728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

بامداد یـاس و یلدای داس

-

بهروز ثابت
بهروز ثابت

‎ ‎ ‎


من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی 

حافظ

 

​  

بهروز ثابت را در گسترده‌ترین شعاع زندگی آگاهانه‌ی مبارزاتی و هنری‌اش، خواننده‌یی موفق و دارای شخصیت می‌شناختند و نه شاعر. در دفترهای شعر او، تصویرهایی که جامه‌ی شعر بر تن کرده‌اند، «از خاربوته‌ی خون» (1) واژه جمع نموده‌اند.

دفترهای زندگی مبارزاتی و هنری بهروز، پله‌هایی‌اند که او را به کشف شعر برده‌اند. کشفی چون بارقه‌یی که اثری را از نبود و نهفت، به بود و حضور و ظهور بدل می‌کند. در صعود از کنگره‌های مکاشفه‌ی «واقعیت، تخیل، زبان و عاطفه»، او به آرامش نمی‌رسد، که به آغاز شاهراه تفکر شاعرانه پای می‌نهد. بهروز دیوانهایی از شعر منظوم و کلاسیک فارسی را می‌خواند، اما با آنها به لحظه‌ی تلاقی شاعر و شعر نرسیده بود. همان دیوانهایی که با وجود حجمشان، گواه ناظم بودن خالقانشان هستند و نه شاعر بودنشان.
رسیدن به کشف شعر، عبور از دروازه‌ی اندیشه‌ی متعارف خود، آنگاه تلاقی با الهام شعر و قدم گذاشتن به جهانی‌ست که از آن پس باید کاشف وجوه گوناگونش بود؛ جهانی که در مکاشفه‌های «واقعیت، تخیل، زبان و عاطفه»، باید تبیینش کرد. این تبیین، سرچشمه‌ی باردارشدنی مدام و زایشی مستمر است.
این کشف، خاص شعر نیست. اما رسیدن به آن، نطفه‌بستن سرنوشت یک قلم است. در انواع ادبی می‌توان نشانش داد. آن‌گونه که در اولین پاراگراف رمان بزرگ و جهانی «صد سال تنهایی» (2) می‌خوانیم: «سرهنگ آئورلیانو بوئندیا دستان کوچک فرزندش را گرفت و او را به کشف کریستال‌های منجمد برد».... کشف این کریستال‌ها، آغازی شد که توصیف زندگی را در منظر «گابریل گارسیا مارکز» به اندیشه و نثر سبکی جادویی بدل ساخت (3). سبکی از آفرینشگری که مارکز را به فتح سرشت زیبای انسانهای جهان بالغ نمود.

 

هنر برای پاسخ به مبارزه و جامعه‌ی خویش

بهروز ثابت مجاهد هنرمندی‌ست که میان دو حدیث فرد و جامعه، به مبارزه و جامعه‌ی خویش پاسخ می‌دهد. با این پاسخ است که سوژه‌ی قلم و شعرهای او متولد می‌شود. عاطفه‌هایش (حواسی که برانگیختگی واکنش‌ساز هنر او می‌شوند) از جنس حس و درد مشترک زمانه‌ی جامعه‌اش هستند. در باغ بی‌برگی زمانه‌یی که داس‌ها بر گلوی گل‌ها حکومت می‌کنند، پروردن یاس، حماسه‌ی شکفتن در دهانه‌ی زخم است. در یلداهایی که جنون جنایت بر دامن فلات ایران و حیات ایرانی، قیر مرگ‌آمیز تباهی و زندگی‌ستیزی می‌پراکند، به‌پا کردن «آتشگهی پابرجای» (4)، حماسه و چکامه‌ی «انتشار صبح و صدف» (5) است. هنر و شعر مقاومت در برابر حکومت داس‌ها و یلداهای تباهی‌آمیز و زندگی‌ستیز دیوسالار آخوندی، پاسخ به این باغ بی‌برگی‌ست.
شعر بهروز به دلشوره‌گی‌ها، دغدغه‌ها، توفانها و تبعید و زایش‌ها جواب می‌دهد. سوژه‌ها و جوهر شعرهای بهروز، آرمان آزادی، دفاع از انسان و جلوه‌های زیبای زندگی، پاسخ به تلخ و شیرین تاریخ میهنش، پرخاش به دیکتاتور، افشای چهره‌ی ارتجاع آخوندی و فرهنگ استثماری آن، و نبرد با امپراطوری جهل است.

