أعلاکم و أعلاکم أسفلکم“ بالاییها بروند زیر... قسم به خدا این زمینها را اگر به کابین و مهر زنان هم رفته باشند، پس میگیرم و اگر چه با پولش ازدواج هم کرده باشند...
پس امروز معنی حرف علی این است که بگوییم: چیزی که خوردهای از حلقومت بیرون میکشیم... ”الحق القدیم لا یبطله شیئ“ ... ”حق مشمول مرور زمان نمیشود“ »...
در اینجا، آقای رجوی ادامه میدهد: «میبینید رایحة اسلام را؟ میبینید سازشناپذیری را؟ تاخت انقلابی را میبینید؟ از کجا میجوشد؟ میگوید نخیر! برگردانید!... آیا کسی میتواند بدون مبالغه حتی در رهبران انقلابی امروز جهان، کسی را پیدا کند که پروندهاش آن قدر مشعشع، بدون ذرهیی انحراف و اعوجاج، نظیر علی ابن ابیطالب باشد... به همین دلیل، علی را میتوان راز گشوده انسانیت، راز گشوده تقدیر خطاب کرد؛ همین و بس». (16)
در این سخنان، مرزبندیهای دینی مجاهدین با خمینی و خیل دینفروشان پیرامونیش بهروشنی آشکار است. مرزبندیهایی مستند به کلام امیرالمؤمنان علی (ع) و سنت گرانقدر اسلام.
پانویس:
1- گردآوری کننده نهجالبلاغه، ابوالحسن محمد ابن احسین الموسوی، معروف به «سید رضی» و یا «شریف رضی»، متولد 359 هجری، و برادر کوچکترش سید مرتضی معروف به علمالهدی، از خاندان سادات علوی در عراق، شاگردان شیخ مفید بودهاند. شیخ مفید خو از شخصیتهای علمی معروف تاریخ شیعه است. مدفن هر دو برادر در کنار صحن کاظمین (ع) هماکنون زیارتگاه مردم است. سید رضی در پایان نهجالبلاغه ثبت نموده که گردآوری این منتخب آثار علی (ع) را، «در ماه رجب سال 400 هجری» به پایان برده است. این تاریخ، مطابق است با فوریة 1010 میلادی و بهمن 389 شمسی هجری.
2- زیرا از دیرباز تا کنون، بیشترین وقت و انرژی «اهل علم» شیعه، به «مسائل فقهی» معطوف بوده است. (مندرج در «توضیحالمسائل» و اندر باب نجاست، طهارت و شکیات و آداب... !) اما پیامهای علی (ع) در نهجالبلاغه، به چنین اموری نمیپردازد.
3- بهنوشته سید هبه الدین شهرستانی (مؤلف ملل و نحل معروف 9 در کتابش به نام «ما هو نهجالبلاغه» (نهجالبلاغه چیست؟) از اولین شرح نویسان بر نهجالبلاغه، ابوالحسین بیهقی و سپس امام فخر رازی و قطب راوندی و میثم بحرانی بودند. اما بیشک، معروفترین و مشروحترین شرح نهجالبلاغه به ابن ابی الحدید تعلق دارد که در 20 مجلد، به چاپ رسیده است. وی نوشتن این کتاب سنگین را در ماه رجب سال 644 آغاز و در پایان ماه صفر سال 649، طی 5سال کار، به پایان رسانید. وی فقیهی بزرگ، ادیبی نقاد و اصولی (اصول فقه) ماهری بود که در سال 655 وفات کرد.
4- آیهٴ 82 از سورهٴ اسراء (17) : «و بهصورت خواندنیهای قرآن، آیاتی را فرو میفرستیم که تماماً شفا و رحمت خداوندی است و حال آنکه برای ستمکاران جز مزید زیان و خسران نخواهد داشت».
5- به تعبیر مجاهدین قدیمی که پیش از ضربه 50 در عضویت سازمان بودند، «هر 6 جلد نهجالبلاغه». زیرا اگرچه نهجالبلاغه در اصل یک کتاب کوچک یک جلدی بیش نیست، اما آنچه آن روز در بازار ایران یافت میشد، نسخة ترجمه شدهای نه چندان مرغوب بود که به سل یقه مترجم، به 6 مجلد تقسیم و عرضة بازار شده بود.
6- آیهٴ 39 از سورهٴ حج (22) : «أذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا وإنّ اللّه علی نصرهم لقدیر»... «به موجب ستمدیدگی، به آنان که آماج قتل و جنگ تجاوزکارانه شدهاند، اجازهٴ (جهاد) داده شده است و به تأکید خداوند بر نصرت بخشیدن بدانان تواناست»
7- تحریرالوسیله، ج 1، «کتاب الامر بالمعروف»، فصل جهاد، مسألهٴ 1
8- کتاب «جوهر الکلام» جلد 21. این کتاب از نسخة چاپ بیروت، اثر مشهور شیخ محمد حسین نجفی، معروف به «صاحب جواهر»، متوفی در سال 1266 هجری. در بخش «کتاب الجهاد»، فصل «کسانی که جهاد بر ایشان واجب است».
9- همان جا
10- رجوع کنید به «شیر زن» در بوتهٴ آزمایش و جهاد، نشریهٴ مجاهد، شمارهٴ 430 و همچنین نشریهٴ مجاهد، قسمت 10 از سلسله مقالات «زنان طلایهداران توحید و جهاد، دختران محمد (ص) - فاطمه سیده النساء (ع) »
11- خطبهٴ 27 نهجالبلاغه. در این نوشته، تمام نشانیهای مربوط به نهجالبلاغه، مطابق نسخة صبحی صالح داده شده که با نسخههای معروف محمد عبده و ابن ابی الحدید مطابقت دارد و تفاوتهای نه چندان مهمی، با نسخة فیضالاسلام.
12- آیهٴ 69 از سورهٴ عنکبوت (29).
13- چگونه قرآن بیاموزیم- قسمت دوم- دینامیزم قرآن.
14-در مقابل، شایان اشاره آن که هر چند بسیاری از داناترین لایههای جامعه ما، از این واقعیت بیخبر نگاهداشته شدهاند، «علمای عظام» از قرنها پیش، رسماً قرآن را از مرجعیت شناخت و تعیینکنندگی حدود و ثغور دین، خلع صلاحیت کرده و آن را «ظنی الدلاله» (مفاهیم پنداری و غیرقابل اطمینان) دانستهاند که مجال باز کردن این نظریة ضددینی در این نوشته نیست.
15-خطبهٴ 87 نهجالبلاغه
15-خطبهٴ 87 نهجالبلاغه
16- کتاب حکومت علی (ع)، از سخنرانی مسعود رجوی، در تفسیر بخشی از خطبهٴ 3 نهجالبلاغه، معروف به خطبهٴ شقشقیه.