سرانجام بعد از نزدیک به چهار دهه جنایت و خیانت پرونده ننگین رفسنجانی مرد شماره 2 رژیم که باندهای رژیم از آن با عنوان استوانه نظام یاد میکنند بسته شد.
به این ترتیب با مرگ رفسنجانی تعادل شکننده نظام آخوندی که بعد از مرگ خمینی دجال و دینفروش بر پایه «زوج متضاد آشتی ناپذیر» بین خامنهای-رفسنجانی شکل گرفته بود نیز برهم خورد.
مرگ رفسنجانی آنهم در شرایطی که شخص خامنهای و رژیم درماندهاش در باتلاقی از بحرانهای داخلی، منطقهیی و بینالمللی در حال دست و پا زدناند بیتردید بحرانهای به مراتب حادتری را در داخل رژیم بهوجود خواهد آورد و پیامدهای بعدی آن بسیار شدید خواهد بود.
از دست دادن این وزنه تعادل، بیهیچ تردیدی کلیت نظام قرونوسطایی به ارث رسیده از خمینی و بهطور مشخص خامنهای را که با تکیه به او توانسته بود تا به امروز سر پا بماند را در وحشت فرو برده و یک قدم جدی به مهلکه سرنگونی نزدیکتر خواهد کرد.
آری، فقدان لنگری که چشمانش همواره به مصلحت کل نظام باز بود و تا آنجا پیش رفت که برای حفظ نظام به صراحت اعتراف میکرد که: «ما برای حفظ این نظام، به بمب اتمی نیاز داریم» هیچ نتیجهیی بهطور منطقی، جز آشفتگی و عدم تعادل بسیار بیشتر برای رژیم نمیتواند به همراه داشته باشد.
حضور همیشگی و رد پای این جانی شقاوتپیشه در تمامی جنایات رژیم از اشغال دانشگاهها تحت عنوان آخوندساخته انقلاب فرهنگی تا جنگ ضدمیهنی تا سازماندهی ترور و سرکوب در داخل و خارج کشور تا طرح و اجرای جاسوسی و توطئههای جنگ روانی- اطلاعاتی علیه مخالفان از ابتدا تا به امروز، وی را به درستی نمادی از تاریخچه و شناسنامه جنایتبار ۳۸سال گذشته رژیم آخوندی کرده است
اکنون با مرگ رفسنجانی، هر گونه توهم در مورد ظرفیت رژیم آخوندی برای کنار آمدن با جامعه بینالمللی از میان رفت و ویترین مدرهنمایی فاشیسم مذهبی حاکم درهمشکست.
آری همانگونه که مقاومت ایران اعلام کرد: «با مرگ رفسنجانی یکی از دو رکن و عامل تعادل فاشیزم مذهبی حاکم در ایران، فروپاشیده و این رژیم در تمامیتش به سرنگونی نزدیک میشود. رویدادها و تحولات آینده بیش از پیش نشان خواهد داد که مرگ رفسنجانی، پیام و نمادی است از مرگ و نابودی تمامیت رژیم».
نگاهی کوتاه و گذرا به پیشینه سراسر ننگین آخوند رفسنجانی:
-رفسنجانی همزمان با پیروزی انقلاب بهعنوان دست راست خمینی در صحنه ظاهر شد و با عضویت در شورای انقلاب و سرپرستی وزارت کشور شروع بهکار کرد. در عینحال در همین دوران با شرکت در تأسیس تشکل آخوندی موسوم به «جامعه روحانیت مبارز» هم زمان حزب فاشیستی جمهوری اسلامی را تشکیل داد و از مهمترین حامیان تشکیل سپاه جنایتکار پاسداران شد.
-بهدنبال گروگانگیری در سفارت آمریکا به یکی از حامیان اصلی این جریان تبدیل شد که سرانجام آن به یک فاجعه سیاسی و اقتصادی با ضرر هنگفت مالی و پرداخت میلیاردها دلار بهعنوان غرامت تبدیل شد.
-رفسنجانی در حالیکه ریاست اولین دوره مجلس ارتجاع را به عهده داشت یکی از عناصر اصلی و اولیه سرکوب آزادیها در بهار انقلاب ضدسلطنتی بود و در به خشونت کشاندن فضای سیاسی کشور نقش کلیدی داشت.
--از سی خرداد سال 60 به بعد همواره یکی از مشوقان و حامیان اصلی لاجوردی جلاد، در کشتار جوانان مجاهد و مبارز میهنمان بود.
-در جریان جنگ ضدمیهنی 8ساله ایران و عراق، از دستاندرکاران اصلی جنگ بود و سال آخر جنگ هم در سمت جانشین خمینی فرماندهی جنگ را به عهده داشت. جنگی که خسارات انسانی و مالی کمرشکنی بر ملت ایران تحمیل کرد.
-در سال64 بهنمایندگی از طرف خمینی در ماجرای موسوم به ایران کنترا ترتیب خرید سلاح و مهمات از آمریکا و اسراییل را در جریان مذاکرات مخفی توافق تسلیحاتی با مک فارلین، برعهده داشت.
- در قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 بهعنوان نفر دوم نظام، دست داشت و بعد هم سعی کرد با شیادی این جنایت را کوچک جلوه داده و بپوشاند.
-در خاتمه جنگ، همراه با خامنهای، بنیانگذار پروژه ضدملی ”اتمی“ آخوندها شد. پروژهیی که صدها میلیارد دلار سرمایه ایران را بر باد داد.
-پس از مرگ خمینی، او نقش اول را در بالا کشیدن خامنهای بهعنوان ولیفقیه در خمره رنگ رزی خبرگان برعهده داشت.
-رفسنجانی پس از خامنهای ریاستجمهوری رژیم را به عهده گرفت و این سمت را تا سال 76 به مدت 8سال عهدهدار بود طی همین دوران برای کسب قدرت بیشتر و حفظ نظام، اقدام به کشتار مخالفان نظام کرد و با اجرای پروژه قتلهای زنجیرهای، فضای رعب عمومی را بر کشور حاکم کرد.
- با گسیل تروریستهای مزدور به خارج کشور انبوهی ترورها را به جریان انداخت از جمله: ترور دکتر کاظم رجوی در ژنو، دکتر قاسملو در وین، شرافکندی و همراهانش در میکونوس آلمان، محمد حسین نقدی در ایتالیا، فائزه رجبی در ترکیه و... .. در همین رابطه دادگاه جنایی شهر برلین رأی به محکومیت رفسنجانی بهعنوان یکی از آمران این جنایتها داد.
-رفسنجانی در انفجار آمیا مرکز فرهنگی یهودیان در بوینس آیرس آرژانتین نقش اساسی داشت و حکم جلب بینالمللی توسط اینترپل علیه وی صادر شد.
بهرغم همهٴ این خوش خدمتیها به نظام ولایتفقیه، در سال88، خامنهای و باندش رفسنجانی را بهعنوان رأس فتنه بهصورت مستقیم و غیرمستقیم معرفی کردند و مورد حمله قرار دادند.
در جریان جنگ قدرت فزاینده میان خامنهای و رفسنجانی، خامنهای در سال 92 توانست رفسنجانی را توسط شورای نگهبان خود رد صلاحیت کند.
رسانههای حکومتی ضمن یادآوری «جفاهای» خامنهای به رفسنجانی، به آثار مرگ وی در تمامیت رژیم به بیانهای مختلف اذعان کردند:
--خبرگزاری حکومتی موسوم به ایسنا 21 دیماه 95 با عنوان چرا هاشمی همیشه نقش «اول» سیاست بود؟ مینویسد: «هاشمی همیشه جزوی از حاکمیت دیده شد. هیچ گاه بهرغم برخی اختلافات در ادوار مختلف راه خروج از حاکمیت پیش نگرفت. قاعده بازی را خوب آموخته بود. هر وقت راستگرایان تضعیف شدند جانب آنها را گرفت و هر گاه چپگرایان زاویه نشین شدند آنها را به میدان سیاست ورزی بازگرداند. او در لحظات تاریخی و تغییر تاریخی همیشه حاضر بوده است؛ یک بالانسر برای توزیع اوزان سیاسی. شاید حالا که او دیگر نیست بهترین تعبیر در موردش این میتواند باشد: «دچار فقدان اکبر شدهایم. یک نبودن بزرگ».
-سایت حکومتی موسوم به نامه نیوز 22 دیماه 95 با عنوان مرگ نابهنگام یک سیاستمدار عملگرا مینویسد: «رابطه میان ایران و آمریکا با آغاز دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ با آیندهای نامطمئن مواجه شده، حالا مرگ آیتالله هاشمی رفسنجانی در یکشنبه به تردیدها دامن زده است؛ هاشمی، مرد میانهرو طیفهای سیاسی در ایران بهسختی تلاش کرد تا نگاهها در ایران را نرمتر کرده و همراهی سازنده با غرب را جایگزین آن کند. غیبت هاشمی، حالا حسن روحانی و دیگر میانهروهای ایران را با فقدان مبارزی قدرتمند مواجه میکند.
-خبرگزاری سپاه پاسداران (فارس) 25 دیماه با عنوان «انتخابات» ؛ چالش اصلاحطلبان در «پساهاشمی» بهنقل از یکی از مهرههای باند رفسنجانی نوشت: «در واقع جامعه از فوت آقای هاشمی احساس یک خلأ کرد و اینکه یک وزنه برای برقراری تعادل و حفظ میانهروی در جامعه از دست رفته است چرا که با فقدان وزنه تعادلی در سیاست کشور روبهرو شدهاند. اینکه نهادهای سیاسی و قدرت یا تصمیمگیرنده چگونه میخواهند با این فقدان کنار بیایند بسیار برای جامعه نگرانکننده است».
-روزنامه ابتکار 25 دیماه 95 نوشت: «اکنون با نبودنش، مهمترین مساله، زمین ماندن نقشهای اوست... حال باید منتظر نشست و دید که، با نبود هاشمی، دفتر اعتدال بسته میشود یا نه؟».
-روزنامه حکومتی آرمان 25 دیماه 95 با عنوان «کمر اصلاحات شکست» بهنقل از صادق خرازی سفیر سابق رژیم در فرانسه مینویسد: «با مرگ رفسنجانی وزنهای را از دست دادیم که هم برای کشور خسران بزرگی است و هم کمر اصلاحات شکست».
به این ترتیب با مرگ رفسنجانی تعادل شکننده نظام آخوندی که بعد از مرگ خمینی دجال و دینفروش بر پایه «زوج متضاد آشتی ناپذیر» بین خامنهای-رفسنجانی شکل گرفته بود نیز برهم خورد.
مرگ رفسنجانی آنهم در شرایطی که شخص خامنهای و رژیم درماندهاش در باتلاقی از بحرانهای داخلی، منطقهیی و بینالمللی در حال دست و پا زدناند بیتردید بحرانهای به مراتب حادتری را در داخل رژیم بهوجود خواهد آورد و پیامدهای بعدی آن بسیار شدید خواهد بود.
از دست دادن این وزنه تعادل، بیهیچ تردیدی کلیت نظام قرونوسطایی به ارث رسیده از خمینی و بهطور مشخص خامنهای را که با تکیه به او توانسته بود تا به امروز سر پا بماند را در وحشت فرو برده و یک قدم جدی به مهلکه سرنگونی نزدیکتر خواهد کرد.
آری، فقدان لنگری که چشمانش همواره به مصلحت کل نظام باز بود و تا آنجا پیش رفت که برای حفظ نظام به صراحت اعتراف میکرد که: «ما برای حفظ این نظام، به بمب اتمی نیاز داریم» هیچ نتیجهیی بهطور منطقی، جز آشفتگی و عدم تعادل بسیار بیشتر برای رژیم نمیتواند به همراه داشته باشد.
حضور همیشگی و رد پای این جانی شقاوتپیشه در تمامی جنایات رژیم از اشغال دانشگاهها تحت عنوان آخوندساخته انقلاب فرهنگی تا جنگ ضدمیهنی تا سازماندهی ترور و سرکوب در داخل و خارج کشور تا طرح و اجرای جاسوسی و توطئههای جنگ روانی- اطلاعاتی علیه مخالفان از ابتدا تا به امروز، وی را به درستی نمادی از تاریخچه و شناسنامه جنایتبار ۳۸سال گذشته رژیم آخوندی کرده است
اکنون با مرگ رفسنجانی، هر گونه توهم در مورد ظرفیت رژیم آخوندی برای کنار آمدن با جامعه بینالمللی از میان رفت و ویترین مدرهنمایی فاشیسم مذهبی حاکم درهمشکست.
آری همانگونه که مقاومت ایران اعلام کرد: «با مرگ رفسنجانی یکی از دو رکن و عامل تعادل فاشیزم مذهبی حاکم در ایران، فروپاشیده و این رژیم در تمامیتش به سرنگونی نزدیک میشود. رویدادها و تحولات آینده بیش از پیش نشان خواهد داد که مرگ رفسنجانی، پیام و نمادی است از مرگ و نابودی تمامیت رژیم».
نگاهی کوتاه و گذرا به پیشینه سراسر ننگین آخوند رفسنجانی:
-رفسنجانی همزمان با پیروزی انقلاب بهعنوان دست راست خمینی در صحنه ظاهر شد و با عضویت در شورای انقلاب و سرپرستی وزارت کشور شروع بهکار کرد. در عینحال در همین دوران با شرکت در تأسیس تشکل آخوندی موسوم به «جامعه روحانیت مبارز» هم زمان حزب فاشیستی جمهوری اسلامی را تشکیل داد و از مهمترین حامیان تشکیل سپاه جنایتکار پاسداران شد.
-بهدنبال گروگانگیری در سفارت آمریکا به یکی از حامیان اصلی این جریان تبدیل شد که سرانجام آن به یک فاجعه سیاسی و اقتصادی با ضرر هنگفت مالی و پرداخت میلیاردها دلار بهعنوان غرامت تبدیل شد.
-رفسنجانی در حالیکه ریاست اولین دوره مجلس ارتجاع را به عهده داشت یکی از عناصر اصلی و اولیه سرکوب آزادیها در بهار انقلاب ضدسلطنتی بود و در به خشونت کشاندن فضای سیاسی کشور نقش کلیدی داشت.
--از سی خرداد سال 60 به بعد همواره یکی از مشوقان و حامیان اصلی لاجوردی جلاد، در کشتار جوانان مجاهد و مبارز میهنمان بود.
-در جریان جنگ ضدمیهنی 8ساله ایران و عراق، از دستاندرکاران اصلی جنگ بود و سال آخر جنگ هم در سمت جانشین خمینی فرماندهی جنگ را به عهده داشت. جنگی که خسارات انسانی و مالی کمرشکنی بر ملت ایران تحمیل کرد.
-در سال64 بهنمایندگی از طرف خمینی در ماجرای موسوم به ایران کنترا ترتیب خرید سلاح و مهمات از آمریکا و اسراییل را در جریان مذاکرات مخفی توافق تسلیحاتی با مک فارلین، برعهده داشت.
- در قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 بهعنوان نفر دوم نظام، دست داشت و بعد هم سعی کرد با شیادی این جنایت را کوچک جلوه داده و بپوشاند.
-در خاتمه جنگ، همراه با خامنهای، بنیانگذار پروژه ضدملی ”اتمی“ آخوندها شد. پروژهیی که صدها میلیارد دلار سرمایه ایران را بر باد داد.
-پس از مرگ خمینی، او نقش اول را در بالا کشیدن خامنهای بهعنوان ولیفقیه در خمره رنگ رزی خبرگان برعهده داشت.
-رفسنجانی پس از خامنهای ریاستجمهوری رژیم را به عهده گرفت و این سمت را تا سال 76 به مدت 8سال عهدهدار بود طی همین دوران برای کسب قدرت بیشتر و حفظ نظام، اقدام به کشتار مخالفان نظام کرد و با اجرای پروژه قتلهای زنجیرهای، فضای رعب عمومی را بر کشور حاکم کرد.
- با گسیل تروریستهای مزدور به خارج کشور انبوهی ترورها را به جریان انداخت از جمله: ترور دکتر کاظم رجوی در ژنو، دکتر قاسملو در وین، شرافکندی و همراهانش در میکونوس آلمان، محمد حسین نقدی در ایتالیا، فائزه رجبی در ترکیه و... .. در همین رابطه دادگاه جنایی شهر برلین رأی به محکومیت رفسنجانی بهعنوان یکی از آمران این جنایتها داد.
-رفسنجانی در انفجار آمیا مرکز فرهنگی یهودیان در بوینس آیرس آرژانتین نقش اساسی داشت و حکم جلب بینالمللی توسط اینترپل علیه وی صادر شد.
بهرغم همهٴ این خوش خدمتیها به نظام ولایتفقیه، در سال88، خامنهای و باندش رفسنجانی را بهعنوان رأس فتنه بهصورت مستقیم و غیرمستقیم معرفی کردند و مورد حمله قرار دادند.
در جریان جنگ قدرت فزاینده میان خامنهای و رفسنجانی، خامنهای در سال 92 توانست رفسنجانی را توسط شورای نگهبان خود رد صلاحیت کند.
رسانههای حکومتی ضمن یادآوری «جفاهای» خامنهای به رفسنجانی، به آثار مرگ وی در تمامیت رژیم به بیانهای مختلف اذعان کردند:
--خبرگزاری حکومتی موسوم به ایسنا 21 دیماه 95 با عنوان چرا هاشمی همیشه نقش «اول» سیاست بود؟ مینویسد: «هاشمی همیشه جزوی از حاکمیت دیده شد. هیچ گاه بهرغم برخی اختلافات در ادوار مختلف راه خروج از حاکمیت پیش نگرفت. قاعده بازی را خوب آموخته بود. هر وقت راستگرایان تضعیف شدند جانب آنها را گرفت و هر گاه چپگرایان زاویه نشین شدند آنها را به میدان سیاست ورزی بازگرداند. او در لحظات تاریخی و تغییر تاریخی همیشه حاضر بوده است؛ یک بالانسر برای توزیع اوزان سیاسی. شاید حالا که او دیگر نیست بهترین تعبیر در موردش این میتواند باشد: «دچار فقدان اکبر شدهایم. یک نبودن بزرگ».
-سایت حکومتی موسوم به نامه نیوز 22 دیماه 95 با عنوان مرگ نابهنگام یک سیاستمدار عملگرا مینویسد: «رابطه میان ایران و آمریکا با آغاز دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ با آیندهای نامطمئن مواجه شده، حالا مرگ آیتالله هاشمی رفسنجانی در یکشنبه به تردیدها دامن زده است؛ هاشمی، مرد میانهرو طیفهای سیاسی در ایران بهسختی تلاش کرد تا نگاهها در ایران را نرمتر کرده و همراهی سازنده با غرب را جایگزین آن کند. غیبت هاشمی، حالا حسن روحانی و دیگر میانهروهای ایران را با فقدان مبارزی قدرتمند مواجه میکند.
-خبرگزاری سپاه پاسداران (فارس) 25 دیماه با عنوان «انتخابات» ؛ چالش اصلاحطلبان در «پساهاشمی» بهنقل از یکی از مهرههای باند رفسنجانی نوشت: «در واقع جامعه از فوت آقای هاشمی احساس یک خلأ کرد و اینکه یک وزنه برای برقراری تعادل و حفظ میانهروی در جامعه از دست رفته است چرا که با فقدان وزنه تعادلی در سیاست کشور روبهرو شدهاند. اینکه نهادهای سیاسی و قدرت یا تصمیمگیرنده چگونه میخواهند با این فقدان کنار بیایند بسیار برای جامعه نگرانکننده است».
-روزنامه ابتکار 25 دیماه 95 نوشت: «اکنون با نبودنش، مهمترین مساله، زمین ماندن نقشهای اوست... حال باید منتظر نشست و دید که، با نبود هاشمی، دفتر اعتدال بسته میشود یا نه؟».
-روزنامه حکومتی آرمان 25 دیماه 95 با عنوان «کمر اصلاحات شکست» بهنقل از صادق خرازی سفیر سابق رژیم در فرانسه مینویسد: «با مرگ رفسنجانی وزنهای را از دست دادیم که هم برای کشور خسران بزرگی است و هم کمر اصلاحات شکست».