 

شاهدان یک کشف موفق

بهروز به‌دلیل نوع زندگی و مبارزه‌ی انقلابی‌اش، در شعر سفری شتابان داشته است. همان زندگی و مبارزه‌یی که نویسندگانش «قطره قطره خون از سر صخره‌ها گرد آورده‌اند / با گلبرگ‌های سرخ / دستمالی بافته‌اند»... (6). و بهروز در این سفر، به گواهی عناصر ضروری در ساختار یک شعر خوب و موفق، به کشف‌های قابل توجهی دست یافته است. شعر او از فراز و فرود این سفر می‌آید و از نشانه‌های این توفیق سخن می‌گوید:
«نخستین سفرم
رسیدن به خود بود
چنان که گویی
نه عشق
نه امید
نه هیچ
چندان در این میانه نبود.
آنک گریزم از راهگذار اندیشه‌یی بود
از آن دست مقصدی
بی‌رحم در انکار حیات مردم
با شهرها و آدمیانی
هیمه‌ی دوزخ خویش.
نخستین سفرم
تا رسیدن به خود بود؛
و اینک
سازنده‌ی لحظه‌های عمر خویشم». (7) 

 

کردار و پندار او در گونه‌یی از رابطه با مقوله‌ی «هنر»، خود، یک آفرینندگی هنری در آینه‌ی جامعه و شنوندگان ترانه‌های اوست. با جمله‌یی و شعری از او، کتاب‌های شعرش را ورق می‌زنیم:
«رفتن روی سن همیشه نیست. می‌آید و می‌گذرد. اما در پایین سن، باید مدام از چیز‌هایی که می‌خوانی، در خودت مواظبت کنی و با آنها که برایشان می‌خوانی، صادق و صمیمی باشی و زندگی کنی»...

«نیمه‌ی روشن روحم
از ژرفای خسته‌ی این قرن
به‌سوی آینده نقب می‌زند.
اینک درآیینه‌ی صدا
انتشار صبح است و صدف.
یقین من
در باور او سبز می‌گردد
و کبوتر اعتمادم‎
بر آشیان شاخسارش می‌آرمد». (8)
س. ع. نسيم
نشانی‌ها ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- احمد شاملو، کاشفان فروتن شوکران، برای خسرو گلسرخی: «این‌چنین سرخ و لوند / بر خاربوته‌ی خون شکفتن»...
2- «صد سال تنهایی»، نوشته‌ی گابریل گارسیا مارکز، ترجمه‌ی بهمن فرزانه
3- نقل به مضمون از کتاب «بوی درخت گویاو»، مصاحبه با گابریل گارسیا مارکز، فصلی درباره صد سال تنهایی
4- از منظومه‌ی «آرش کمانگیر»، سروده‌ی سیاوش کسرایی، «آری، آری، زندگی زیباست / زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست»...
5- از شعر «قرن‌ها»، سروده‌ی بهروز ثابت
6- «ترانه‌های میهن تلخ»، اثر مشترک یانیس ریتسوس و تئودور آکیس، ترجمه‌ی احمد شاملو
7- بهروز ثابت، از سفرهای بی‌رنگی، شعر «اینک من و سفر عمر» ص 75
8- همان، شعر «قرن‌ها» ص 28
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/aeee9789-a3c5-48b1-bb30-df4273fa15d0"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات